رژيم آلخليفه از هيچ اقدامي براي شكنجه زندانيان چشمپوشي نميكند، از تهديد به تعرض به زنان زندانيان تا استفاده از حيوانات درنده از جمله سگهاي هار و توهين به آيات عظام.
به گزارش فارس به نقل از پايگاه اطلاع رساني الوسط، رژيم بحرين براي سركوب انقلابيون بحريني از هيچ اقدامي فروگذاري نميكند، آنچه در زير ميآيد داستان يكي از اين معارضان است كه در زندانهاي اين رژيم مدتي را سپري كرد.
* يورش نيمه شبانه
در 24 آوريل 2011 در ساعت يك نيمه شب نيروهاي صاعقه كه نيروهاي دفاعي بحرين بشمار ميآيند، مجهز به مسلسلهاي اتوماتيك mp5 و ديگر سلاحهاي خودكار و باتومهاي برقي و تجهيزات كامل به منزل پدر همسرم حمله كردند.
در همان ابتدا پدر همسرم كه پيرمردي 50 ساله بود را به باد ضرب و شتم شديد گرفتند، پس از آن نوبت به دو پسر ديگرش شد تا آنها را به باد كتك بگيرند و سپس سراغ مرا گرفتند، خانه را بطور كامل بازرسي كرده و چون مرا نيافتند، برادر همسرم را با خود بردند تا منزل همسر دو پدرش را به آنها نشان دهد درحاليكه در تمام طول راه او را تهديد ميكردند و پسرش را كه به بيماري صرع مبتلا بود، به باد كتك گرفتند.
استفاده از اعضاي خانواده به عنوان اهرم فشار
اما وقتي مرا آنجا هم نيافتند، از خواهر كوچك همسرم كه 17 سال بيشتر نداشت، انتقام گرفتند و از او به عنوان اهرم فشار استفاده كردند. تمام اعضاي خانواده را در يك اتاق جاي داده و خواهر همسرم را با خود به اتاق ديگري بردند، و با آزار و اذيت وي و برداشتن عبا از سرش ميخواستند، او را به حرف بياورند. همين موضوع موجب شد تا تمام اعضاي خانواده داد و فرياد و با كوبيدن بر روي در طلب كمك كنند، بويژه مادرش كه پس از آن به نوعي بيماري عصبي دچار شد، اين موضوع باعث شد تا محل اختفاي مرا به سربازان بگويد تا وي دست از سر او بردارند.
نيروهاي صاعقه وقتي محل اختفاي مرا شنيدند، دست از مابقي اعضاي خانواده و آن دختر برداشته اما تهديد كردند، درصورتي كه آدرسي كه داده اشتباه يا جعلي باشد، بار ديگر سراغ وي خواهند آمد و اين بار او را بازداشت خواهند كرد.
زندانبانان تا دو هفته متوالي مرتب مرا شكنجه ميدادند، گاهي با لولههاي پلاستيكي بسيار محكم كه در بحرين به آنها "هوز" ميگويند و با آن روي پاهاي زنداني ميزنند يا با زدن ژلهاي خنك كننده آنهم به ميزان زياد به كمر و افزودن نمك بر آن و سپس شلاق زدن توسط دو شكنجهگر بطور متناوب.
سرقت تمام موجودي و وسايل شخصي
در منزلي كه مخفي شده بودم، به من حمله كردند و با باتومهاي برقي شروع به زدن من كردند، آن قدر مرا زدند تا اينكه نيمه برجان بر زمين افتادم، پس از آن شروع به بازرسي بدني از من كردند، در آن زمان 120 دينار در جيب و انگشتر عقيق گرانبهايي در دست داشتم كه آنها را از من به سرقت بردند.
اعمال انواع شكنجهها در همان ابتدا براي گرفتن اعتراف
و پس از بازرسي كامل مرا كشان كشان بر روي زمين نزد صاحبان خانهاي كه در آنجا بسرميبردم، بردند تا براي آنها درس عبرت شده و به امثال من ديگر جا ندهند، سپس مرا سوار يك جيپ نظامي كردند و پس از بستن محكم چشمهايم شروع به كتك زدن كردند و در تمام طول راه كه بيش از يك ساعت طول كشيد من بطور مستمر در حال كتك خوردن و شنيدن فحش و ناسزاهاي آنها بويژه درباره مذهب و اعتقادات و رهبرانم بودم تا اين كه خودرو از حركت ايستاد و مرا در ميداني ماسهاي و خاكي انداختند، با اين كه چشمهايم بسته بود، با اين حال احساس ميكردم با خودروهاي نظاميشان مرا به محاصره خود درآوردهاند تا جاي ممكن مرا كتك زدند، پس از آن دستهايم را به يك ماشين و پاهايم را به ماشين ديگري بستند و هردو ماشين در دو جهت مخالف به حركت درآمدند، آنقدر مرا كشيدند كه احساس ميكردم، الان است كه دستها و پاهايم از جا كنده شوند، فشار عصبي بسيار شديدي را تحمل ميكردم و سرم از شدت درد در حال انفجار بود، از من ميخواستند محل اختفاي يكي از علماي برجسته بحرين را به آنها معرفي كنم، چون طبق گزارشي كه به آنها رسيده بود، ميگفتند كه من از محل اختفاي آن روحاني با خبر هستم و من براي او لباس و غذايش را ميبرم و چون با مقاومت من مواجه شدند، تهديدم كردند كه همسرم را نيز بازداشت كرده و در برابر ديدگانم به وي تعرض خواهند كرد.
اعتراف به محل اختفاي روحاني بحريني
اين موضوع موجب شد تا از محل اختفاي آن روحاني پرده بردارم، دوباره چشمهايم را بستند و مرا با خود به آدرسي كه گفته بودم، بردند، سپيده دم بود كه به آنجا رسيديم، به سرعت به آن منزل هجوم برده و تمام افراد حاضر در خانه را بازداشت و به همراه آن روحاني با خود بردند.
انتقال به بيمارستان نظامي
پس از آن مرا به يك بيمارستان نظامي بردند، چون ميدانستند تا چه اندازه مرا مورد ضرب و شتم قرار داده بودند، از تمام قسمتهاي بدنم عكسبرداري شد و در تمام طول آن مدت چشمهايم بسته بود و پزشك معالج من حتي يكبار هم درخواست نكرد كه چشمهاي مرا باز كنند بلكه بالعكس مرتب به من فحش و ناسزا ميگفت.
انتقال به سلول انفرادي
پس از عكسبرداري از تمام قسمتهاي بدن مرا به زندان برده و در سلول انفرادي جاي دادند كه طول و عرض آن به اندازه يك انسان بود و فقط يك نفر ميتواند، در اين سلول جاي بگيرد با سقفي بسيار بلند؛ بر روي ديوارها چيزي كه جلب نظر ميكرد، وجود چندين حلقه آهنين بود كه از آنها طنابها و كمربندهاي چرمي آويزان و مشخص بود براي شكنجه زنداني از آنها استفاده ميشود.
در اين سلول انفرادي نه خبري از نور و روشنايي بود و نه تهويه هوا و نه چراغي، تنها يك پنجره كوچك مشاهده ميشد كه كورسوي نوري از آن به داخل ميتابيد.
انواع شكنجه در زندانهاي آلخليفه
زندانبانان تا دو هفته متوالي مرتب مرا شكنجه ميدادند، گاهي با لولههاي پلاستيكي بسيار محكم كه در بحرين به آنها "هوز" ميگويند و با آن روي پاهاي زنداني ميزنند يا با زدن ژلهاي خنك كننده آنهم به ميزان زياد به كمر و افزودن نمك بر آن و سپس شلاق زدن توسط دو شكنجهگر بطور متناوب.
دريافتم كه آن شخصيت مذهبي هم در اينجا كه تنها 4 سلول و يك دستشويي دارد، زنداني است و در تمام طول اين مدت بسان من شكنجه ميشد.
در منزلي كه مخفي شده بودم، به من حمله كردند و با باتومهاي برقي شروع به زدن من كردند، آن قدر مرا زدند تا اينكه نيمه برجان بر زمين افتادم، پس از آن شروع به بازرسي بدني از من كردند، در آن زمان 120 دينار در جيب و انگشتر عقيق گرانبهايي در دست داشتم كه آنها را از من به سرقت بردند
از جمله مهمترين ابراز و وسايل شكنجه در اين بازداشتگاه بايد به موارد زير اشاره كرد:
- چكشهاي پلاستيكي بسيار كوچك به طول 15 سانتيمتر براي كوبيدن بر روي انگشتها.
- چكشهاي آهنيني به طول 15 سانتيمتر براي كوبيدن بر روي انگشتها و شكستن زانوها.
- قيچي دستي براي كشيدن ناخنها.
- باتومهاي برقي.
- اسپريهايي كه به ميزان زياد به صورت زنداني پاشيده و موجب خفگي در او ميشد
- قيچي سيمهاي برق كه براي كندن موي از سر يا صورت استفاده ميشد.
- از جمله معروفترين شكنجههاي زندانبانان كشيدن زنداني به صورت برهنه بر روي زمينهاي آسفالت بگونهاي كه پوست از بدن زنداني كنده مي شد.
- قرار دادن تصاوير مراجع عظام شيعه و آيات عظام بر روي درب دستشوييها و حمامها يا مناطق نجس و توهين به آنها در برابر زندانيان.
- شكنجه ماموران آلخليفه به مرور زمان و با مواجه شدن با مقاومت زنداني و عدم همكاري او تشديد ميشد، از جمله اين كه اقدام به آزار و اذيت وي در مناطق حساس بدن ميكردند، يا اينكه با پوتين صورت زندانيان را لگدمال ميكردند يا آنها را وادار به بوسيدن و ليسيدن كفشهايشان ميكردند يا سر زنداني را در طرفي مملو از آب داغ ميكردند.
از من ميخواستند محل اختفاي يكي از علماي برجسته بحرين را به آنها معرفي كنم، چون طبق گزارشي كه به آنها رسيده بود، ميگفتند كه من از محل اختفاي آن روحاني با خبر هستم و من براي او لباس و غذايش را ميبرم و چون با مقاومت من مواجه شدند، تهديدم كردند كه همسرم را نيز بازداشت كرده و در برابر ديدگانم به وي تعرض خواهند كرد.
آبي كه براي آشاميدن استفاده ميكرديم و شكنجه بيحد و حصر
به ياد ميآورم هنگامي كه وارد زندان شدم، براي چندين روز من و تعدادي از زندانيان را تشنه نگهداشتند و هنگاميكه با اصرار و التماس درخواست آب كرديم، به ما ابي دادند كه از آن بوي بسيار بدي به مشام ميرسيد و بعدها متوجه شديم كه اب فاضلاب تصفيه نشده است.
شكنجه زندانيان ساعت و حد و مرز مشخصي نداشت، بلكه شبانه روز ادامه داشت و در طول اين مدت زندانبانان از هيچشكنجهاي دريغ نداشتند، از جمله اينكه ساعتها ما را يك پا سرپا نگه و ما را واميداشتند تا شعارهايي در حمايت رژيم آلخليفه سردهيم.
همكاري مزدوران سعودي با ماموران آلخليفه
بعدها متوجه شدم، در شكنجه زندانيان به جز ماموران آلخليفه، مزدوران سعودي نيز دست داشتند. شكنجه زندانيان در واقع سه مرحله را شامل ميشد، شكنجه ابتدايي يا اوليه كه هنگام ورود فرد به بازداشتگاه صورت مي گرفت در اين مرحله شكنجه توسط سه نفر و با وارد آوردن ضربات محكم و سنگين به نقاط مختلف بدن با باتومهاي برقي و پوستي و پلاستيكي صورت ميگرفت و هرچه پاي به مراحل بعدي شكنجه گذاشته شود، بر ميزان و شدت شكنجه افزوده ميشد و در تمام مراحل زنداني دست و با بسته و گاهي موارد با چشمان بسته بود، دربرخي موارد نيز زندانيان به صف شده و جمعي شلاق زده ميشدند.
نحوه تميز كردن حمامها و دستشوييها
همچنين آنها زندانيان را واميداشتند با كشاندن خود بر روي زمينهاي حمامها و توالتها و دستشوييها زمينها آنها را با لباسهايشان تميز كنند يا از زندانيان خواسته ميشد با خوابيدن بر روي شكم يا كمر پلي تشكيل داده و پس از آن گروهي از نظاميان با تجهيزات كامل به سرعت از روي آنها ميدويدند و صداي ناله و ضجه زندانيان را به هوا بلند ميكردند.
به ياد ميآورم يك روز يكي از زندانبانان باتوم پلاستيكي مخصوص خود را گم كرد، به همين دليل به جاي باتوم پلاستيكي از باتوم آهنين استفاده و با شروع به زدن من كرد و ضربهاي به گردن زد كه موجب ايجاد زخمي عميق بر روي گردنم شد.
ترميم زخمها براي شكنجه مجدد
به زندانيان كرمهاي از بين بردن آثار ضرب و جرح داده ميشد تا خود را درمان كنند تا بارها و بارها مورد شكنجه قرار گيرند و بالطبع مخالفت با اين موضوع مجازات سختي داشت.
نالههاي زنان درد و رنج ما را از ياد ميبرد
در طبقه دوم بازداشتگاه ما بازداشتگاه زنان قرار داشت كه صداي ضجه و ناله از آن همواره به گوش ميرسيد، صداي ضجهها و نالههاي اين زنان به اندازهاي دردناك بود كه در اكثر موارد ما شكنجه و دردهاي خود را فراموش ميكرديم.
شكنجه زندانيان حتي نيمه شب هم ادامه داشت و آنها نيمه شب ميآمدند و بدون دليل پس از بيدار كردن تمام زندانيان و محروم كردن آنها از خواب چند نفر را براي شكنجه با خود ميبردند.
اينكه از سگهاي هار و شكاري و وحشي براي شكنجه كردن زندانيان استفاده ميشد، به ياد ميآورم يكي از زندانيان بخش ما جواني به نام هيثم بود كه چنان مورد حمله اين سگها قرار گرفته و بدنش تكه و پاره شده بود كه بالاجبار وي را به بيمارستان نظامي منتقل كردند، ولي او حتي پس از بهبودي نيز حال روز خوبي نداشت
استفاده از زندانيان زن به عنوان اهرم فشار روحي
آنها در بسياري از موارد از شكنجه روحي زندانيان استفاده ميكردند و چون در طبقه دوم زندان ما بند زنان قرار داشت كه در آن 50 زن نگهداري ميشدند، هر از گاهي ميامدند و با خواندن نام چند زن تلاش داشتند، دريابند كه آيا همسر وي نيز در جمع زندانيان مرد است يا خير يا از روي واكنش زندانيان هنگام بردن نان زنان درمييافتند كه آيا رابطهاي با آنها وجود دارد يا خير تا از آن به عنوان اهرم فشار عليه هر دو زنداني زن و مرد استفاده كنند.
پس از تميز كردن دفاتر زندان توسط زندانيان آب كثافتها و آشغالعا بر روي آنها ريخته ميشد و تا پس از خوردن غذا با ان وضعيت آنها اجازه تميز كردن خود را نداشتند.
شكنجه جمعي زنداينان
از ديگر موارد شكنجه زندانيان جاي دادن زندانيها در يك سالن تاريك و بزرگ و مورد ضرب و شتم قرار گرفتن توسط جلادان بود، اين وضعيت آنقدر ادامه مييافت تا زندانيان از هوش ميرفتند و آن وقت بود كه جلادان دست از شكنجه زنداني برميداشتند.
استفاده از حيوانات درنده
يا اينكه از سگهاي هار و شكاري و وحشي براي شكنجه كردن زندانيان استفاده ميشد، به ياد ميآورم يكي از زندانيان بخش ما جواني به نام هيثم بود كه چنان مورد حمله اين سگها قرار گرفته و بدنش تكه و پاره شده بود كه بالاجبار وي را به بيمارستان نظامي منتقل كردند، ولي او حتي پس از بهبودي نيز حال روز خوبي نداشت و به عبارت بهتر هوش و حواس خود را از دست داده بود و پس از مدتي حتي از حرف زدن هم باز ايستاد و دهانش قفل شد، به همين دليل با قراردادن لولهاي در گلويش به او اب و غذا ميرساندند، اما با روبه وخامت گذاشتن حالش او را به بيمارستان منتقل كردند كه تاكنون خبري از وي در دست نيست.
اين درحالي است كه شكنجههايي توسط ماموران آلخليفه صورت ميگيرد كه در قالب هيچ كلمه و بياني نميگ