آخرين خبر

در کوتاه ترین زمان بروزترین باشید

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ آخرين خبر خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

نام: محمد بن عبد الله در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.کنیه: ابوالقاسم و ابوابراهیم.القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه‏ و... .منصب: آخرین پیامبر الهى، بنیان‏گذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.تاریخ ولادت: روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته‏اند.عام الفیل، همان سالى است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.محل تولد: مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).نسب پدرى: عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتاب‏هاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.مادر: آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، کم‏نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگه‏دارى کند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.مدت رسالت و زمامدارى: از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، که در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. آن حضرت علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.تاریخ و سبب رحلت: دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدینه بر اثر زهرى که زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است که پیامبر اسلام(ص) در بیمارىِ وفاتش مى‏فرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.محل دفن: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى) در همان خانه‏اى که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد. همسران:1. خدیجه بنت خویلد.
2. سوده بنت زمعه.
3. عایشه بنت ابى بکر.
4. امّ شریک بنت دودان.
5. حفصه بنت عمر.
6. ام حبیبه بنت ابى سفیان.
7. امّ سلمه بنت عاتکه.
8. زینب بنت جحش.
9. زینب بنت خزیمه.
10. میمونه بنت حارث.
11. جویریه بنت حارث.
12. صفیّه بنت حىّ بن اخطب فرزندان: الف) پسران: 1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.
2. عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وى را «طیّب» و «طاهر» مى‏گفتند.
3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت. عبدالله و قاسم از خدیجه کبرى (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکى از دنیا رفتند.ب) دختران:1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام کلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).دختران پیامبر اسلام (ص) همگى از حضرت خدیجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند. تنها فرزندى که از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرین دختر وى بود. این بانوى مکرّمه، افتخار بانوان عالم، بلکه همه انسان‏ها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است. همو است که مادر سبطین و امّ الأئمة المعصومین(ع) است.گرچه پیامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقه‏مند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه کبرى (س) و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف مى‏فرمود.

[ 1389/10/10 ] [ 9:32 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

تعالیم شعیب ضامن خیر دنیا و آخرت مردم بود، ولى جامعه ى مدین در برابر شعیب و دلسوزیهاى او موضع سختى گرفتند و نخواستند هدایت حق را بپذیرند و دست از هوا و هوس و شهوت و دنیاپرستى بردارند. و عجیب اینجاست که تمام برنامه ها و تعالیم آن بزرگمرد الهى را نتیجه ى نماز شعیب مىدانستند وبه این معنا علم داشتند که نماز، باز دارنده ى نمازگزار از هر فحشا و منکرى است. آنان به شعیب گفتند:

* (قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَو أَن نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لأنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ)(1).

(اى شعیب! ما در پرستش معبودهاى پدران خود ثابت قدمیم و در برنامه هاى مالى خود آزاد، و از هر راهى که بخواهیم ثروت به چنگ مىآوریم و به هر صورت که اراده کنیم مىفروشیم).

اى شعیب! به نظر ما آنچه تو را تحریک کرده که ما را از آیین نیاکانمان برگردانى و مسیر خرید و فروش ما را عوض کنى نماز توست. به راستى تعجب آور است که با ما سر ستیزدارى در حالى که ما تو را مرد بردبار و درستى مىدانیم.

آرى! نماز رشد دهنده و هدایتگر و بازدارنده ى از فحشا و منکرات و فساد بود، اما مردم شهوت پرست مدین نمى خواستند در چنین حصن حصینى داخل شوند و دایره ى حیات را با این دژ محکم و حصار مستحکم از شرّ شیاطین و خطرات مصون و محفوظ بدارند.

[ 1389/10/10 ] [ 9:26 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]



با آمدن فصل سرما میوه‌ها جای خود را به یکدیگر می‌دهند. هلو می‌رود و جای آن‌را خرمالو می‌گیرد و گلابی می‌رود و جای خود را به کیوی می دهد. اگر از کسی بپرسید پرتقال چه خاصیتی دارد، به بالا بودن ویتامین C موجود درآن پیش از همه اشاره می‌کند، در حالی که میوه‌هایی با مقادیر بالا تری از این ماده مغذی نیز وجود دارد. جالب است بدانید که در فصل زمستان و با شیوع و افزایش سرماخوردگی و انواع بیماری‌های عفونی، بر تعداد میوه و سبزیجاتی که سرشار از این ماده مغذی هستند، افزوده می‌شود. یکی از میوه‌هایی که اغلب از چشم ما دور می‌افتد کیوی است. کمی فکر کنید و ببینید درباره این میوه و خواص آن چه می‌دانید.

کیوی در چین

ظاهر منحصر به فرد کیوی همراه طعم خاصی که دارد آن را برای همه جالب توجه کرده است. شاید باور نکنید که اصل این میوه متعلق به کشور چین است و مردمش به آن یانگ تاوو می‌گفته‌اند تا آنکه تخم این میوه به وسیله مسافران نیوزلندی که به چین آمده بودند، اوایل قرن بیستم خریداری شد و آنها نام این میوه را گوس بری گذاشتند تا آنکه این میوه در سال 1961 وارد رستوران‌های آمریکایی شد و به عنوان یک دسر گران قیمت به فروش رسید و نهایتا مردم این کشور نام آنرا به کیوی تغییر دادند و با این نام به مردم تمام دنیا معرفی شد. به این ترتیب مردم سراسر دنیا این میوه را می‌شناسند و از آن در میهمانی‌هایشان استفاده می‌کنند. امروزه، کشورهایی نظیرایتالیا، نیوزلند، چین، فرانسه و ژاپن جزو بزرگ ترین تولیدکنندگان این میوه‌ به حساب می‌آیند.

هشدار به سنگ کلیه‌ای‌ها

این میوه اگر چه کمتر از آن گفته می‌شود اما دارای خواص تغذیه‌ای فراوانی‌ست. با وجود تمامی فوایدی که یک به یک آنها را بر خواهیم شمرد، این میوه از میوه‌هایی محسوب می‌شود که دارای اگزالات هستند. اگزالات ترکیبی است که وقتی وارد بدن می‌شود ، در مایعات بدن باقی می‌ماند و موجب بروز عارضه در اعضایی نظیر کلیه‌ها و کیسه صفرا می شود. به این منظور این میوه برای افرادی که مستعد سنگ کلیه و سنگ کیسه صفرا هستند باید با احتیاط میل شود. به علاوه، اگزالات موجود در این میوه، مانع جذب کلسیم می‌شود. به این دلیل نباید حداقل 2 تا 3 ساعت قبل و بعد از مصرف لبنیات و حتی قرص‌های کلسیم این میوه را تناول کرد تا مانع جذب این ماده مغذی نشود.

محافظ ژن‌ها

کیوی از میوه‌هایی است که محافظت کننده بدن در برابر بیماری‌های عفونی و آسیب‌رساننده به ساختار DNA به حساب می‌آید. تحقیقات نشان داده‌اند که در این میوه مقادیر بالایی فلاونویید و انواع کاروتنویید وجود دارد که در مجموع به آنها فیتونوترینت گفته می‌شود. این ترکیبات ساختار DNA سلول‌ها را در برابر رادیکال های آزاد محافظت کرده و فعالیت آنتی‌اکسیدانی ترکیباتی نظیر ویتامین C و E را چندین برابر می کند . به این دلیل مصرف این میوه به سیگاری‌ها، کسانی که در هوای آلوده بیشتر تردد دارند و حتی افرادی که در آنها به طور ارثی سابقه یا استعداد بیماریهای ژنتیکی شایع است، توصیه می‌شود.

رقیق کننده خون

کیوی مانند قرص آسپیرین موجب رقیق شدن خون شده، از ایجاد پلاک در خون جلوگیری می‌کند .این میوه به دلیل خاصیت کاهندگی که بر سطح تری گلیسیرید دارد، از غلظت خون می‌کاهد و از تنگ شدن عروق و نهایتا بروز انواع سکته‌ها جلوگیری می‌کند. آسپیرین از داروهایی است که به رغم عوارض جانبی آن همواره باید از سوی افراد مبتلا و حتی مستعد به مصرف برسد و عوارضی نظیر التهاب، زخم و حتی خونریزی روده را ایجاد می‌کند، در حالی که مصرف روزانه دو عدد کیوی می‌تواند همان اثر را داشته باشد.بر خلاف آسپیرین این میوه دارای ترکیباتی نظیر ویتامین C ،E ، پلی فنول‌ها، پتاسیم، مس و منیزیم است که همه آنها در حفظ سلامت قلب و عروق ضروری به نظر می‌رسند. در مطالعه‌ای که در سال 2004 روی تعدادی داوطلب به انجام رسید، دیده شد که در این افراد با مصرف روزانه 2 تا 3 عدد کیوی در مدت 28 روز، به میزان 18 درصد از میزان عوامل ایجاد کننده بیماری‌های قلبی و 15 درصد از سطح تری گلیسیرید کاسته شده است. از این رو متخصصان علم تغذیه این میوه را به بیماران قلبی توصیه می‌کنند و آن را برای پیشگیری از بروز بیماری‌های قلبی مهم می‌دانند.

اگر آسم دارید...

جالب است بدانید، ویتامین C در کاهش علائم بیماری آسم بسیار موثر است و متخصصان تغذیه تمامی مواد غذایی غنی از این ماده مغذی را به بیماران مبتلا توصیه می‌کنند. مطالعه‌ای که روی 18 هزار و 737 کودک ساکن مرکز و جنوب ایتالیا به انجام رسیده، نشان می‌دهد کودکانی که در هفته 5 تا 7 عدد از این میوه میل می‌کنند، دارای علائم تنفسی کمتری نسبت به کودکانی هستند که فقط یک عدد از این میوه مصرف می‌کنند. آنها کمتر به سرفه خصوصا سرفه‌های شبانه و مزمن مبتلا شده، شمار سرفه‌هایشان کاهش چشمگیری پیدا می‌کند، به طوری که سرفه های شدید به میزان 41 درصد و تمامی علائم به میزان 32 درصد کاهش می‌یابد. به این دلیل محققان مصرف انواع مواد غذایی غنی از این ماده مغذی نظیر کیوی را توصیه می‌کنند.

تقویت کننده بینایی

حتما خود شنیده‌اید که مصرف هویج می‌تواند از ضعیف شدن بینایی جلوگیری می‌کند. جالب است بدانید، محققان دریافته‌اند، مصرف روزانه 2 تا 3 عدد کیوی نیز دارای چنین خاصیتی است و از ضعف بینایی که اغلب با افزایش سن بروز می‌کند، جلوگیری می‌کند. مطالعه‌ای که روی 77 هزار و 652 زن و 40 هزار و 323 مرد به انجام رسیده، نشان می‌دهد افرادی که در روز بیش از 3 واحد میوه، مصرف کرده‌اند، کمتر دچار ضعف بینایی شده‌اند. محققان دریافته‌اند که مواد مغذی نظیر ویتامین C وE در کنار بتاکاروتن از ترکیباتی هستند که به دلیل خاصیت آنتی اکسیدانی موجب حفظ سلول‌های دستگاه بینایی می‌شوند و کیوی به دلیل داشتن مقادیر مناسبی از همه این مواد، بهترین میوه با چنین خاصیتی به شمار می‌رود.

بهترین روش ذخیره و نگهداری

هنگام خرید این میوه نمونه‌ای از آن را در میان انگشتان خود قرار دهید و درصورتی که بر اثر فشار جزئی، نرمی زیر دستان خود احساس کردید از خریدن آن صرف‌نظر کنید. این میوه را می‌توانید در دمای اتاق نگهداری کرده، آن‌را به مدت چند روز ذخیره کنید. هرگز این میوه را کنار سیب، گلابی و سیب زمینی قرار ندهید، زیرا از این میوه‌ها گازی متصاعد می‌شود که موجب رسیدن بیش از اندازه این میوه می‌شود. به علاوه، توصیه می‌شود هیچ‌گاه کیوی بسیار نرم یا لک دار نخرید؛ اما در صورتی که میوه شما نارس است می‌توانید آن را در کاغذ همراه میوه‌هایی نظیر سیب، گلابی یا موز قرار دهید تا فرآیند رسیدن تسریع شود. هرگز به اندازه میوه توجه نداشته باشید، زیرا در میزان مواد مغذی موجود در آن تا‡ثیری ندارد. تصور نکنید میوه درشت‌تر دارای مقدار بیشتری ماده مغذی است و ارزش تغذیه ای بیشتری دارد.

[ 1389/10/10 ] [ 9:23 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

اطلاعات اولیه
قندها ، نشاسته‌ها و سلولز به گروهی از ترکیبات که هیدرات کربن نامیده می‌شوند، تعلق دارند. نام مذکور از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که اکثر ترکیبات از این نوع دارای فرمول عمومی هستند و بنابراین می‌توان آنها را هیدرات کربن نامید. ولی هیدراتهای کربن ، حاوی آب نیستند. آنها هیدروکسی آلدئیدها ، هیدروکسی کتونها یا مواد مشتق از آنها هستند.

هیدراتهای کربن مواد اصلی ترکیباتی هستند که گیاهان از آنها تشکیل شده‌اند. آنها غذاهای مهم حیواناتند، بدین معنی که زنجیرهای کربنی را برای ترکیباتی که توسط موجودات زنده سنتز می‌شوند، فراهم می‌کنند و به عنوان منبع انرژی مورد استفاده قرار می‌گیرند.

هیدرات کربن بر اساس درجه پلیمر شدن تراکمی ، به سه گروه تقسیم می‌شوند.
منوساکاریدها
منوساکاریدها قندهایی ساده هستند که بر اثر هیدرولیز اسیدی به واحدهای ساده‌تر تفکیک نمی‌شوند. از هیدرولیز یک مولکول اولیگو ساکارید ، دو تا شش مولکول قند ساده‌تر بدست می‌آید و از هیدرولیز کامل یک مولکول پلی‌ساکارید ، مونومرهای منوساکارید بسیار زیاد تولید می‌شود. تقریبا 70 منو ساکارید شناخته شده‌اند که 20 تای آنها در طبیعت می‌باشد و در حیوانات ، یکی از اجزای سازنده خون است.

ساختمان گلوکز است که فراوانترین قند موجود در طبیعت می‌باشد و در حیوانات یکی از اجزای سازنده خون است. ساختمان گلوکز ، گروههای متعددی دارد و انحلال‌پذیری زیاد منوساکاریدها در آب به این دلیل است که این گروههای با آب پیوند هیدروژنی ایجاد می‌کنند.

گلوکز که به نامهای دکستروز ، قند انگور و قند خون نیز شناخته می‌شود و در آب‌نبات‌سازی تجاری بکار می‌رود، غالبا در مواردی که برای حفظ حیات منبع انرژی سریع مورد نیاز باشد. محلول فروکتوز ، منوساکاریدی است که در بسیاری از میوه‌ها و همچنین در قند معمولی یافت می‌شود. گلوکز و فروکتوز مستقیما قابل جذب و هضم می‌باشند.



الیگوساکاریدها
متداولترین الیگوساکاریدها ، دی‌ساکاریدها هستند که دو منومر قند ساده در مولکول دارند. نمونه آنها سه قند دی‌ساکارید زیر است که مورد استفاده فراوان دارند و پس از هیدرولیز ، قابل جذب و هضم می‌باشند. ساکارز (حاصل از نیشکر یا چغندر قند ) که مرکب از یک منومر گلوکز و یک منومر فروکتوز است.


مالتوز (از نشاسته) که مرکب از دو منومر گلوکز است.

لاکتوز (از شیر) که مرکب از یک منومر گلوکز و یک منومر گالاکتوز (ایزومر نوری گلوکز) است.

ساکارز با درجه خلوص زیاد به مقدار بسیار زیاد (بیشتر از 80 میلیون تن در سال) تولید می‌گردد. این قند که در اصل در هند و ایران تولید می‌شد، امروزه در جهان به عنوان ماده شیرین کننده مصرف می‌شود. در حدود 40 در صد ساکارز جهان از چغندر و 60 درصد از نیشکر بدست می‌آید. ساکاروز ارزش کالریک زیادی دارد و برای تهیه کمپوت میوه ، مربا و ژله نیز بکار می‌رود.
پلی‌ساکاریدها
فراوانترین پلی‌ساکاریدهای موجود در طبیعت نشاسته ، گلیکوژن و سلولز هستند. در ساختمان مولکولی این مواد بیش از 500 مونومر منو ساکارید وجود دارد و وزن مولکولی آنها بیشتر از یک میلیون است. معمولیترین منوساکاریدی که برای ساختن پلی‌ساکاریدها بکار رفته ، گلوکز است.


نشاسته
نشاسته گیاهی ، بصورت دانه‌هایی یافت می‌شود که پوشش پروتئینی دارند. هرگاه این دانه‌ها بر اثر گرما خرد شوند، از آنها نشاسته‌ای به نام آمیلوز بدست می‌آید که در آب داغ حل می‌شود و همچنین نشاسته‌ای بدست می‌آید که در آب حل نمی‌شود و آن را آمیلو پکتینی می‌گویند.


آمیلوز : آمیلوز تقریبا 25 درصد غالب نشاسته‌های طبیعی را تشکیل می‌دهد. محلول یُد ، آمیلوز را به رنگ آبی تیره و آآمیلو پکتینی را به رنگ سرخ در می‌آورد. آمیلوز از لحاظ ساختار ، یک پلیمر تراکمی راست زنجیر است که در هر مولکول آن بطور متوسط 200 مونومر آلفا گلوکز دارد. هر منومر با منومر دیگر با از دست دادن یک مولکول آب بهم پیوند یافته‌اند، درست مانند دو واحد مالتوز.

آمیلو پکتین : یک مولکول آمیلو پکتینی ، نوعا در حدود 1000 منومر آلفا گلوکز دارد که آرایشی آنها به صورت زنجیرهای شاخدار است. از هیدرولیز کامل آمیلو پکتین ، D- گلوکز حاصل می‌شود و از هیدرولیز جزئی آن مخلوطی تولید می‌شود که آنرا دکسترین می‌نامند. دکسترین به عنوان مواد افزاینده به غذاها و به عنوان ماده لعابدار ، چسب و مواد پایانی برای کاغذ و الیاف مصرف می‌شود.



گلیکوژن
گلیکوژن یک مخزن انرژی در حیوانات است. همان طور که نشاسته یک مخزن انرژی برای گیاهان محسوب می‌شود. زنجیرهای آلفا – گلوکز در گلیکوژن نسبت به زنجیرهای آمیلو پکتینی ، شاخه‌های بیشتری دارد.
سلولز
سلولز فراوانترین پلی‌ساکارید در طبیعت است. سلولز همچون آمیلوز مرکب از واحدهای گلوکز است. تفاوت میان ساختارهای سلولز و آمیلوز ، در پیوندهای میان واحدهای گلوکز است. در سلولز تمام واحدهای گلوکز به شکل حلقه بتا است، در حالی‌که در آمیلوز آنها به شکل حلقه آلفا هستند. این تفاوت ساختار ظریف میان نشاسته و سلولز ، موجب تفاوت میان گوارش آن دو می‌شود. انسان و حیوانات گوشتخوار ، آنزیمهای لازم برای هیدرولیز سلولز را ندارند. اما در بسیاری از موجودات ریز ، مانند باکتریهای موجود در بخشهای گوارشی موریانه‌ها این آنزیمها وجود دارد.

گلوکز را می‌توان از سلولز ، با حرارت دادن محلول معلقی از این پلی‌ساکارید در حضور یک اسید قوی بدست آورد. در حال حاضر نمی‌توان چوب را به طریقی که اقتصادی باشد، هیدرولیز کرد و از آن گلوکز کافی برای تامین نیازهای روز افزون غذایی جهان بدست آورد. کاغذ ، ریون ، سلوفان و پنبه عمدتا از سلولز ساخته شده اند. خواص پنبه را که در حدود 98 درصد سلولز دارد، می‌توان بر حسب ساختار آن توضیح داد.

گروه کوچکی از مولکولهای سلولز ، هر یک با 2000 تا 9000 واحد گلوکز ، تقریبا بطور نسبتا وسیعی از پیوندهای هیدروژنی ، یک لیف ماکروسکوپی مجموعه ای از چند لیف بسیار نازک است. خاصیت آب کشندگی پنبه ، نتیجه ایجاد لوله‌های مویین بسیار زیادی است که در آنها مولکولهای کوچکتر آب با پیوندهای هیدروژنی نگه داشته می‌شوند.

[ 1389/10/10 ] [ 9:20 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

اسماعیل و نماز

کتاب الهى درباره ى حضرت اسماعیل مىفرماید:

* (وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً * وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً)(1).

اسماعیل را به یاد آر که داراى اوصاف پسندیده بود: وفادار به پیمان، فرستاده ى حق، حبر دهنده ى از حقایق، و امر کننده ى زن و فرزند به نماز و زکات، و بنده اى بود که خداوند در تمام برنامه ها از او خشنود بود.

[ 1389/10/10 ] [ 9:18 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

!معرفی
کلسیم ، یکی از عناصر شیمیایی با نشانه Ca، دارای عدد اتمی 20 و در گروه دوم اصلی جدول تناوبی قرار گرفته است. کلسیم از نظر فراوانی ، در میان کلیه عناصر پوسته زمین دارای مقام پنجم و در میان فلزات دارای مقام سوم است ترکیبات کلسیم تشکیل دهنده 64/3 % از پوسته زمین می‌باشد. بلورهای سفید کلسیم ، در دمای C˚810 ذوب می‌شوند و فلز کلسیم در آب و اسید محلول بوده و هیدروکسید و نمک تولید می‌نماید.


خواص فیزیکی کلسیم
عدد اتمی 20
وزن اتمی 40.078
ایزوتوپهای پایدار 40،42،43،44،46،48
حجم اتمی 25.9cm3/g-atom
شکل بلور مکعب مراکز وجوه پر
ظرفیت +2
شعاع یونی ˚0.99A
آرایش الکترونی 2 8 8 2
نقطه جوش C˚1487
نقطه ذوب C˚810
دانسیته 1.55g/cm3
گرمای نهان تبخیر در نقطه جوش 399kj/g-atom
استحکام کششی 8700psi


منابع
منابع کلسیم در پهنه زمین گسترده بوده و در هر یک از سرزمینها بوفور یافت می‌شود. این عنصر در حیات گیاهی و جانوری دارای نقش حیاتی بوده و در استخوانها و دندانها و پوسته تخم مرغ ، انواع مرجانها و بسیاری از خاکها وجود دارد. همچنین کلرید کلسیم در حدی به گستردگی 15/0% در آب دریا وجود دارد. ذکر این نکته ضروری بنظر می رسد که آهک (اکسید کلسیم) ماده شناخته شده‌ای است که از قدیم الایام در مورد یونان باستان از آن بعنوان ملات در ساختمانها استفاده می شده است. کلسیم در ترکیب پوسته زمین به مقدار 36300 گرم در تن وجود دارد این عنصر به حالت آزاد یافت نمی‌شود، بلکه به شکل ترکیب های مختلف در کانی‌ها و به صورت محلول در ساختمان جانوران و گیاهان شرکت می کند. کانی‌های حائز اهمیت کلسیم عبارتند از: دولومیت ، گیبس و آپاتیت.
تهیه واستخراج
در صنعت ، فلز کلسیم را می‌توان از الکترولیز کلسیم کلرید و مخلوط فلوئورید و پتاسیم کلرید تهیه نمود. در این روش ، از صفحه های زغالی به عنوان آند و از میله های آهن به عنوان کاتد استفاده می‌شود. در مقیاسی کوچکتر می توان آهک را با فلز آلومینیوم در خلا احیا نموده و متعاقب آن ، عمل را بوسیله منظور بازیافت فلز کلسیم ادامه داد. بعلاوه کلسیم کلرید که عبارت از یک ماده اولیه است را می توان یا بوسیله اثر اسیدکلریدریک پر ماده معدنی کربناته و یا بعنوان ضایعات در فرآیند solvay تهیه کرد.
تجربه و شناسایی
از نظر کیفی ، وجود کلسیم را می توان یا بوسیله تشکیل کربنات نامحلول آن ، و یا بوسیله مشتعل نمودن آن شعله یک مشعل که ایجاد رنگ قرمز درخشان می‌نماید، تشخیص داد.
از نظر کمی ، کلسیم را بعد از جداکردن از سایر فلزهای قلیایی خاکی ، به روش های کرومات- سولفات و یا اتر- الکل ، از آمونیوم ، اگزالات استفاده می کنند که کلسیم به شکل کلسیم اگزالات رسوب نموده و سپس این رسوب را توزین می‌نمایند. اگزالات مورد نظر را نیز یا می توان بوسیله اشتعال به اکسید و یا با استفاده از محلولهای استاندارد شده پرمنگنات پتاسیم اکسیده نمود.
!خواص شیمیایی
کلسیم عنصری است که نسبت به فلزات قلیایی و سایر فلزات قلیایی خاکی از قدرت فعالیت کمتری برخوردار است. مانند بریلیم و آلومینیوم ، و برخلاف فلزات قلیایی ، این عنصر بر حسب سوختگی در پوست نمی گردد. باید توجه داشت که در هوا لایه نازکی از اکسید و نیترید بر روی کلسیم تشکیل می شود که می تواند آن را از اثرات بعدی هوا مصون نگاه دارد، لکن در درجه حرارت بالا این عنصر در هوا سوخته و تشکیل مقدار زیادی نیترید می دهد. کلسیم تجارتی به آسانی با آب و اسیدها واکنش نموده تولید هیدروژنی می نماید که حاوی مقدار قابل ملاحظه ای از گاز آمونیاک وهیدروکربنها ، بعنوان ناخالصی می‌باشد. از حکیم ، می توان بعنوان یک عامل آلیاژ کننده برای فلزات حاوی آلومینیوم به منظور حذف بیسموت از سرب و بعنوان کنترل کننده کربن گرافیتی ، در چدن استفاده کرد. از طرف دیگر می توان از این فلز بعنوان عاملی برای حذف اکسیژن درکارخانجات فولاد و بعنوان عامل احیا کننده در تهیه فلزاتی مانند کروم ، زیرکونیم و اورانیم و بعنوان یک ماده جداکننده برای مخلوط گازهای نیتروژن و آرگون استفاده نمود. ضمنا زمانیکه کلسیم ، به آلیاژهای منیزیم افزوده شود (25/0%) ، ساختمان آنها را تصفیه وموجب کاهش تمایل آتش گیریهای آنها می شود.
ترکیبات کلسیم و کاربرد آنها
عموما می بایست که از ترکیبات سدیم نسبت به ترکیبات کلسیم ، بیشتر استفاده شود، لکن با مقایسه قیمت این دو ترکیب با یکدیگر ، در بسیاری از موارد از ترکیبات کلسیم استفاده می شود. در هر صورت باید توجه داشت که آهک قلیایی ارزان تری ، نسبت به هیدروکسیدسدیم محسوب می شود. از ترکیبات مهم کلسیم می توان به موارد زیر اشاره نمود:

هیدرید کلسیم: این ترکیب در اثر واکنش مستقیم با هیدروژن در C400˚ حاصل می گردد و با آن می توان بسیاری از اکسیدهای معدنی مانند رویتل و بدلیت را تا حد فلز مربوطه احیا کرد همچنین می توان با استفاده از این ترکیب ، کلریدکلسیم را به سدیم احیا و مونوکسید کربن را به فرم آلدهید تبدیل نمود هر بعنوان یک عامل متراکم کننده درتبدیل استون به اکسید مزیتلین و بعنوان کاتالیزور هیدروژناسیون در تبدیل اتیلن به اتان نفش دارد.
اکسید و هیدروکسید کلسیم: اکسید کلسیم ( آهک) را می‌توان بوسیله تجزیه حرارتی کربنات معدنی این عنصر در کوره های بلند در فرآیندی مداوم تولید نمود. برای تهیه هیدروکسید کلسیم نیز می‌توان از هیدرولیز اکسید آن استفاده نمود. از هیدروکسید کلسیم ، بعنوان قلیا در مواردی که نیاز باشد استفاده می‌گردد.
سیلید کلسیم: برای تهیه سیلید کلسیم می توان در یک کوره الکتریکی از اثر آهک برسیلیکا و یک زغال احیا کننده استفاده نمود. این ماده بعنوان عامل اکسیژن زدایی از فولاد ، بسیار مفید می‌باشد.
کربید کلسیم: برای تهیه این ترکیب می توان مخلوطی از آهک و کربن را در یک کوره الکتریکی تحت درجه حرارت C˚3000 قرار داد. کریبد کلسیم در اثر هیدرولیز استیلن تبدیل می گردد که استیلن یک ماده آغاز برای تهیه تعداد کثیری از مواد شیمیایی مهم در صنعت مواد شیمیایی آلی است.
کربنات کلسیم: در طبیعت ، کربنات کلسیم تحت عناوین مختلف و به وفور یافت می‌شود. سنگ آهک ایسلند و کلسیت اساسا کربنات خالص هستند، در حالیکه ماربل تا اندازه ای دارای ناخالصی می‌باشد. اگر چه کربنات کلسیم کاملا در آب نامحلول می باشد، لکن در آبهای حاوی دی اکسید کربن ، در حد قابل ملاحظه ای محلول است زیرا در اثر ترکیب با دی‌اکسید کربن به صورت بیکربنات درمی‌آید.
هالیدهای کلسیم: از جمله هالیدهای کلسیم ، فلوئورید فسفر سانس ، یکی از ترکیبات گسترده کلسیم می باشد، که با توجه به میزان شفافیت آن ، نسبت به اشعه ماورای بنفش و مادون قرمز از کاربردهای با اهمیتی ، در اسپکتروسکوپی برخوردار است. از دیگر هالیدهای کلسیم ، کلرید کلسیم است که بعنوان عامل خشک کننده و همچنین بدلیل قابلیت انحلال فوق العاده آن در آب سرد ، در سیستمهای خنک کننده استفاده می‌شود. مضافا از کلرید کلسیم و هیپوکلریت کلسیم بعنوان عامل سفید کننده نیز استفاده می‌کنند.
کلسیم در بیوسفر (زیست کره)
کلسیم جزء ساختمانی و ثابت کلیه گیاهان بوده و بصورتهای جزء ساختمانی و یون فیزیولوژیکی توامان یافت می‌شود. مضافا یون کلسیم قادر است اثرات سمی یونهای پتاسیم ، سدیم و منیزیم را بلا اثر نماید. کلسیم بدلیل وجود در خاک قادر است بر قلیائیت آن اثر ومتعاقب آن در رویش گیاهان تاثیر داشته باشد. این عنصر در ساختمان بدن حیوانات (در بافتهای نرم) ، مایعات میان بافتی و اسکت بندی یافت می شود. استخوانهای مهره داران حاوی کلسیم ، بصورت فلوئورید کلسیم ، کربنات کلسیم و فسفات کلسیم می باشد همچنین کلسیم ذاتا در بسیاری از وظائف بیولوژیکی مهره داران ، سهیم است.
شناخت محیط رشد:کلسیم
درون گیاه، کلسیم بیشتر به صورت پکتات کلسیم، در دیواره یاخته ها، یافت می شود. و کارش متصل ساختن یاخته ها به هم است. این ماده ، به علت غیر قابل انتقال بودنش درون بافت ها، باید پیوسته دردسترس گیاه قرار گیرد، کمبود کلسیم باعث کمبود رشد و همچنین لوله شدن برگها و قهوه ای رنگ شدن ریشه ها می گردد. در گوجه فرنگی، کمبود کلسیم باعث گندیدگی ته میوه می شود. در سیب، وجود آن مایه سختی بافت های میوه شده، به عمر پس از برداشت آن می افزاید و کمبودش باعث آسیب پوستی می گردد. گرچه میزان کلسیم، اغلب در خاک ها به مراتب از پتاسیم کمتر است ولی بر عکس پتاسیم، قابلیت جذب آن برای گیاه خیلی زیادتر می باشد.
کمبود کلسیم را می توان با اضافه کردن آهک به خاک بر طرف ساخت ، البته باید در نظر داشت که آهک واکنش خاک را نیز بالا می برد. سوپر فسفات نیز حاوی مقدار زیادی کلسیم است. همچنین برای رفع کمبود کلسیم می توان گیاهان را با کلرور کلسیم و یا نیترات کلسیم محلول پاشی کرد.

[ 1389/10/10 ] [ 9:15 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

دعای ندبه
بسم الله الرحمن الرحیم

اَلْحَمْدُلله رَبِّالْعالَمینَ،وَ صَلَّی اللَّهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِیِّ هِوَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً،اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلی ماجَرىبِهِ قَضاؤُ کَفى أَوْلِیائِکَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ماعِنْدَکَ ،مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ،الَّذى لازَوالَلَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْشَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فی دَرَجاتِه الدُّنْیا الدَّنِیَّةِ،وَ زُخْرُفِهاوَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَذلِکَ، وَ عَلِمْتَمِنْ هُمُا لْوَفاءَبِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ،وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِىَّ، وَالثَّناءَالْجَلِىَّ،وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ، وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ
ستایش و سپاس مخصوص خداست که آفریننده جهانست و درود و تحیّت کامل بر سیّد ما و پیغمبر خدا، حضرت محمد مصطفى و آل اطهارش باد. پروردگارا ترا ستایش مىکنم براى هر چه (از بلا و نعمت و رنج و راحت) که در قضا و قدر تقدیر کردى بر خاصّان و محبانت، یعنى بر آنان که وجودشان را براى (شهود) حضرتت خالص و براى (تبلیغ) دینت مخصوص گردانیدى. چون بزرگ نعیم باقى بى زوال ابدى را که نزد تست بر آنان اختیار کردى، بعد از آنکه زهد در مقامات و لذات و زیب و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط فرمودى. آنها هم بر این شرط متعهد شدند و تو هم مى دانستى که به عهد خود وفا خواهند کرد. پس آنان را مقبول و مقرّب درگاه خود فرمودى و علوّ ذکر، یعنى قرآن با بلندى نام و ثناى خاص و عام بر آنها از پیش عطا کردى و فرشتگانت را بر آنها فرو فرستاده و با وحی خودت آنها را کرامت بخشیدی.

وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّریعَةَ إِلَیْکَ، وَالْوَسیلَةَ إِلى رِضْوانِکَ، فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ، إِلى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى فُلْکِکَ، وَ نَجَّیْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ، وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلیلاً، وَ سَأَلَکَ لِسانَ صِدْقٍ فِى الْآخِرینَ، فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذلِکَ عَلِیّاً، وَ بَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکْلیماً، وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخیهِ رِدْءاً وَ وَزیراً، وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَـهُ مِنْ غَـیْـرِ أَبٍ، وَ آتَـیْـتَـهُ الْبـَیِّـنـاتِ، وَ أَیَّـدْتَـهُ بِـرُوحِ الْـقُـدُسِ وَ کُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَریعَةً، وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیاءَ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلى مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدینِکَ، وَ حُجَّةً عَلى عِبادِکَ
و آنها را واسطه و وسیله دخول به رضوان و بهشت و رحمت خود گردانیدى. پس بعضى از آنها را در بهشت منزل دادى تا هنگامى که او را از بهشت بیرون کردى. برخى را در کشتى نشانده، با هر کس ایمان آورده و در کشتى با او در آمده بود همه را از هلاکت، به رحمت خود نجات دادى. بعضى را به مقام خلّت خود برگزیده، درخواستش را که وى لسان صدق در اممّ آخر باشد (یا نبى و ولىّ حق در فرزندانش تا قیامت باقى ماند) اجابت کرده و به مقام بلند رسانیدى. بعضى را از شجره طور با وى تکلّم کرده و برادرش را وزیر و معاون وى گردانیدى. بعضى را بدون پدر و تنها از مادر ایجاد کردى و به او معجزات عطا فرموده، او را به روح قدس الهى مـؤیّـد داشتى. و همه آن پیمبران را شریعت و طریقه و آیینى عطا کردى. و براى آنان وصى و جانشینى، براى آنکه یکى بعد از دیگرى مستحفظ دین و نگهبان آیین و شریعت و حجّت بر بندگان تو باشد از مدّتى تا مدّت معین، قرار دادى.

وَ لِئَلّا یَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِوَ یَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى أَهْلِهِ، وَلا یَقُولَ أَحَدٌ لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً مُنْذِراً، وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِیاً، فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى، إِلى أَنِ انْتَهَیْتَ بِالْأَمْرِ إِلى حَبیبِکَ وَ نَجیبِکَ، مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَکانَ کَمَا انْتَجَبْتَهُ، سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ، وَ صَفْـوَةَ مَنِ اصْطَفَیْتَهُ، وَ أَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَیْتَهُ، وَ أَکْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ ، قَدَّمْتَهُ عَلى أَنْبِیائِکَ، وَ بَعَثْتَهُ إِلَى الثَّقَلَیْنِ مِنْ عِبادِکَ، وَ أَوْطَأْتَهُ مَشارِقَکَ وَ مَغارِبَکَ، وَ سَخَّرْتَ لَـهُ الْـبُـراقَ وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلى سَمائِکَ، وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما کـانَ وَ مـا یَکُـونُ إِلَى انْقِضاءِ خَلْقِکَ،
تا آنکه دین حق از قرارگاه خود خارج نشود و اهل باطل غلبه نکنند. و تا کسى نتواند گفت که: اى خدا چرا رسول به سوى ما نفرستادى که ما را از جانب تو به اندرز و نصیحت ارشاد کند؟ و چرا پیشوا و رهبرى نگماشتى که ما از آیات و رسولانت پیروى کنیم پیش از آنکه به گمراهى و ذلّت و خذلان در افتیم؟ لذا در هر دورهاى رسول فرستادى، تا آنکه امر رسالت به حبیب گرامیت محمّد صلى اللَّه علیه و آله منتهى گردید. او چنانکه تو او را به رسالت برگزیدى سید و بزرگ خلایق بود و خاصه و خلاصه پیمبرانى که به رسالت انتخاب فرمودى و افضل از هر کس که برگزیده تست و گرامى تر از تمام رُسُلى که معتمد تو بودند. بدین جهت او را بر همه رسولانت مقدّم داشتى و بر تمام بندگانت از جن و انس مبعوث گردانیدى و شرق و غرب عالمت را زیر قدم فرمان رسالتش گستردى و براق را مسخّر او فرمودى و روح پاک وى را به سوى آسمان خود به معراج بردى و علم گذشته و آینده، تا انقضاء خلقت را به او به ودیعت سپردى.

ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئیلَ وَ میکائیلَ، وَالْمُسَوِّمینَ مِنْ مَلائِکَتِکَ، وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دینَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ، وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ وَ ذلِکَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ، وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ، لَلَّذى بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ، فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً، وَ قُلْتَ:إِنَّما یُـریـدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الـرِّجْسَ أَهْـلَ الْبَیْتِ، وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً، ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، مَوَدَّتَهُمْ فىکِتابِکَ، فَقُلْتَ: قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، إِلَّاالْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَ قَلْتَ: ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ
آنگاه او را به واسطه رعب و ترس دشمن از او، بر دشمنان مظفّر و منصور گردانیدى و جبرئیل و میکائیل و دیگر فرشتگان با اسم و رسم و مقام را گرداگردش فرستادى. و به او پیروزى دینش را بر تمام ادیان عالم به رغم مشرکان وعده فرمودى و این ظفر پس از آن بود که رسول اکرم را (بعد از هجرت) باز، تو او را با فتح و ظفر به خانه کعبه مکان صدق اهل بیت باز گردانیدى و براى او و اهل بیتش، آن خانه مکه را اول بیت و نخستین خانه براى عبادت بندگان مقرر فرمودى. و (خاندانش را) وسیله هدایت عالمیان گردانیدى. این خانه آیات و نشانههاى آشکار ایمان و مقام ابراهیم خلیل بود و محل امن و امان بر هر کس که در آن داخل مى شد. و درباره خاندان رسول فرمودى: البته خدا از شما اهل بیت رسول هر رجس و ناپاکى را دور مى سازد و کاملاً پاک و مبرّا مى گرداند. سپس مُزد محمد که درود تو بر او خاندانش باد؛ را دوستی آنان مقرّر کردی و در کتاب خود فرمودی: بگو من از شما مُزدی نمی خواهم، الا مودّت خویشانم. باز فرمودى: بگو همان اجر رسالتى را که خواستم؛ باز به نفع شما خواستم.

وَ قُلْتَ: ما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، إلّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً، فَکانُوا هُمُ السَّبیلَ إِلَیْکَ، وَالْمَسْلَکَ إِلى رِضْوانِکَ، فَلَمَّاانْقَضَتْ أَیّامُهُ، أَقامَ وَلِیَّهُ عَلِىَّ بْنَ أَبى طالِبٍ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِما وَ آلِهِما، هادِیاً إِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ، وِ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَالْمَلَأُ أَمامَهُ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ قالَ: مَنْ کُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِىٌّ أَمیرُهُ، وَ قالَ: أَنَا وَ عَلِىٌّ مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ، وَ سائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتّى، وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هرُوْنَ مِنْ مُوسى، فَقالَ لَهُ: أَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُوْنَ مِنْ مُوسى، إِلّا أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى،
و باز فرمودى: بگو من از شما امّت اجر رسالتى نمى خواهم، جز آنکه شما راه خدا را پیش گیرید. پس (میتوان فهمید) اهل بیت رسول، طریق و رهبر به سوى تواند در راه بهشت رضوان تواند. و هنگامى که دوران عمر پیغمبرت سپرى گشت، وصى و جانشین خود على بن ابى طالب (صلوات اللَّه علیهما وآلهما) را به هدایت امت برگماشت. چون او منذر و براى هر قوم هادى امّت بود. پس رسول اکرم در حالى که امّت همه در پیش بودند؛ فرمود: هر کس که من پیشوا و دوست و ولىّ او بودم؛ پس از من، على مولا و امام و پیشواى او خواهد بود. بارالها دوست بدار هر که على را دوست بدارد و دشمن بدار هر که على را دشمن بدارد و یارى کن هر که على را یارى کند و خوار ساز هر که على را خوار سازد. باز فرمود: هر کس من پیغمبر او هستم؛ على امیر و فرماندار اوست. باز فرمود: من و على هر دو شاخههاى یک درخـتـیـم و سـایـریـن از درختهـاى مختلفند. و پیغمبر على را نسبت به خود، به مقام هارون نسبت به موسى نشاند؛ جز آنکه فرمود: پس از من پیغمبرى نیست.

وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَ سَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ، ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ، فَقالَ: أَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ أَرادَ الْمَدینَةَ وَالْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ: أَنْتَ أَخى وَ وَصِیّى وَ وارِثى، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمى، وَ دَمُکَ مِنْ دَمى، وَ سِلْمُکَ سِلْمى، وَ حَرْبُکَ حَرْبى، وَالْإیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَما خالَطَ لَحْمى وَ دَمى، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلیفَتى، وَ أَنْتَ تَقْضى دَیْنى، وَ تُنْجِزُ عِداتى، وَ شیعَتُکَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلى فِى الْجَنَّةِ، وَ هُمْ جیرانى، وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى،
باز رسول اکرم دختر گرامیش که سیّده زنان عالم است، را به على تزویج فرمود. باز حلال کرد بر على آنچه بر خود پیغمبر حلال بود (از آنکه با حال جنابت تنها بر رسول و على به مسجد پیغمبر درآمدن حلال بود و بر غیرشان حرام). و باز تمام درهاى منازل اصحاب را که به مسجد رسول باز بود، به حکم خدا بست غیر در خانه على. آنگاه رسول اسرار علم و حکمتش را نزد على به ودیعه گذاشت و فرمود: من شهر علم هستم و على دَرِ آن شهر. پس هر که بخواهد در این مدینه علم و حکمت وارد شود، از درگاهش باید وارد گردد. آنگاه فرمود: تو برادر من، وصىّ من و وارث من هستى. گوشت و خون تو، گوشت و خون من است. صلح و جنگ با تو، صلح و جنگ با من است و ایمان چنان با گوشت و خون تو آمیخته شده که با گوشت و خون من آمیختهاند. تو فردا جانشین من بر حوض کوثر خواهى بود و پس از من، تو اداء قرض من مى کنى و وعدههایم را انجام خواهى داد. شیعیان تو در قیامت بر کرسیهاى نور با روى سفید در بهشت ابد، اطراف من قرار گرفتهاند و آنها همسایه من هستند. اگر تو یا على بعد از من میان امتم نبودى، اهل ایمان به مقام معرفت نمى رسیدند.

وَ کانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَ نُوراً مِنَ الْعَمى، وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتینَ، وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقیمَ، لا یُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فى رَحِمٍ، وَ لا بِسابِقَةٍ فى دینٍ، وَلا یُلْحَقُ فى مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ، یَحْذُو حَذْوَ­الرَّسُولِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِما وَآلِهِما، وَ یُقاتِلُ عَلَى التَّأْویلِ، وَلا تَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ، قَـدْ وَتَـرَ فیهِ صَنادیدَ الْعَرَبِ، وَ قَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً، بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلى عَداوَتِهِ، وَ أَکَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النّاکِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ وَ لَمّا قَضى نَحْبَهُ، وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرینَ، یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلینَ،
همانا على بود که بعد از رسول اکرم؛ امت را از ضلالت و گمراهى و کفر و نابینایى، به مقام هدایت و بصیرت مى رسانید. او حبلاللَّه متین در راه مستقیم حق براى امت است. هیچ کس به قرابت با رسول، بر او سبقت نیافته و در اسلام و ایمان بر او سبقت نگرفته. و نه کسى به او در مناقب و اوصافِ کمال خواهد رسید. تنها قدم به قدم از پى رسول اکرم، على راه پیمود که درود خدا بر هر دو و بر آل اطهارشان باد. و على است که بر تأویل (و حقایق و مقاصد اصلى قرآن) جنگ مى کند و در راه رضاى خدا از ملامت و سرزنش بدگویان باک ندارد. و در راه خدا، خونهاى صنادید و گردنکشان عرب را به خاک ریخت و شجاعان و پهلوانانشان را به قتل رساند و سرکشان را مطیع و منقاد کرد. در نتیجه دلهایشان پر از حقد و کینه، از واقعه جنگ بدر و حنین و خیبر و غیره گردید و بازماندگانشان کینه على را در دل گرفتند. و در اثر آن کینه پنهانى، بر دشمنى او قیام کردند و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند. تا آنکه ناگزیر او هم با عهد شکنان امّت (طلحه و زبیر) و با ظالمان و ستمکاران (معاویه و یاران او) و با خوارج مرتد از دین در نهروان به قتال برخاست. و چون نوبت اجلش فرا رسید و شقىترین خلق (اول و) آخر عالم؛ پیروى از شقىترین خلق اول نمود.

لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،فِى الْهادینَ بَعْدَ الْهادینَ، وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلى مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلى قَطیعَةِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلْدِهِ، إِلَّا الْقَلیلَ مِمَّنْ وَفی لِرِعایَةِ الْحَقِّ فیهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَ سُبِىَ مَنْ سُبِىَ، وَ أُقْصِىَ مَنْ أُقْصِىَ، وَ جَرَى الْقَضاءُ لَهُمْ بِما یُرْجى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، إِذْ کانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِِ، یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ، وَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً، وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ، فَعَلَىالْأَطائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِما وَ آلِهِما، فَلْیَبْکِ الْباکُونَ، وَ إِیّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النّادِبُونَ،
در نتیجه فرمان رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله را درباره هادیان خلق، یکى بعد از دیگرى امتثال نکردند و امت همه کمر بر دشمنى آنها بسته و بر قطع رحم پیغمبر و دور کردن اولاد طاهرینش متفق شدند. جز قلیلى از مؤمنان حقیقى که حقّ اولاد و رسول را رعایت کردند. تا آنکه به ظلم ستمکاران امت، گروهى را کشته و جمعى اسیر و فرقهاى هم دور از وطن خود شدند. و قلم قضا بر آنها جارى شد به چیزى که امید از آن، حسن ثواب و پاداش نیکو است. چون زمین ملک خداست و هر که از بندگان را بخواهد، وارث ملک زمین خواهد کرد و عاقبت نیک عالم با اهل تقوى است. و پروردگار ما از هر نقص و آلایش پاک و منزه است و وعدة او قطعى و محققالوقوع است و ابداً در وعده پروردگار خلاف نیست و در هر کار در کمال اقتدار و علم و حکمت است. پس باید گریه کنندگان، بر پاکان اهل بیت پیغمبر و على صلى اللَّه علیهما وآلهما گریه کنند و بر آن مظلومان عالم، ندبه و فغان نمایند.

وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرِفِ الدُّمُوعُ ، وَلْیَصْرُخِ الصّارِخُونَ، وَ یَضِجَّ الضّاجُّونَ، وَ یَعِجَّ الْعاجُّونَ،
أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ؟ أَیْنَ أَبْناءُ الْحُسَیْنِ؟
صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ،
أَیْنَ السَّبیلُ بَعْدَ السَّبیلِ؟أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ؟أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ؟أَیْنَ الْأَقْمارُ الْمُنیرَةُ؟أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَةُ؟أَیْنَ أَعْلامُ الدّینِ، وَ قَواعِدُ الْعِلْمِ؟أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟
و براى مثل آن بزرگواران؛ اشک از دیدگان بارند و ناله و زارى و ضجّه و شیون از دل برکشند که [ اى پروردگار ] کجاست حسن بن على؟ کجاست حسین بن على؟آن پاکان و راستگویان عالم کجایند آنها که یکی بعد از دیگرى، رهبر راه خدا و برگزیده از خلق خدا بودند؟ کجا رفتند تابان خورشیدها؟ کجایند آن فروزان ماهها؟ کجا رفتند ستارگان درخشان ؟کجا رفتند آن رهنمایان دین و ارکان علم و دانش؟ کجاست حضرت بقیة اللَّه که عالم خالى از عترت هادى امت نخواهد بود؟

أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟أَیْنَ الْمُرْتَجى لِإِزالَةِ الْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟أَیْنَ مُحْیى مَعالِمِ الدّینِ وَ أَهْلِهِ؟أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدینَ؟ أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟أَیْنَ مُبیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟أَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ؟
کجاست آنکه براى برکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم مهیا گردیده؟ کجاست آنکه منتظریم اختلاف و کج رفتاریهاى اهل عالم را به راستى و اصلاح کند؟ کجاست آنکه امیدواریم اساس ظلم و عدوان را از عالم براندازد؟ کجاست آنکه براى تجدید فرائض و سنن اسلام که محو و فراموش گردیده؛ ذخیره است؟ کجاست آنکه براى برگردانیدن ملّت و شریعت مقدّس اسلام اختیار گردیده؟ کجاست آنکه آرزومندیم کتاب و حدود آن را احیا سازد؟ کجاست آنکه دین، ایمان و اهل ایمان را زنده گرداند؟ کجاست آنکه شوکت ستمکاران و متعدیان را در هم مى شکند؟ کجاست آنکه بنا و سازمانهاى شرک و نفاق را ویران مى کند؟ کجاست آنکه فسق و عصیان و طغیان را هلاک و نابود مى گرداند؟ کجاست آنکه برای کندن ریشة گمراهى و دشمنى مهیاست؟

أَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغِ وَالْأَهْواءِ؟ أَیْنَ قاطِعُ حَبائِلِ الْکِذْبِ وَالْاِفْتِراءِ؟ أَیْنَ مُبیدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ؟ أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْإِلْحادِ؟ أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟ أَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَى التَّقْوى؟ أَیْنَ بابُ اللَّهِ الَّذى مِنْهُ یُؤْتى؟ أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟ أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟ أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِ الْهُدى؟ أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِیاءِ؟
کجاست آنکه اندیشه باطل و هواهاى نفسانى را نابود مى سازد؟کجاست آنکه ریسمان دروغ و افتراء را قطع خواهدکرد؟ کجاست آنکه متکبرانِ سرکش را هلاک و نابود مى گرداند؟ کجاست آنکه مردم ملحد، معاند و گمراه کننده را بیچاره کند؟ کجاست آنکه دوستان را عزیز و دشمنان را ذلیل خواهد کرد؟ کجاست آنکه مردم را بر وحدت کلمه و تقوى مجتمع مى سازد؟ کجاست باب الهى که از آن وارد مى شوند؟ کجاست آن وجه الهى که دوستان به سوى او روى آوردند؟ کجاست آن وسیله که بین آسمان و زمین پیوسته است؟ کجاست صاحب روز فتح و برافرازنده پرچم هدایت در عالم؟ کجاست آنکه پریشانیهاى خلق را اصلاح و دلها را خشنود مى سازد؟ کجاست آنکسی که از ظلم امتّ بر انبیاء و اولاد انبیاء دادخواهى مى کند؟

أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟ أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَیْهِ وَافْتَرى؟ أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى یُجابُ إِذا دَعی؟ أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى؟ أَیْنَ ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى؟ وَابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى؟ وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرّاءِ؟ وَابْنُ فاطِمَةَ الْکُبْرى؟ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى وَ نَفْسى لَکَ الْوِقاءُ وَالْحِمى، یَابْنَ السّادَةِ الْمُقَرَّبینَ، یَابْنَ النُّجَباءِ الْأَکْرَمینَ، یَابْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِیّینَ، یَابْنَ الْخِیَرَةِ الْمُهَذَّبینَ
کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را خواهد گرفت؟ کجاست آنکه خدا بر ستمکاران و تهمت زنندگان، او را پیروز مى گرداند؟ کجاست آنکه دعاى خلق پریشان را اجابت مى کند؟ کجاست آن بالاترین خلایق و صاحب نیکوکارى و تقوى؟ کجاست فرزند پیغمبر محمد مصطفى؟ و فرزند على مرتضى ؟ و فرزند خدیجه بلند مقام ؟ و فرزند فاطمه زهرا بزرگترین زنان عالم؟ پدر و مادرم فداى تو؛ جانم نگهدار و حامى ذات پاک تو باد اى فرزند بزرگان مقربان خدا. اى فرزند اصیل و شریف بزرگوارترین اهل عالم؛ اى فرزند هادیان هدایت یافته؛ ای فرزند بهترین مردان مهذّب؛

یَابْنَ الْغَطارِفَةِ الْأَنْجَبینَ، یَابْنَ الْأَطائِبِ الْمُطَهَّرینَ، یَابْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبینَ، یَابْنَ الْقَماقِمَةِ الْأَکْرَمینَ، یَابْنَ الْبُدُورِ الْمُنیرَةِ، یَابْنَ السُّرُجِ الْمُضیئَةِ، یَابْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ، یَابْنَ الْأَنْجُمِ الزّاهِرَةِ، یَابْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ، یَابْنَ الْأَعْلامِ اللّائِحَةِ، یَابْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَةِ، یَابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ، یَابْنَ الْمَعالِمِ الْمَأْثُورَةِ، یَابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ، یَابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ، یَابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقیمِ، یَابْنَ النَّبَأِ الْعَظیمِ، یَابْنَ مَنْ هُوَ فى أُمِّ الْکِتابِ لَدَى اللَّهِ عَلِىٌّ حَکیمٌ، یَابْنَ الْآیاتِ وَالْبَیِّناتِ، یَابْنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، یَابْنَ الْبَراهینِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ، یَابْنَ الْحُجَجِ الْبالِغاتِ، یَابْنَ النِّعَمِ السّابِغاتِ، یَابْنَ طه وَالْمُحْکَماتِ،
اىفرزند مهتران شرافتمندان خلق؛ اى فرزند نیکوترین پاکان عالم؛ اى فرزند جوانمردان و برگزیدگان؛ اى فرزند گرامیترِ مهتران؛ اى فرزند تابان ماهها و فروزان چراغها و درخشان ستارگان؛ اى فرزند راههاى روشن خدا؛ اى فرزند نشانهاى آشکار حق؛ اى فرزند علوم (و معارف) کامل الهى؛ اى فرزند سنن و قوانین معروف آسمانى؛ اى فرزند معالم و آثار ایمان که مذکور است (در تمام کتب انبیاء و غیره)؛ اى فرزند معجزات محقق و موجود؛ اى فرزند راهنمایان آشکار و مشهود خلق؛ اى فرزند صراط مستقیم خدا؛ اى فرزند خبر عظیم؛ اى فرزند کسى که در امّ الکتاب (علم حق) نزد خدا على و حکیم است؛ اى فرزند حجّتهاى واضح الهى؛ اى فرزند ادلّه روشن حق؛ اى فرزند برهانهاى واضح و آشکار خدا؛ اى فرزند حجّتهاى بالغه الهى؛ اى فرزند نعمتهاى عام الهى؛ اى فرزند طه و محکمات قرآن

یَابْنَ یس وَالذّارِیاتِ، یَابْنَ الطُّورِ وَالْعادِیاتِ، یَابْنَ مَنْ دَنی فَتَدَلّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى، دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِىِّ الْأَعْلى، لَیْتَ شِعْرى أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوى، بَلْ أَىُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرى، أَبِرَضْوى أَوْ غَیْرِها أَمْ ذى طُوى؛ عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى، وَلا أَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوى، عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحیطَ بِکَ دُونَىِ الْبَلْوى، وَلا یَنالُکَ مِنّى ضَجیجٌ وَلا شَکْوى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا،
و ای فرزند یاسین و ذاریات؛ اى فرزند سوره طور و عادیات؛ اى فرزند آنکه خداوند در حقّش فرمود: دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى که نسبت به حضرت على اعلاى الهى مقرت ترین مقام است. کاش مى دانستم کجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت؟ آیا به کدام سرزمین اقامت دارى؟ آیا به زمین رضوان یا غیر آن؛ یا به دیار ذوطوى متمکن گردیدهاى؟بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و ترا نبینم و هیچ از تو صدایى حتى آهسته هم بگوش من نرسد.بسیار سخت است بر من بواسطه فراق تو؛ و اینکه تو به تنهایی گرفتار باشی و نالة من نیز به حضرتت نرسد و شکوه به تو نتوانم. به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانى که دور از ما نیستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مایى، که ابداً جدا نیستى.

بِنَفْسى أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکَراً فَحَنّا بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ عَقیدِ عِزٍّ لا یُسامى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ أَثیلِ مَجْدٍ لا یُجارى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهى
بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نَصیفِ شَرَفٍ لا یُساوى إِلى مَتى أَحارُ فیکَ یا مَوْلاىَ وَ إِلى مَتى، وَ أَىَّ خِطابٍ أَصِفُ فیکَ وَ أَىَّ نَجْوى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أُجابَ دُونَکَ وَ أُناغى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ یَجْرِىَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ ما جَرى
به جانم قسم که تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق الیه مرد و زنِ اهل ایمانى که هر دلى از زیادت شوق او نالة مى زند.به جانم قسم تو آن عزّتی هستی که هم طرازی ندارد.به جانم قسم تو آن عظمتی هستی که هم قطاری ندارد. از آن نعمتهاى خاص عالى خداوندی، که مثل و مانند نخواهد داشت. به جانم قسم که تو از آن خاندان عدالت و شرفى که احدى برابرى با شما نتواند کرد. اى مولاى من؛ تا کى در (انتظار) شما حیران و سرگردان باشیم؟ تا به کى و به چگونه خطابى درباره تو توصیف کنم و چگونه راز دل گویم؟ اى مولاى من بر من بسى سخت است که پاسخ، از غیر تو یابم. سخت است بر من از تو بگویم و خلق تو را واگذارند. سخت و مشکل است بر من که بر تو ماجرای دیگرى (غیبت ممتد) پیش آمد.

هَلْ مِنْ مُعینٍ فَأُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ وَالْبُکاءَ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟ هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنى عَلَى الْقَذى؟ هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى؟ مَتى نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوى؟ مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟ مَتى نُغادیکَ وَ نُراوِحُکَ فَنُقِرُّ عَیْناً؟ مَتى تَرانا وَ نَراکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرى؟ أَتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَأُمُّ الْمَلَأَ، وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً؟
آیا کسى هست که مرا یارى کند تا بسى نالة فراق و فریاد و فغان طولانى از دل برکشم؟ کسى هست که جزع و زارى کند؟ آیا چشمى مى گرید تا چشم من هم با او مساعدت کند و زار زار بگرید؟ اى پسر پیغمبر آیا به سوى تو راه ملاقاتى هست؟ آیا امروز به فردایى مى رسد که به دیدار جمالت بهره مند شویم؟ آیا کى شود که بر جویبارهاى رحمت درآییم و سیراب شویم؟ کى شود در چشمه آب زلال (ظهور) تو، ما غرقه شویم؛ که عطش ما طولانى گشت؟ کى شود که ما با تو صبح و شام کنیم تا چشم ما به جمالت روشن شود؟ کى شود که تو ما را و ما تو را ببینیم، هنگامى که پرچم نصرت و پیروزى در عالم برافراشتهاى؟ آیا خواهیم دید که ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روى زمین را پر از عدل و داد کرده باشى؟

وَ أَذَقْتَ أَعْداءَکَ هَواناً وَ عِقاباً، وَ أَبَرْتَ الْعُتاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ، وَ قَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرینَ، وَاجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظّالِمینَ، وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ أَنْتَ کَشّافُ الْکُرَبِ وَالْبَلْوى، وَ إِلَیْکَ أَسْتَعْدى فَعِنْدَکَ الْعَدْوى، وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَالدُّنْیا، فَأَغِثْ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ. عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلى، وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یا شَدیدَ الْقُوى، وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسى وَالْجَوى، وَ بَرِّدْ غَلیلَهُ یا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، وَ مَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعى وَالْمُنْتَهى، اَللّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبیدُکَ التّائِقُونَ إِلى وَلِیِّکَ، الْمُذَکِّرِ بِکَ وَ بِنَبِیِّکَ، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَ مَلاذاً، وَ أَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَ مَعاذاً، وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنینَ مِنّا إِماماً، فَبَلِّغْهُ مِنّا تَحِیَّةً وَ سَلاماً،
و دشمنانت را کیفر خوارى و عقاب بچشانى و سرکشان و کافران و منکران خدا را نابود گردانى و ریشه متکبّران عالم و ستمکاران جهان را از بیخ برکنى، تا با خاطر شاد ما به الحمد لله رب العالمین لب برگشاییم. اى خدا تو برطرف کننده غم و اندوه دلهایى، من از تو داد دل مى خواهم که تویى دادخواه و تو خداى دنیا و آخرتى. بارى به داد ما برس اى فریادرس فریاد خواهان. بندة ضعیف بلا و ستم رسیده را دریاب و سیّد او را براى او ظاهر گردان. اى خداى بسیار مقتدر و توانا؛ لطف کن و ما را به ظهورش از غم و اندوه و سوز دل بِرَهان و حرارت قلب ما را فرو نشان. اى خدایى که بر عرش، استقرار ازلى دارى و رجوع همه عالم به سوى تست و منتهى به حضرت تست. اى خدا ما بندگان حقیرت، مشتاق ظهور ولىّ توییم که او یاد آور تو و رسول تست. او را براى عصمت و نگهدارى و پناه دین و ایمان ما آفریدهاى و او را برانگیخته­اى تا قوام و حافظ و پناه خلق باشد و او را براى اهل ایمان از ما بندگانت، امام و پیشوا قرار دادى. پس تو از ما به آن حضرت سلام و تحیت برسان .

وَ زِدْنا بِذلِکَ یا رَبِّ إِکْراماً، وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَ مُقاماً، وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدیمِکَ إِیّاهُ أَمامَنا، حَتّى تُورِدَنا جِنانَکَ، وَ مُرافَقَةَ الشُّهَداءِ مِنْ خُلَصائِکَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِکَ السَّیِّدِ الْأَکْبَرِ، وَ صَلِّ عَلى أَبیهِ السَّیِّدِ الْأَصْغَرِ، وَ جَدَّتِهِ الصِّدّیقَةِ الْکُبْرى، فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَ عَلى مَنِاصْطَفَیْتَ مِنْ آبائِهِ الْبَرَرَةِ، وَ عَلَیْهِ أَفْضَلَ وَ أَکْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَکْثَرَ وَ أَوْفَرَ ما صَلَّیْتَ عَلى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیائِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً لا غایَةَ لِعَدَدِها، وَ لا نِهایَةَ لِمَدَدِها، وَ لا نَفادَ لِأَمَدِها اَللّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ
و بدین واسطه مزید کرامت ما گردان و قرارگاه آن حضرت (آنچه باعث قرار و آرامش او می­شود) را قرارگاه و آرام بخش شیعیان قرار ده و به واسطه پیشوایى او بر ما نعمت را تمام گردان. تا آن بزرگوار به هدایتش، ما را در بهشتهاى تو داخل سازد و با شهیدان راه تو و دوستانِ خاص تو رفیق گرداند. اى خدا درود فرست بر محمد و آل محمد و باز هم درود فرست بر محمد، جدّ امام زمان که رسول تو، سیّد و بزرگترین پیغمبران است و بر على جدّ دیگرش که سیّد سلحشور حمله کننده در راه جهاد توست. و بر جدّه او صدیقه کبرى فاطمه دختر حضرت محمد و بر آنان که تو برگزیدى از پدران نیکوکار او بر همه آنان و بر او فرست بهتر و کاملتر و پیوسته و دائمى و بیشتر و وافرترین درود و رحمتى که بر احدى از برگزیدگان و نیکان خلقت چنین رحمتى کامل عطا کردى. و باز رحمت و درود فرست بر او رحمتى که شمارش بى حدّ و انبساطش بیانتها و جاودانی و همچنین زمانش بى پایان باشد و تمام نگردد. اى خدا به آن حضرت، دین حق را پاینده دار.

وَ أَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِیاءَکَ، وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَکَ، وَ صِلِ اللّهُمَّ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُ، وُصْلَةً تُؤَدّى إِلى مُرافَقَةِ سَلَفِهِ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَ یَمْکُثُ فى ظِلِّهِمْ، وَ أَعِنّا عَلى تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ، وَالْاِجْتِهادِ فى طاعَتِهِ، وَاجْتِنابِ مَعْصِیَتِهِ، وَامْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ، وَ هَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ، وَ دُعاءَهُ وَ خَیْرَهُ، ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ فَوْزاً عِنْدَکَ، وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقْبُولَةً، وَ ذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً، وَ دُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً؛ وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً، وَ هُمُومَنا بِهِ مَکْفِیَّةً،
و (بوسیله او) اهل باطل را محو و نابود ساز و دوستانت را با آن حضرت (به راه معرفت و سعادت) هدایت فرما و دشمنانت را به واسطه او ذلیل و خوار گردان. اى خداى منان ما او را پیوند و اتصالى کامل ده که منتهى شود به رفاقت ما با پدرانش (در دنیا و آخرت) و ما را از آن کسان قرار ده که چنگ به دامان آن بزرگواران زده است و در سایه آنان زیست مى کنند. و ما را در اداء حقوق آن حضرت و جهد و کوشش در طاعتش و دورى از عصیانش یارى فرما. و بر ما به رضا و خشنودى آن حضرت منّت گذار و رأفت و مهربانى و دعاى خیر و برکت وجود مقدس را به ما موهبت فرما. تا بدین واسطه ما به رحمت واسعه و فوز سعادت نزد تو نائل شویم و به واسطه (توسل) به آن حضرت، نماز (و طاعات) ما را مقبول و گناهان ما را آمرزیده و دعاى ما را مستجاب ساز؛ و همّ و غمّ ما را بواسطه او برطرف و کفایت فرما.

وَ حَوائِجَنا بِهِ مَقْضِیَّةً، وَ أَقْبِلْ إِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَیْکَ، وَانْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَةً رَحیمَةً، نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَةَ عِنْدَکَ، ثُمَّ لا تَصْرِفْها عَنّا بِجُودِکَ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، بِکَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً، هَنیئاً سائِغاً، لا ظَمَاَ بَعْدَهُ، یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
و روزی هاى ما را به واسطه او وسیع و حاجتهاى ما را برآورده گردان. و بر ما به وجه کریم (و رحمت با کرامت) اقبال و توجه فرما و تقرّب و توسل ما را به سوى خود بپذیر و بر ما به رحمت و لطف نظر فرما تا ما بدان نظر لطف کرامت نزد تو را به حدّ کمال رسانیم. آنگاه دیگر هرگز نظر لطف را از ما به کرامت باز مگیر و ما را از حوض کوثر جدّ پیغمبر صلى اللَّه علیه وآله به کاسه او و به دست او سیراب کن. سیرابى کامل گوارایى که بعد از آن سیراب شدن، دیگر تشنه نشویم اى مهربان ترین مهربانان.

[ 1389/10/10 ] [ 9:12 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

نام مبارک امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسین ( ع ) میرسید .

پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عدهاى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .

قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدیدمیآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على ( ع ) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .

برخى نیز احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .

اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .

بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایهریزى نمودند .

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند .

به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود .

در مکتب تربیتى امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود واین صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سیرت و صورتش ستوده بود .

پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید .

در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .

از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى ؟ پاسخ میداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .

امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود .

در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى , کمال مواظبت را داشت .

میخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم تعلیم نماید .

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت .

آنچه ازمحصول کشاورزى - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود .

بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهرهمند میگشتند .

مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهاى بیسابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبرى , که تنها شایسته امام معصوم است , سعى بلیغ کردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایهگذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقههاى درس , زمینه این امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است .

چنان که در این حدیث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد .

صداى کودکى را شنید , پرسید کیستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسینم , جابر گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شاید زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى ( ص ) پرداخت .

این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهى عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .

بارى , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است , که به ویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است .

بنا به روایاتى که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان امیرالمؤمنین على ( ع ) گوئیا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود , گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند , و در کنار دریاى بیکران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند .

بی جهت نبود که مولاى متقیان بارها میفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید .

و بارها میگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم .

ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدریج , به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را درک میکردند , و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول یکى از مورخان : مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمى راو هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود , به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت .

اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت .

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود , و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تجلیل و تأ یید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود .

روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .

و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زید بن على را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله .

یعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , اى زید , به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهاى .

میدانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد .

سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى ,در سال ( 120 یا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند .

و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهاى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید , ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که زمینه را مساعد نمیدیدند , ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعى دیگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در این دوره , حکومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود , از این رو بهترین فرصت براى نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایهریزى و تدوین اصول مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد .

اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش میآمدو احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... براى شناخت این امر , به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموى , به حج میآید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند .

روزى در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و اینکه سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران .

این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد .

هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق میرسد , مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و چنین میشود .

حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید .

هنگامى که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نیز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند .

هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شدهام .

اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نمیدارم .

آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .

پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد .

سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تاآنکه نه تیر پیاپى افکند .

هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى .

چرامیگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ ...

بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است .

پدرم فرمود : میدانى که در میان اهل مدینه , این فن شایع است .

من در جوانى چندى تمرین این کار کردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن میگوید .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد , سخن میگوید .

اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند .

بعضى نوشتهاند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند .

و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید .

و پیکى سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با این وصف امام ( ع ) در این سفر , از تماس با مردم - حتى مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد .

جالب توجه و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان ( رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند .

توجه به موضوع و تعیین مکان , اهمیت بسیار دارد .

به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى - این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .
شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت , نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى , تعلیم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در میان خلق , متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است , پرداخت و لحظهاى از این وظیفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنارپدر بزرگوارش - به خاک سپردند .
زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بود .

ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند .

على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

[ 1389/10/10 ] [ 9:9 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

نوح و نماز

بحار الأنوار، این اولین کتاب بى نظیر و ارزشمند، از حضرت باقر (علیه السلام) روایت مىکند:

* پرستش خداى یگانه و اخلاص به پیشگاه او و بى همتا دانستن حق، که خداوند فطرت مردم را بر آن قرار داده است اصول آیین نوح بود.

پروردگار بزرگ از نوح و همه ى انبیا پیمان گرفت که او را فرمان ببرند و از شرک دورى جویند، و نیز خداى مهربان حضرت نوح را به نماز و امر به معروف و نهى از منکر و رعایت حلال و حرام دعوت کرد(1).

[ 1389/10/10 ] [ 9:7 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

بیماری سل چیست؟



میکروبی که باعث بیماری سل می شود، مایکوباکتریوم توبرکلوزیس نام دارد؛ سل اکثرموارد ریه ها را گرفتار می سازد ولی می تواند سایر اعضای دیگر بدن را هم مبتلا کند. میکروب ممکن است بصورت نهفته و یا بصورت فعال باشد.

نهفته یعنی میکروب در بدن فرد وجود دارد ولی باعث بیماری نشده است. اگر شما دارای سل نهفته باشید، علایم سل را نخواهید داشت و نمی توانید بیماری را به فرد دیگری منتقل نمایید ولی درصورتیکه آلوده به HIV باشید، ویروس، سیستم ایمنی شما را به حدی تضعیف می کند که بدن نمی تواند در مقابل میکروب مقاومت نماید بنابر این میکروب سل شروع به تکثیرورشد کرده و موجب سل فعال می شود (که بیماری سل نیز نامیده می شود).

درفرد آلوده به HIV؛ ابتلا ریه ها و یا هر عضو دیگری به سلِ فعال ، یکی از نشانه های ورود به مرحله بیماری ایدز است.










میکروب سل چگونه سرایت پیدا می کند؟




این بیماری از طریق هوا به سایر افراد منتقل می شود. هنگامیکه شخصی که بیماری سل ریوی و یا گلو دارد، عطسه یا سرفه بکند و یا آواز بخواند قطره های خیلی کوچک که حاوی میکروب سل است در هوا پراکنده می شود، شخص دیگری که همان هوای حاوی میکروب را تنفس کند ممکن است مبتلا به بیماری سل شود.

بیماری سل در تماس طولانی و نزدیک منتقل می شود، لذا افرادی که هر روز با بیمارمبتلا به سل در تماس هستند مانند افراد خانواده، دوستان وهمکاران در معرض خطر بیشتری قرار دارند.

بیماری سل از طریق دست دادن، استفاده از دستشویی و یا قاشق و ظرف مشترک پخش نمی شود.










چگونه می توان ازابتلا به بیماری سل پیشگیری کرد؟



برخی از مشاغل که بیشتر در تماس با مبتلا یان به سل هستند بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری سل می باشند، مثل افرادی که در بیمارستان و درمانگاه یا زندان و یا خانه فقرا برای افراد بی سرپناه کار می کنند. شما و پزشکتان باید باهم تصمیم بگیرید که آیا به صلاحتان است که در چنین محیطی کار بکنید یا خیر.

چنانچه در شرایطی قرار دارید که خطر ابتلای سل به میزان بیشتری شما را تهدید می کند حتماً باید آزمایش بیماری سل بیش از سالی یک بار برایتان انجام بگیرد.

چنانچه برایتان مقدور است سعی کنید از شخصی که بیماری سل فعال دارد ولی داروهایش را مصرف نمی کند و یا اینکه تازه شروع به خوردن دارو کرده است دوری کنید. فردی که به مدت چندین هفته داروهایش را مصرف کرده است طبیعتاً دیگر بیماری سل را منتشر نمی کند و پزشک به وی خواهد گفت که چه موقع همراهان وی را خطر ابتلا تهدید نمی کند.

اگر بر حسب اتفاق با چنین فردی در تماس قرار داشتید، حتی اگر جواب تست سل برایتان منفی بوده است، فوراً به دکتر مراجعه تا در صورت لزوم برایتان دارو ضد سل ( جهت پیشگیری) شروع کند.










چگونه می فهمیم که مبتلا به سل فعال هستیم؟




علامتهای این بیماری بستگی به این دارد که میکروب به کدام عضو حمله کرده است. معمولاً میکروب سل ریه ها را درگیر می کند وعلامت های سل ریوی شامل:

* سرفه شدید بیش از 3 هفته ،
* درد قفسه سینه ،
* خلط خونی

سایرعلایم عبارتند از:

* ضعف یا خستگی زیاد،
* کاهش وزن،
* از دست دادن اشتها
* تب
* لرز و
* عرق شبانه

[ 1389/10/10 ] [ 9:6 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،
X