آخرين خبر

در کوتاه ترین زمان بروزترین باشید

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ آخرين خبر خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

عالم بزرگوار حضرت آقاى شیخ محمدتقى همدانى که فضیلت و تقواى ایشان مورد اتفاق حوزه علمیه قم است و امام جماعت مسجد فرهنگ قم هستند شفا یافتن همسر خود را به طور خلاف عادت به برکت توسل به حضرت حجة بن الحسن العسکرى صلوات اللّه علیهما را مرقوم داشته اند و همان مرقومه ایشان ثبت مى گردد. بسم اللّه الرحمن الرحیم روز دوشنبه هیجدهم ماه صفر از سال 1397 مهمى پیش آمد که سخت مرا و صدها نفر دیگر را نگران نمود؛ یعنى همسر این جانب محمد تقى همدانى در اثر غم و اندوه و گریه و زارى دو سال که از داغ دو جوان خود که در یک لحظه در کوههاى شمیران جان سپردند، در این روز مبتلا به سکته ناقص شدند البته طبق دستور دکترها مشغول معالجه و دوا شدیم ولى نتیجه اى به دست نیامد تا شب جمعه 22 صفر یعنى چهار روز بعد از حادثه سکته . شب جمعه ساعت یازده تقریبا رفتم در غرفه خود استراحت کنم . پس از تلاوت چند آیه از کلام اللّه و خواندن دعاهایى مختصر از دعاهاى شب جمعه ، از خداوند تعالى خواستم که امام زمان حجة بن الْحَسَن صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَعَلى آبائه الْمَعْصُومینَ را ماءذون فرماید که به داد ما برسد و جهت اینکه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارک و تعالى مستقیما حاجت خود را نخواستم ،این بود که تقریبا از یک ماه قبل از این حادثه دختر کوچکم (فاطمه ) از من خواهش مى کرد که من قصه ها و داستانهاى کسانى که مورد عنایت حضرت بقیة اللّه روحى و ارواح العالمین له الفداه قرار گرفتند ومشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند براى او بخوانم . من هم خواهش این دخترک ده ساله ام را پذیرفتم و کتاب ((نجم الثاقب )) حاجى نورى رابراى او خواندم . در ضمن من هم به این فکر افتادم که مانند صدها نفر دیگر چرا متوسل به حُجَّت مُنْتَظَر اِمام ثانى عشر عَلَیْه سَلامُ اللّهِ الْمَلِکِ اْلاَکْبَرِ نشوم ؟ لذا همانطور که در بالا تذکر دادم ، در حدود ساعت یازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار و با دلى پر از اندوه و چشمى گریان به خواب رفتم . ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه ، طبق معمول بیدار شدم ، ناگاه احساس کردم از اطاق پایین که مریض ‍ سکته کرده آنجا بود، صداى همهمه مى آید. سر و صدا قدرى بیشتر شد و ساعت پنج و نیم که آن روزها اول اذان صبح بود، به قصد وضو آمدم پایین . ناگهان دیدم صبیه بزرگم که معمولاً در این وقت در خواب بود، بیدار و غرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت آقا! مژده بدهم به شما. گفتم چه خبر است ؟! من گمان کردم خواهر یا برادرم از همدان آمده اند. گفت بشارت ! مادرم را شفا دادند. گفتم که شفا داد؟ گفت : مادرم چهار بعد از نیمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بیدار کرد. چون براى مراقبت مریض دخترش ‍ و برادرش (حاجى مهدى ) و خواهرزاده اش (مهندس غفارى ) که این دو نفر اخیرا از تهران آمده اند، مریضه را به تهران ببرند براى معالجه . این سه نفر در اتاق مریض ‍ بودند که ناگهان داد و فریاد مریضه بلند شد که مى گفت برخیزید آقا را بدرقه کنید! برخیزید آقا را بدرقه کنید! مى بیند که تا اینها از خواب برخیزند آقا رفته ، خودش که چهار روز نمى توانست حرکت کند، از جا مى پرد و دنبال آقا تا دم درب حیاط مى رود. دخترش که مراقب حال مادر بود و در اثر سر و صداى مادر که آقا را بدرقه کنید بیدار شده بود، دنبال مادر تا دم درب حیاط مى رود، ببیند که مادرش کجا مى رود، دم درب حیاط مریضه به خود مى آید ولى نمى تواند باور کند که خودش تا اینجا آمده . از دخترش زهرا مى پرسد که زهرا من خواب مى بینم یا بیدارم ؟ دخترش پاسخ مى دهد که مادر جان ! تو را شفا دادند آقا کجا بود که مى گفتى آقا را بدرقه کنید ما کسى را ندیدیم ! مادر مى گوید: آقاى بزرگوارى در زى اهل علم ، سید عالیقدرى که خیلى جوان نبود، پیر هم نبود، به بالین من آمد گفت برخیز، خدا تو را شفا داد! گفتم نمى توانم برخیزم ، با لحنى تندتر فرمود شفا یافتید برخیز! من از مهابت آن بزرگوار برخاستم فرمود شفا یافتید دیگر دوا نخور و گریه هم مکن و چون خواست از اطاق بیرون رود، من شما را بیدار کردم که او را بدرقه کنید ولى دیدم شما دیر جنبیدید، خودم از جا برخاستم و دنبال آن آقا رفتم . بحمداللّه تعالى پس از این توجه و عنایت ، حال مریضه فورا بهبود یافت و چشم راستش که در اثر سکته غبارآورده بود برطرف شد، پس از چهار روز که اصلاً میل به غذا نداشت ، در همان لحظه گفت گرسنه ام براى من غذا بیاورید، یک لیوان شیر که در منزل بود به او دادند با کمال میل تناول نمود. میل به غذا کرد رنگ رویش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت که گریه مکن ، غم و اندوه از دلش برطرف شد. و ضمنا خانم مذکوره از پنج سال قبل روماتیسم داشت ، از لطف حضرت علیه السّلام شفا یافت با آنکه اطبا نتوانستند معالجه کنند. ناگفته نماند که در ایام فاطمیه در منزل ، مجلسى به عنوان شکرانه این نعمت عظمى منعقد کردیم . جناب آقاى دکتر دانشى که یکى از دکترهاى معالج این بانو بود شفا یافتن او را برایش شرح دادم . دکتر اظهار فرمود آن مرض سکته که من دیدم ، از راه عادى قابل معالجه نبود مگر آنکه از طریق خرق عادت و اعجاز شفا یابد. اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمین وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْمَعْصُومینَ لا سِیَّما اِمامُ الْعَصْرِ وَنامُوسُ الدَّهْرِ، قُطْب دایِره اِمْکان ، سرور و سالار انس و جان ، صاحب زمین وزمان مالک رقاب جهانیان ((حُجَّة بْن الْحَسَنِ الْعَسْکَرِى )) صَلَوات اللّه عَلَیْهِ وَعَلى آبائِه الْمَعْصُومینَ اِلى قِیامِ یَوْمِ الدّین . وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُاللّهِ وَبَرَکاتُهُ محمدتقى بن محمدمتقى همدانى 25 ماه صفرالخیر 1397 هجرى قمرى ن مریض با توسل به امام زمان (عج ) عالم بزرگوار حضرت آقاى شیخ محمدتقى همدانى که فضیلت و تقواى ایشان مورد اتفاق حوزه علمیه قم است و امام جماعت مسجد فرهنگ قم هستند شفا یافتن همسر خود را به طور خلاف عادت به برکت توسل به حضرت حجة بن الحسن العسکرى صلوات اللّه علیهما را مرقوم داشته اند و همان مرقومه ایشان ثبت مى گردد. بسم اللّه الرحمن الرحیم روز دوشنبه هیجدهم ماه صفر از سال 1397 مهمى پیش آمد که سخت مرا و صدها نفر دیگر را نگران نمود؛ یعنى همسر این جانب محمد تقى همدانى در اثر غم و اندوه و گریه و زارى دو سال که از داغ دو جوان خود که در یک لحظه در کوههاى شمیران جان سپردند، در این روز مبتلا به سکته ناقص شدند البته طبق دستور دکترها مشغول معالجه و دوا شدیم ولى نتیجه اى به دست نیامد تا شب جمعه 22 صفر یعنى چهار روز بعد از حادثه سکته . شب جمعه ساعت یازده تقریبا رفتم در غرفه خود استراحت کنم . پس از تلاوت چند آیه از کلام اللّه و خواندن دعاهایى مختصر از دعاهاى شب جمعه ، از خداوند تعالى خواستم که امام زمان حجة بن الْحَسَن صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَعَلى آبائه الْمَعْصُومینَ را ماءذون فرماید که به داد ما برسد و جهت اینکه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارک و تعالى مستقیما حاجت خود را نخواستم ،این بود که تقریبا از یک ماه قبل از این حادثه دختر کوچکم (فاطمه ) از من خواهش مى کرد که من قصه ها و داستانهاى کسانى که مورد عنایت حضرت بقیة اللّه روحى و ارواح العالمین له الفداه قرار گرفتند ومشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند براى او بخوانم . من هم خواهش این دخترک ده ساله ام را پذیرفتم و کتاب ((نجم الثاقب )) حاجى نورى رابراى او خواندم . در ضمن من هم به این فکر افتادم که مانند صدها نفر دیگر چرا متوسل به حُجَّت مُنْتَظَر اِمام ثانى عشر عَلَیْه سَلامُ اللّهِ الْمَلِکِ اْلاَکْبَرِ نشوم ؟ لذا همانطور که در بالا تذکر دادم ، در حدود ساعت یازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار و با دلى پر از اندوه و چشمى گریان به خواب رفتم . ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه ، طبق معمول بیدار شدم ، ناگاه احساس کردم از اطاق پایین که مریض ‍ سکته کرده آنجا بود، صداى همهمه مى آید. سر و صدا قدرى بیشتر شد و ساعت پنج و نیم که آن روزها اول اذان صبح بود، به قصد وضو آمدم پایین . ناگهان دیدم صبیه بزرگم که معمولاً در این وقت در خواب بود، بیدار و غرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت آقا! مژده بدهم به شما. گفتم چه خبر است ؟! من گمان کردم خواهر یا برادرم از همدان آمده اند. گفت بشارت ! مادرم را شفا دادند. گفتم که شفا داد؟ گفت : مادرم چهار بعد از نیمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بیدار کرد. چون براى مراقبت مریض دخترش ‍ و برادرش (حاجى مهدى ) و خواهرزاده اش (مهندس غفارى ) که این دو نفر اخیرا از تهران آمده اند، مریضه را به تهران ببرند براى معالجه . این سه نفر در اتاق مریض ‍ بودند که ناگهان داد و فریاد مریضه بلند شد که مى گفت برخیزید آقا را بدرقه کنید! برخیزید آقا را بدرقه کنید! مى بیند که تا اینها از خواب برخیزند آقا رفته ، خودش که چهار روز نمى توانست حرکت کند، از جا مى پرد و دنبال آقا تا دم درب حیاط مى رود. دخترش که مراقب حال مادر بود و در اثر سر و صداى مادر که آقا را بدرقه کنید بیدار شده بود، دنبال مادر تا دم درب حیاط مى رود، ببیند که مادرش کجا مى رود، دم درب حیاط مریضه به خود مى آید ولى نمى تواند باور کند که خودش تا اینجا آمده . از دخترش زهرا مى پرسد که زهرا من خواب مى بینم یا بیدارم ؟ دخترش پاسخ مى دهد که مادر جان ! تو را شفا دادند آقا کجا بود که مى گفتى آقا را بدرقه کنید ما کسى را ندیدیم ! مادر مى گوید: آقاى بزرگوارى در زى اهل علم ، سید عالیقدرى که خیلى جوان نبود، پیر هم نبود، به بالین من آمد گفت برخیز، خدا تو را شفا داد! گفتم نمى توانم برخیزم ، با لحنى تندتر فرمود شفا یافتید برخیز! من از مهابت آن بزرگوار برخاستم فرمود شفا یافتید دیگر دوا نخور و گریه هم مکن و چون خواست از اطاق بیرون رود، من شما را بیدار کردم که او را بدرقه کنید ولى دیدم شما دیر جنبیدید، خودم از جا برخاستم و دنبال آن آقا رفتم . بحمداللّه تعالى پس از این توجه و عنایت ، حال مریضه فورا بهبود یافت و چشم راستش که در اثر سکته غبارآورده بود برطرف شد، پس از چهار روز که اصلاً میل به غذا نداشت ، در همان لحظه گفت گرسنه ام براى من غذا بیاورید، یک لیوان شیر که در منزل بود به او دادند با کمال میل تناول نمود. میل به غذا کرد رنگ رویش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت که گریه مکن ، غم و اندوه از دلش برطرف شد. و ضمنا خانم مذکوره از پنج سال قبل روماتیسم داشت ، از لطف حضرت علیه السّلام شفا یافت با آنکه اطبا نتوانستند معالجه کنند. ناگفته نماند که در ایام فاطمیه در منزل ، مجلسى به عنوان شکرانه این نعمت عظمى منعقد کردیم . جناب آقاى دکتر دانشى که یکى از دکترهاى معالج این بانو بود شفا یافتن او را برایش شرح دادم . دکتر اظهار فرمود آن مرض سکته که من دیدم ، از راه عادى قابل معالجه نبود مگر آنکه از طریق خرق عادت و اعجاز شفا یابد. اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمین وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْمَعْصُومینَ لا سِیَّما اِمامُ الْعَصْرِ وَنامُوسُ الدَّهْرِ، قُطْب دایِره اِمْکان ، سرور و سالار انس و جان ، صاحب زمین وزمان مالک رقاب جهانیان ((حُجَّة بْن الْحَسَنِ الْعَسْکَرِى )) صَلَوات اللّه عَلَیْهِ وَعَلى آبائِه الْمَعْصُومینَ اِلى قِیامِ یَوْمِ الدّین . وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُاللّهِ وَبَرَکاتُهُ محمدتقى بن محمدمتقى همدانى 25 ماه صفرالخیر 1397 هجرى قمرى

[ 1389/8/11 ] [ 16:41 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

همچنین جناب مولوى نقل فرمود جوان خوش سیماى شانزده ساله اى به نام آقاى زبیرى در مدرسه پایین پا مشهدمقدس که حالا از بین رفته است نزد شیخ قنبر توسلى مى آمد، این جوان زاهد عابد غالبا روزه بود جز عید فطر و قربان . خیلى به زیارت حضرت حجت عجل اللّه تعالى فرجه و زیارت اصحاب کهف علاقمند بود براى رسیدن به مقصد زحمات زیادى را متحمل مى شد از آن جمله گوید چهل شبانه روز غذا نمى خوردم مگر به وقت افطار آن هم به اندازه کف دست آرد نخود مى کوبیدم و مى خوردم ، غذایم همین بود از صفات نیک او این بود اگر پول مختصرى به دستش مى رسید آن را به فقرا مى داد از یتیمها دلجویى مى کرد کچلها را حمام مى برد ومواظبت مى کرد. او را پس از سه چهار سال در کربلا ملاقات کردم ، لطف الهى بود که در ابتداى ورودش به نجف اشرف از پدرم سراغ گرفت و منزل پدرم میرزا على اکبر قندهارى نزد مسجد طوسى بود، آقاى زبیرى را در آنجا ملاقات کردم و قضیه خود را چنین تعریف کرد: خداى را شکر که به مراد خودم رسیدم پیش از آنکه به ملاقات اصحاب کهف یا جزیره خضراء بروم با مادرم از مشهدمقدس به مقصد عراق حرکت کردم ، مدت نُه روز پیاده در راه بودیم تا به منظریه مرز عراق رسیدم آنجا ما را گرفتند و هفده روز در منظریه محبوس بودیم ، مى گفتیم ما فقیر هستیم ، زاهدیم ، مشهد بودیم و به کربلا مى رویم ولى از ما نپذیرفتند. به امام زمان (عج ) متوسل شدیم ، مى دیدیم نگهبانان کارهاى ناشایست مى کنند، فحشاء و منکر از آنان سرمى زد، قلبمان کدر مى شد، گاهگاهى نان و خرما که به ما مى دادند از روى اضطرار از ایشان مى گرفتیم . روزى که توسلم زیادتر و گریه ام بیشتر شد یکمرتبه دیدم ماشینى آمد پیش در ایستاد، سیدى خیلى نورانى که نورش نتق مى کشید جلب توجهم نمود، به کارکنها نگاه کردم دیدم همه حالت بهت و فروتنى برایشان پیدا شده است . آن آقاى نورانى صدایمان زد فرمود بیایید اینجا، نزدش رفتم فرمود شما چه مى کنید؟ من عرض کردم اینک هفده روز است من و مادرم اینجا محبوس هستیم و مى خواهیم کربلا برویم . فرمود برو مادرت را هم بیاور میان ماشین بنشینید، مادرم را آوردم اول جا نبود ولى جاى دو نفر پیدا شد، بوى خوشى ساطع بود، کارکنها را نگاه مى کردم هیچکدام یاراى سخن گفتن نداشتند. به اندازه ده دقیقه اى از حرکت ماشین نگذشته بود که خود را نزد کاروانسراى فرمانفرما در کاظمین دیدیم .

[ 1389/8/11 ] [ 16:29 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

فرنگى روضه خوانى مى کند جناب شیخ محمد حسن مولوى قندهارى که داستانهایى از ایشان ذکر شد نقل مى فرماید که : پنجاه سال قبل 14 محرم منزل آقاى ضابط آستانه مقدس رضوى علیه السّلام در عیدگاه مشهد، مرحوم مغفور شیخ محمد باقر واعظ حکایت نمود که در ماه محرمى از جانب تاجرهاى ایرانى مقیم پاریس براى خواندن روضه و اقامه عزادارى دعوت شدم و رفتم . شب اول محرم یک نفر جواهرفروش فرانسوى با زوجه و پسر خود در مرکز ایرانى ها که من آنجا بودم آمد و از آنها تمنّا کرد که من نذرى دارم ! شیخ روضه خوان خود را به این آدرس ،ده شب بیاورید که براى من روضه بخواند. حاضرین از من اجازه گرفتند قبول نمودم چون از روضه ایرانیها فارغ بودم حاضرین مرا برداشته با فرانسوى به خانه اش بردند، یک مجلس روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند. فرانسوى و فامیلش مغموم و مهموم گوش مى دادند، فارسى نمى فهمیدند و تقاضاى ترجمه را نمى نمودند تا شب تاسوعا به همین منوال بود. شب عاشورا به واسطه اعمال مستحبه و خواندن دعاهاى وارده و زیارت ناحیه مقدسه ، منزل فرانسوى نرفتیم فردا آمد وملول بود عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبى داشتیم قانع شد و تقاضا کرد پس براى شب یازدهم به جاى شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود. روضه که تمام شد یکصد لیره طلا برایم آورد، گفتم قبول نمى کنم تا سبب نذر خود را نگویید. گفت : محرم سال گذشته در بمبئى صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایه ام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسیدم ، بیم سکته داشتم ، در زیر غرفه من جاده وسیع بود و مسلمانان ذوالجناح بیرون کرده سر و پاى برهنه سینه و زنجیر زده عبور مى کردند،من هم از پله فرود آمده بین عزاداران مشغول عزادارى شدم ، با صاحب عزا نذر کردم که اگر به کرامت خود جواهرات سرقت شده ام را به من برساند سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانى را مى پردازم . چند قدمى پیمودم شخصى پهلویم آمد با نفس تنگ و رنگ پریده ، صندوقچه را به دستم داد و گریخت حالم خوش شد، مقدارى راه رفتن را ادامه دادم و به خانه ام وارد شدم ، صندوقچه را باز کردم و شمردم یک دانه راهم دزد تصرف نکرده بود بابى انت وامى یا اباعبداللّه ! شعر : دوستان را کجا کنى محروم تو که با دشمنان نظر دارى قبلاً گفته شد که افراد غیرمسلمانى که در اثر توسل به حضرت سیدالشهداء علیه السّلام مشکلشان حل و حاجتشان روا شده فراوانند تا جایى که در هند از طایفه بت پرستها افرادى هستند که با آن حضرت در منافع سالیانه شرکت دارند و آنچه سهم آن حضرت مى شود تسلیم شیعیان مى کنند تا در عزادارى محرم و صفر مصرف نمایند و این شرکت را موجب برکت شناخته اند. آرى هرکس به آن حضرت متوسل شود براى رسیدن به حاجتهاى دنیوى به آن مى رسد چنانچه هرکس از او ایمان و مغفرت و رحمت و شفاعت و نجات از سختیهاى برزخ و قیامت و دوزخ و رسیدن به درجات سعادت و بهشت را خواهد قطعا به او داده خواهد شد چنانچه در زیارت آن حضرت رسیده کسى که به دامن لطف تو چسبید محروم نشد و هرکه به تو پناهنده شد در امان است (86)

[ 1389/8/11 ] [ 16:23 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

فریادرسى از درمانده بیابان سید جلیلى که از اهل علم و قطع به صدق و سداد و تقواى او هست وقتى پیاده از سامرا براى زیارت حضرت سید محمد مى رفته و جاده را گم کرده بوده و پس از یاءس از زندگى خود به واسطه عطش فوق العاده و گرسنگى و وزیدن باد سموم در قلب الاسد، بیهوش شده روى خاکهاى گرم افتاده بود، دفعتا چشم باز کرده سر خود را بر دامن شخصى مى بیند آن شخص کوزه آبى به لب او رسانده ، سید مى گوید چنین آبى در مدت عمر در شیرینى و گوارایى نچشیده بودم ، پس از سیراب شدن سفره را باز نموده دو سه قرص نان ارزن به جهت سید تهیه فرموده سید غذا میل نموده و آن عرب به سید فرمود یا سید در این نهر جارى خود را شستشو بده . سید مى گوید عرض کردم یااخا! اینجا نهرى نیست من از عطش مشرف به هلاکت بودم و شما به داد من رسیدید. عرب فرمود این آب است و جارى و زلال و خوشگوار، مى گوید به مجرد صدور این کلمه از شخص عرب متوجه شدم دیدم نهر باصفایى است و تعجب کردم نهر به این نزدیکى و من از عطش مشرف به تلف بودم . الحاصل ، عرب فرمود یا سید قصد کجا را دارى ؟ عرض کرد حرم مطهر حضرت سیدمحمد، عرب فرمود این حرم سیدمحمد است ، سید مى گوید دیدم نزدیک سایه بقعه حضرت سیدمحمد هستم و حال آنکه محلى را که راه را گم کرده بودم قادسیه بود و مسافت زیادى تا سیدمحمد بود به هرحال از فوایدى که در این چند قدم آن عرب مذاکره فرموده بود تاءکید شدید در تلاوت قرآن مجید و انکار شدید بر کسانى که مى گویند قرآن تحریف شده حتى نفرین فرمودند بر روایتى که جعل احادیث تحریف را نموده اند. و نیز تاءکید در برّ والدین حیا و میتا و تاءکید در زیارت بقاع متبرکه ائمه و امامزاده ها و تعظیم آنها و تاءکید در احترام ذرّیه علویه و تاءکید در نمازشب . و فرمود یا سید حیف است از اهل علم که خود را وابسته به ما بدانند و مداومت بر این عمل ننمایند وسفارشهاى دیگرى هم فرمود. سید مى گوید چون به نظرم خطور کرد که این شخص عرب کیست که این امور غریبه از او دیدم و این نصایح از او شنیدم ، فورا از نظرم ناپدید شد.

[ 1389/8/6 ] [ 17:32 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

آماده شدن مقدمات زیارت کربلا (داستان دوم ) قریب بیست سال قبل شب جمعه بود با آقا سید باقر خیاط و جمعى رفتیم مسجد جمکران همه خوابیدند و من بیدار بودم و فقط پیر مردى بیدار بود و شمعى در پشت بام روشن کرده بود و دعا مى خواند و من مشغول به نماز شب بودم ، ناگاه دیدم هوا روشن شد، با خود گفتم ماه طلوع نموده هرچند نگاه کردم ماه را ندیدم یک مرتبه دیدم به فاصله پانصدمتر زیر یک درختى یک سید بزرگوارى ایستاده و این نور از آن آقاست . به آن پیرمرد گفتم شما کنار آن درخت سیدى را مى بینى ؟ گفت هوا تاریک است چیزى دیده نمى شود خوابت مى آید برو بگیر بخواب ، دانستم که آن شخص ‍ نمى بیند. من به آن آقا گفتم آقا من مى خواهم بروم کربلا نه پول دارم نه گذرنامه ، اگر تا صبح پنجشنبه آینده گذرنامه با پول تهیه شد مى دانم امام زمان هستید و الا یکى از سادات مى باشید. ناگاه دیدم آن آقا نیست و هوا تاریک شد، صبح به رفقا گفتم و داستان را بیان نمودم بعضیها مرا مسخره نمودند. گذشت تا روز چهارشنبه صبح زود در میدان فوزیه براى کارى آمده بودم و منزل دروازه شمیران بود کنار دیوارى ایستاده بودم و باران مى آمد پیرمردى آمد نزد من او را نمى شناختم گفت حاج محمدعلى مایل هستى کربلا بروى گفتم خیلى مایلم ولى نه پول دارم و نه گذرنامه . گفت شما ده عدد عکس با دو عدد رونوشت سجل را بیاورید، گفتم عیالم را مى خواهم ببرم ، گفت مانعى ندارد، بعد به فوریت رفتم منزل ، عکس و رونوشت شناسنامه را موجود داشتم و آوردم گفت فردا صبح همین وقت بیایید اینجا، فردا صبح رفتم همان محل آن پیرمرد آمد گذرنامه را با ویزاى عراقى به ضمیمه پنجهزار تومان به من داد و رفت و بعدا هم او را ندیدم . رفتم منزل آقا سیدباقر، ختم صلوات داشتند بعضى از رفقا از راه مسخره گفتند گذرنامه را گرفتى ؟ گفتم بلى و گذرنامه را با پنج هزار تومان نزد آنها گذاردم ، تاریخ گذرنامه را خواندند و دیدند روز چهارشنبه است ، شروع به گریه نمودند و گفتند که ما این سعادت را نداریم .

[ 1389/8/6 ] [ 17:29 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

کورى چشم به واسطه کور کردن چشمه یکى از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکى از بستگانشان در اواخر عمرش ملکى خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگى را مى گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالى که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستى ؟ گفت : ملکى را که خریده بودم وسط زمین مزروعى آن چشمه آب گوارایى بود که اهالى ده مجاور مى آمدند و از آن برمى داشتند و حیوانات خود را آب مى دادند به واسطه رفت وآمدشان مقدارى از زراعت من خراب مى شد و براى اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دورى مراجعه مى کردند، این کورى من به واسطه کور کردن چشمه آب است به او گفتم آیا چاره اى دارد؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جارى سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب مى گردد. ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندى آن مرحوم را با حالت بینایى و سپاسگزارى دیدم . آدمى باید بداند که هرچه مى کند به خود کرده است :(لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ) اگر به کسى ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسى نیکى کرده به خودش نیکى کرده است .اگرسر کسى رابریده درمواقف برزخى خودش بى سر است و در جهنم سرو پایش به هم پیچیده است چنانچه مى فرماید:(فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَاْلاَقْدام ) از اینجاست که حضرت زینب کبرى علیهاالسّلام در مجلس یزید به آن ملعون فرمود:((وَما فَرَیْتَ اِلاّ جِلْدُکَ وَما قَطَعْتَ اِلاّ رَاءْسُکَ؛نبریدى مگرپوست خودت راوجدانساختى مگرسرخود را)).

[ 1389/8/6 ] [ 17:25 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

سگى بر روى جنازه صاحب فضیلت تقوا و ایمان ، مرحوم دکتر احمد احسان که سالها مقیم کربلا بود و چند سال آخر عمرش مجاور قم بود و در همانجا مرحوم و مدفون گردید تقریبا در 25 سال قبل در کربلا نقل فرمود که روزى جنازه اى را دیدم که جمعى اورا به حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به قصد تبرک و زیارت مى برند، من هم همراه مشیعین رفتم ، ناگاه دیدم روى تابوت ، سگى سیاه وحشت انگیز نشسته است ، حیران شدم براى اینکه بدانم آیا دیگرى هم مى بیند یا تنها من این امر غریب را مشاهده مى کنم ، از شخصى که سمت راست من حرکت مى کرد پرسیدم پارچه اى که روى جنازه است چیست ؟ گفت شال کشمیرى است .گفتم به روى پارچه چیز دیگرى مى بینى ؟ گفت نه . همین سؤ ال را از آنکه سمت چپ من بود کردم و همین پاسخ را شنیدم ، دانستم که جز من کسى نمى بیند، تا درب صحن رسیدیم ناگاه آن سگ از جنازه جدا شد تا وقتى که جنازه را از حرم مطهر و صحن شریف برگرداندند، باز در خارج صحن آن سگ را با جنازه دیدم همراهش به قبرستان رفتم ببینم چه مى شود، در غسالخانه وتمام حالات ، سگ را دیدم که به جنازه متصل است تا وقتى که میت را دفن کردند آن سگ هم در همان قبر از نظرم محو گردید. نظیر این واقعه را قاضى سعید قمى در کتاب اربعینات خود از استاد کل شیخ ‌بهائى اعلى اللّه مقامه نقل کرده و خلاصه اش آن است که یک نفر از اهل معرفت و بصیرت مجاور مقبره اى از مقابر اصفهان بوده روزى جناب شیخ بهائى به ملاقاتش ‍ مى رود، شیخ مى گوید روز گذشته در این قبرستان امر غریبى مشاهده کردم دیدم جماعتى جنازه اى را آوردند در فلان موضع دفن کردند و رفتند چون ساعتى گذشت بوى خوشى به مشامم رسید که از بوهاى دنیوى نبود متحیر شدم به اطراف نظر کردم تابدانم این بوى خوش از کجاست ناگاه صورت بسیار زیبایى در زى ملوک دیدم که نزد آن قبر رفت واز دیده ام پنهان شد، طولى نکشید ناگاه بوى گندى که از هر بوى گندى پلیدتر بود به مشامم رسید، چون نظر کردم سگى را دیدم که رو به آن قبر مى رود و نزد آن قبر از نظرم محو شد و در حال حیرت و تعجب بودم که ناگاه دیدم آن جوان را بدحال ، بدهیئت ، مجروح و از همان راهى که آمده بود برمى گشت ، دنبال او رفتم و از او خواهش کردم که حقیقت حال را براى من بگو. گفت من عمل صالح این میت بودم و ماءمور بودم با او باشم ناگاه آن سگى را که دیدى آمد و او عمل ناشایسته او بود و چون کردارهاى ناروایش بیشتر بود بر من چیره شد ونگذاشت با او باشم و مرا بیرون کرد و فعلاً انیس آن میت همان سگ است . شیخ فرمود: این مکاشفه صحیح است ؛ زیرا عقیده ما آن است که کردارهاى آدمى در برزخ ‌به صورتهاى مناسب با آن اعمالش با شخص خواهد بود و مسئله تجسم اعمال و مصور شدنشان به صورتهاى مناسب با احوال ،مسلم است . مردم آزارى به صورت درنده خواننده عزیز باید بدانى آنچه در این دو مکاشفه نقل شد و همچنین فرمایش شیخ بهائى علیه الرحمه مطلبى راست و درست و عین واقع است و نزد اهل بصیرت مسلم است که هر آدمى که در دنیا راه و روش درندگان و سگان را داشته باشد؛ یعنى به وسیله زبان و اجزاى بدنش اذیت کن و آزاررسان باشد،بیرحم ، بى انصاف ، متکبر، یعنى زیر بار حق نرفته کبریایى کند و خلاصه بى بندوبارى و جنایت و خیانتکارى پیشه اش باشد، پس از مرگ ، حشرش با صورت سگى است یا گرگى یا پلنگى یا خنزیرى ، البته نه مانند سگها و گرگهاى دنیوى بلکه صدها درجه زشت تر، موذى تر، وحشتناکتر، حتى صورت ملکوتى خودش نیز چنین خواهد بود. در برابر هر انسانى که در مدت عمرش خیرخواه خود و خلق و خیررسان و مهربان و متواضع وبنده وار زندگى کند و از هر شرى پرهیز داشته باشد و سرتاسر هستى او را نور ایمان و تقوا و اعمال صالحه گرفته باشد پس از مرگش با زیباترین صورتهاست که فرشتگانند بلکه خودش فرشته اى خواهد بود بالاتر از فرشتگان . اما آنهایى که هم طاعات و اعمال صالحه دارند و هم گناهان و کردارهاى ناشایسته و بدون توبه وتدارک بمیرند، در برزخ گاهى از صورتهاى لذتبخش نیکیهاى خود بهره مندند و گاهى از صورتهاى رنجاننده گناهان خود در شکنجه اند. بلى گاه مى شود در اثر کمى گناهان در همان برزخ یک طرفى مى شود و حسابش ‍ تصفیه مى گردد یعنى مدت رنج و عذابش از آثار گناهانش تمام مى شود به طورى که وارد محشر که مى شود هیچ آثار آن گناهان با او نیست و شواهد این مطلب در ضمن بعضى از داستانهاى گذشته نقل گردید و در اینجا براى تاءیید و تاءکید به نقل یک روایت قناعت مى شود: در بحارالانوار از کافى از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امام علیه السّلام فرمود در زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یک نفر در حال جان دادن بود به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گزارش دادند آن حضرت با جمعى از اصحاب بالین او حاضر شدند، آن محتضر بیهوش بود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود اى ملک الموت ! او را بازدار تا از او پرسشى کنم . محتضر بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود چه مى بینى ؟ عرض کرد سفیدیهاى بسیارى و سیاهیهاى فراوانى مى بینم (یعنى صورتهاى نورى لذتبخش و صورتهاى تاریک وحشت انگیز) فرمود کدام یک به تو نزدیکتر است ؟ عرض کرد: سیاهیها. فرمود بگو:((اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْکَثیر مِنْ مَعاصیکَ وَاْقبَلْ مِنّىِ الْیَسیَر من طاعتک )) گفت و سپس بیهوش شد. باز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى ملک الموت ! ساعتى او را بازدار تا از او پرسشى نمایم ، باز بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: حال چه دیدى ؟ عرض کرد باز همان سفیدیها و سیاهیها است ، فرمود: کدامیک به تو نزدیکتر است ؟ گفت سفیدیها. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند او را آمرزید، سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود هرگاه بالین محتضرى بودید این دعا را به او تلقین کنید تا بخواند.

[ 1389/8/6 ] [ 17:22 ] [ zeyafat10 ]

[ ]

خانه مهمانکُش و نیز جناب آقاى سبط نقل فرمودند که مرحوم آقا سید ابراهیم شوشترى که یکى از ائمه جماعت اهواز و بسیار محتاط و مقدس بود پس از ازدواج سخت پریشان و مبتلا به فقر وتهیدستى مى گردد به طورى که از عهده مخارج خود و خانواده اش ‍ برنمى آید، ناچار مخفیانه به نجف اشرف مى رود و نزد یکى از طلبه هاى شوشتر در مدرسه مى ماند چند ماه که مى گذرد کاروانى از شوشتر مى آید و به او خبر مى دهند که خانواده ات از رفتن تو به نجف باخبر شده اند و اینک همسر و پدر ومادر و خواهرانت آمده اند. نامبرده سخت پریشان مى شود که در این موقعیت که نه جا دارد نه تمکن مالى ، چکند؟ به هرطورى که بود سراغ خانه خالى را از این و آن مى گیرد به او نشانه دکاندارى را مى دهند که کلید خانه خالى در دست او است به او مراجعه مى کند مى گوید بلى ولى این خانه بدقدم است و هرکس در آن نشسته مبتلا به پریشانى و مرگ زودرس مى شود. سید مى گوید چه مانعى دارد (اگر هم بمیرم چه بهتر از این زندگى فلاکت بار زودتر راحت مى شوم ) پس کلید خانه را مى گیرد و داخل خانه مى گردد مى بیند تار عنکبوت همه جا را گرفته و خانه پر از کثافت و آشغال است و معلوم است که مدتها مسکون نبوده است . پس از نظافت ، خانواده اش را در آن جاى مى دهد شب که مى خوابد ناگهان مى بیند عربى با عقال لف (که از عقالهاى معمولى عربى سنگین تر و محترمانه تر است ) آمد و با تشدد بر روى سینه اش نشست و گفت سید چرا در خانه من آمدى ؟ الا ن تو را خفه مى کنم . سید در جواب گفت : من سید اولاد پیغبرم گناهى ندارم . عرب گفت : بلى چرا در خانه من نشستى ؟ سید گفت : حالا هرچه بفرمایى انجام مى دهم و از تو هم اکنون اجازه مى گیرم . عرب گفت : خوب حالا یک چیزى . باید در سرداب بروى و آن را پاک و تمیز کنى و پرده گچى که بر آن کشیده شده بردارى ، آنگاه قبر من پیدا مى شود باید زباله هاى آن را بیرون برى و هرشب یک زیارت حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام (ظاهرا زیارت امین اللّه گفته بود) بخوانى و روزانه فلان مقدار (که ازخاطر ناقل محو گردیده ) قرآن بخوانى ، آن وقت مانعى ندارد در این خانه بمانى . سید گوید: به همان ترتیب سطح سرداب را که گچینه بود کندم به قبر رسیدم و سرداب را تنظیف کردم و هرشب زیارت امین اللّه و هر روز به تلاوت قرآن مجید مشغول بودم ، ولى از جهت مخارج ، سخت در فشار بودم تا اینکه روزى در صحن مطهر نشسته بودم ، شخصى که بعد معلوم شد حاج رئیس التجار معروف به سردار اقدس وابسته شیخ خزعل بود، مرا دید و احوالپرسى کرد و به عدد افراد خانواده ام یک لیره عثمانى داد و ماهیانه مبلغ معین مکفى حواله داد و خلاصه وضعیت معیشت ما خوب شد و کاملاً در آسایش واقع شدیم . ارواح به قبرشان علاقه مندند این داستان مانند پاره داستانهاى دیگر که نقل شد، گواه صدقى است بر بقاى ارواح در عالم برزخ و اطلاعشان برگزارشات این عالم . و از این داستان به خوبى دانسته مى شود که ارواح به محل دفن بدن و قبر خود علاقه مندند. توضیح مطلب آنکه : روح سالها با بدن بوده و به وسیله آن کارها انجام داده ، معرفتها و دانشها کسب کرده ، بندگیها نموده و کارهاى نیک کرده است و در برابر، خدمتها به آن بدن نموده و در تربیت و تدبیر آن رنجها برده است . از اینجاست که محققین گفته اند علاقه نفس با بدن علاقه عاشق و معشوق است . بنابراین ، پس از مرگ که ازبدن فاصله مى گیرد از آن قطع علاقه کلى نخواهد کرد و هرجا بدن باشد به آن محل بخصوص نظر دارد پس اگر ببیند آن محل زباله دانى یا محل گناه وکثافت کارى شده سخت رنجیده مى شود و مباشرین این زشتکارى را نفرین مى نماید و شکى نیست که نفرین ارواح مؤ ثر است ، چنانچه در این داستان گفته شد آنهایى که در آن خانه ساکن مى شدند چه نکبتهایى به آنها مى رسید و به خیال فاسد خود مى گفتند خانه بدقدم است . ولى اگر کسى قبر را نظیف کند و نزد آن اعمال شایسته از قبیل تلاوت قرآن انجام دهد شاد مى شوند و برایش دعا مى کنند چنانچه در باره سید مزبور گفته شد که به برکت زیارت و قرائت قرآن نزد آن قبر، چه گشایشها که برایش شد. هتک قبر مؤ من حرام است و نیز باید دانست که روح شریف مؤ من محترم و مکرم و به عزت الهى عزیز است تا جایى که از امام باقر علیه السّلام مروى است که حرمت مؤ من از حرمت کعبه بیشتر و بالاتر است (و در روایتى مى فرماید هفتاد مرتبه حرمت مؤ من از حرمت کعبه بیشتر است ) و چون با بدنش مدتى متحد بوده پس بدن بى جان او هم محترم است ؛ چنانچه از آدابى که در شرع مقدس در تجهیز و تغسیل و تکفین و تدفین او رسیده به خوبى دانسته مى شود تا جایى که در شرع مقدس هتک قبر مؤ من حرام شده مانند نبش قبر، نجس کردن قبر، زباله دانى کردن قبر و به طور کلى هرچه موجب هتک باشد حرام است و آنچه خلاف ادب باشد مکروه است مانند نشستن روى قبر یا بر آن راه رفتن و معبر قرار دادن آن تا برسد به اینکه فاجر ظالم متجاهر به فسق را نزدیک او دفن نکنند. معجزه اى از امام کاظم (ع ) در این داستان دقت شود: در کتاب کشف الغمه که از کتب معتبر شیعه است در باب کرامات امام هفتم حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام مى نویسد: شنیدم از بزرگان عراق که خلیفه عباسى را وزیرى بود کبیرالشاءن و دارائى فراوان و در اداره امور لشکرى و کشورى کوشا و توانا و سخت مورد علاقه خلیفه بود تا اینکه وزیر مرد خلیفه براى تلافى خدمتگذاریهاى اوامرکرد جنازه اش را در حرم امام هفتم مجاور ضریح مقدس دفن کردند متولى حرم مطهر که مردى متقى و متعبد و خدمتگذار به حرم بود، شب را در رواق مطهر مى ماند، در خواب مى بیند قبر آن وزیر شکافته شد و آتش از آن شعله ور و دودى که در آن بوى گند استخوان سوخته است از آن بیرون مى آید تا اینکه حرم پر از دود و آتش شد. و امام علیه السّلام ایستاد پس به صداى بلند نام متولى را مى برد و مى فرماید به خلیفه بگو (نام خلیفه را مى برد) مرا آزار رساندى به سبب مجاورت این ظالم . متولى بیدار مى شود ترسان و لرزان . فورا آنچه واقع شده بود به تفصیل براى خلیفه مى نویسد و به او گزارش مى دهد. در همان شب خلیفه از بغداد به کاظمین مى آید، حرم را خلوت مى کند و امر مى کند قبر وزیر را بشکافند و جسدش را بیرون آورده جاى دیگر دفن کنند، پس در حضور خلیفه چون قبر را شکافتند در آن جز خاکستر بدن سوخته ندیدند. در سختیها نباید ماءیوس شد به مناسبت داستان سید مزبور دو مطلب دیگر نیز تذکر داده مى شود: مطلب اول آنکه : آدمى اگر در شدت و سختى واقع شد نباید ماءیوس شود، خصوصا اگر سختى پشت سرسختى و بلا پس از بلا به او رسید باید بیشتر امیدوار و منتظر فرج باشد مانند این سید بزرگوار که چون سختیهایش زیاد شد به طورى که مرگ خود را فرج مى دید، خداوند سختیهایش را برطرف فرمود و گشایشها در کارش ‍ داد. در کتاب منتهى الا مال ، محدث قمى گوید از کلمات امام جعفرصادق علیه السّلام است که فرمود:((هرگاه اضافه شودبلایى بربلایى ،ازآن بلا،عافیت خواهد بود))(68). و امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمود:((نزد پایان رسیدن سختى ، گشایش است و نزد تنگ شدن حلقه هاى بلا آسایش است ))(69). و خداوند در قرآن فرمود:((با دشوارى آسانى است )). باز فرمود:((همانا با دشوارى آسانى است ))(70). و نیز از امیرالمؤ منین علیه السّلام روایت فرمود:((همانا براى نکبتهاى روزگار نهایاتى است که لابد و ناچار باید به آن نهایت برسند پس هرگاه محکم و استوار گردید بر یکى از شما، پشت کند سر خود را براى آن یعنى تسلیم شود و بر آن صبر نماید تا بگذرد و همانا به کار بردن حیله وتدبیر در آن ، در هنگامى که رو نموده است زیاد مى کند در سختى آن )). شعر : اى دل صبور باش و مخور غم که عاقبت این شام صبح گردد و این شب سحر شود گرفتاریها نتیجه بدکرداریهاست مطلب دیگر: آنچه در بین مردم گفته مى شود که فلان خانه مثلاً بدقدم است و هرکس در آن ساکن شد به تهیدستى یا گرفتارى تا مرگ زودرس مبتلا مى شود، حرفى است خراف و خالى از حقیقت و جز تطیر و فال بدزدن چیز دیگر نیست و حقیقت امر آن است که هر نوع بلایى که به آدمى مى رسد تا برسد به مرگ زودرس و کوتاهى عمر، سببش کردارهاى ناشایسته خود انسان است . در قرآن مجید مى فرماید:((و آنچه به شما از مصیبت و بلا مى رسد پس به سبب گناهان و زشتکاریهاى شماست و خداوند از بسیارى از گناهانتان در مى گذرد))(71). بلاهاى همگانى مانند قحط و غلاء و زلزله هاى خراب کننده و وباء و مانند اینها یکى از اسبابش گناهان اجتماع است و بلاهاى خاصه که به هر فردى مى رسد در نفس یا اولاد یا مال و آبرو و آنچه راجع به اوست سببش گناهان شخص است تا جایى که حضرت صادق علیه السّلام مى فرماید:((کسانى که به سبب گناهان مى میرند بیشترند تا آنهایى که به اجلى که برایشان مقرر شده مى میرند و همچنین آنها که به سبب احسان و کارهاى خیر عمر مى کنند بیشترند از آنها که به اجل خود مى مانند و زندگى مى کنند))(72). آثار وضعى گناه در دنیا باید دانست بلاهایى که به گنهکاران مى رسد پاداش گناهانشان نیست ؛ زیرا عالم جزاء پس از مرگ است . و به عبارت دیگر: دنیا تنها محل کشت و عمل است و آخرت محل برداشت نتیجه و پاداش اعمال است و آنچه در دنیا به گنهکار مى رسد آثار وضعى دنیوى اعمال است که گنهکار در همین دنیا به نکبت و آثار زشت کردارهاى ناروایش مبتلا مى شود مثلاً شخص شرابخوار، عقوبت و جزاى این کار زشتش در آخرت است و در همین دنیا هم به نکبتهاى شرابخوارى که از آن جمله است زیانهاى جسمى (شرح همه در کتاب گناهان کبیره داده شده ) و نکبت فسادهایى که در عالم مستى از او سر مى زند به او خواهد رسید. چنانچه در آیه شریفه سوره 42 آیه 30 که گذشت ، خداوند بسیارى از آثار وضعى گناهان را در دنیا از بندگانش دور مى دارد و به واسطه صدقه و صله رحم ودعاى مؤ من و توبه از آثارش درمى گذرد و معلوم مى شود مراد از عفو از بسیارى از گناهان در این آیه ، عفو از آثار وضعى دنیوى است نه در عالم جزاء؛ زیرا عفو از گناهان در آخرت ویژه اهل ایمان است یعنى کسانى که با ایمان از دنیا رفته اند ولى عفو از آثار دنیوى گناه شامل حال غیر مؤ من هم مى شود یعنى به سبب صدقه و صله رحم کافر هم ممکن است از آثار گناه در دنیا برهد و این معنا از تعبیر آیه به ((الناس )) نه ((مؤ منین )) واضح مى گردد. بلاهاى پاکان اثر گناه نیست بلاهاى عمومى یا خصوصى که به معصومین یعنى پیغمبران و امامان وسایر بى گناهان مانند اطفال و دیوانه ها مى رسد شکى نیست که از جهت گناه آنان نمى باشد؛ زیرا آنان گناه ندارند بلکه یا به واسطه گناهان اجتماع است که دامنش ‍ آنان را هم فرا مى گیرد چنانچه در قرآن مجید مى فرماید:((بترسید از فتنه اى که تنها به ستمگران نمى رسد بلکه دیگران را نیز فرا مى گیرد))(73). یا از لوازم زندگى این عالم است مانند آنچه به بیگناهان مى رسد از ظلم ظالمین و حسد حاسدین یا از حوادث جزئى . و در تمام این موارد چون در اثر صبر بر بلاء به درجات عالیه و مقامات صابرین مى رسند پس این امور که در صورت بلاست در باطن وحقیقت برایشان رحمت مى شود. براى متقى بدقدمى ندارد در موضوع بدقدم بودن خانه که در این داستان گفته شد، از ظاهر داستان چنین برمى آید که صاحب آن قبر، مرد صالحى بوده وقبرش را در خانه اش قرار داده و احتمالاً وصیت به زیارت و قرائت قرآن کرده که ساکنین آن خانه در برابر سکونت در آن انجام دهند، سپس ساکنین در آن ، به آن میت بیچاره خیانت کردند، قبرش را به وسیله گچ مالى محو نمودند و زباله دانیش کردند و چه بسا به جاى اعمال صالحه ، کارهاى ناروا و بى تقوایى را رویه خود قرار دادند تا جایى که میت بیچاره به جاى بهره بردارى از خیراتشان ، از شرورشان ناراحت گردیده است و از اینجاست که مورد نفرین آن میت گردیدند و به بلاى فقر و گرفتاریها تا مرگ زودرس مبتلا شدند. و چون این سید بزرگوار، اهل تقوا بوده و خداوند هم اذن در فرج او داده بوده است لذا آن میت او را از سبب نکبتهایى که به ساکنین آن منزل مى رسیده آگاهانیده است و چون به وعده خود وفا نمود و براى آن میت خیرات از قرآن و زیارت مى فرستاد، مورد دعاى او قرار گرفت و گشایشهایى که بیان شد برایش پیش آمد.

[ 1389/8/6 ] [ 17:18 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ طه ﴿1﴾ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿2﴾ إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَى ﴿3﴾ تَنزِیلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى ﴿4﴾ الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ﴿5﴾ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ﴿6﴾ وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى ﴿7﴾ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى ﴿8﴾ وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿9﴾ إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ﴿10﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَى ﴿11﴾ إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿12﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى ﴿13﴾ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی ﴿14﴾ إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى ﴿15﴾ فَلاَ یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى ﴿16﴾ وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى ﴿17﴾ قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى ﴿18﴾ قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى ﴿19﴾ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَى ﴿20﴾ قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى ﴿21﴾ وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَى ﴿22﴾ لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَى ﴿23﴾ اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿24﴾ قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی ﴿27﴾ یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾ وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی ﴿29﴾ هَارُونَ أَخِی ﴿30﴾ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿31﴾ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿32﴾ کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا ﴿33﴾ وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا ﴿34﴾ إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرًا ﴿35﴾ قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى ﴿36﴾ وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَى ﴿37﴾ إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى ﴿38﴾ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی ﴿39﴾ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى ﴿40﴾ وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿43﴾ فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى ﴿44﴾ قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَى ﴿45﴾ قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى ﴿46﴾ فَأْتِیَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ﴿47﴾ إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿48﴾ قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَى ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ﴿50﴾ قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى ﴿51﴾ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى ﴿52﴾ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى ﴿53﴾ کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَى ﴿54﴾ مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى ﴿55﴾ وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَى ﴿56﴾ قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَى ﴿57﴾ فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَکَانًا سُوًى ﴿58﴾ قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى ﴿59﴾ فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَى ﴿60﴾ قَالَ لَهُم مُّوسَى وَیْلَکُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى ﴿61﴾ فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى ﴿62﴾ قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى ﴿63﴾ فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى ﴿64﴾ قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ﴿65﴾ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ﴿66﴾ فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَى ﴿67﴾ قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَى ﴿68﴾ وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى ﴿69﴾ فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى ﴿70﴾ قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ﴿71﴾ قَالُوا لَن نُّؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿72﴾ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿73﴾ إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیى ﴿74﴾ وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى ﴿75﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاء مَن تَزَکَّى ﴿76﴾ وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَى ﴿77﴾ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُم مِّنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ ﴿78﴾ وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى ﴿79﴾ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنجَیْنَاکُم مِّنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْنَاکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى ﴿80﴾ کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى ﴿81﴾ وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ﴿82﴾ وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَى ﴿83﴾ قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَى أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى ﴿84﴾ قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ ﴿85﴾ فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی ﴿86﴾ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ ﴿87﴾ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿88﴾ أَفَلَا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَلَا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا ﴿89﴾ وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ﴿90﴾ قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى ﴿91﴾ قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿92﴾ أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی ﴿93﴾ قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿94﴾ قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ ﴿95﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿96﴾ قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا ﴿97﴾ إِنَّمَا إِلَهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا ﴿98﴾ کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِن لَّدُنَّا ذِکْرًا ﴿99﴾ مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِزْرًا ﴿100﴾ خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاء لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلًا ﴿101﴾ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا ﴿102﴾ یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا ﴿103﴾ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا ﴿104﴾ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا ﴿105﴾ فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا ﴿106﴾ لَا تَرَى فِیهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا ﴿107﴾ یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا ﴿108﴾ یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا ﴿109﴾ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا ﴿110﴾ وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا ﴿111﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا ﴿112﴾ وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا ﴿113﴾ فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿114﴾ وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ﴿115﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى ﴿116﴾ فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿117﴾ إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى ﴿118﴾ وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى ﴿119﴾ فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى ﴿120﴾ فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿121﴾ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى ﴿122﴾ قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَى ﴿123﴾ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿124﴾ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنتُ بَصِیرًا ﴿125﴾ قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى ﴿126﴾ وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى ﴿127﴾ أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَى ﴿128﴾ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى ﴿129﴾ فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى ﴿130﴾ وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿131﴾ وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿132﴾ وَقَالُوا لَوْلَا یَأْتِینَا بِآیَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَیِّنَةُ مَا فِی الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿133﴾ وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى ﴿134﴾ قُلْ کُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَى ﴿135﴾

[ 1389/8/6 ] [ 17:16 ] [ zeyafat10 ]

[ (2) نظر]

مریم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ کهیعص ﴿1﴾ ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿2﴾ إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِیًّا ﴿3﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا ﴿4﴾ وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا ﴿5﴾ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ﴿6﴾ یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا ﴿8﴾ قَالَ کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا ﴿9﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا ﴿10﴾ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا ﴿11﴾ یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا ﴿12﴾ وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا ﴿13﴾ وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا ﴿14﴾ وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا ﴿15﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا ﴿16﴾ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿17﴾ قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا ﴿18﴾ قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا ﴿19﴾ قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا ﴿20﴾ قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَّقْضِیًّا ﴿21﴾ فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا ﴿22﴾ فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا ﴿23﴾ فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا ﴿24﴾ وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ﴿25﴾ فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا ﴿26﴾ فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا ﴿27﴾ یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا ﴿28﴾ فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا ﴿29﴾ قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿30﴾ وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا ﴿31﴾ وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿32﴾ وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿33﴾ ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿34﴾ مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿35﴾ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ﴿36﴾ فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿37﴾ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لَکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿38﴾ وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿39﴾ إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ ﴿40﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا ﴿41﴾ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا ﴿42﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا ﴿43﴾ یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ﴿44﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿45﴾ قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا ﴿46﴾ قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا ﴿47﴾ وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَى أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاء رَبِّی شَقِیًّا ﴿48﴾ فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا ﴿49﴾ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا ﴿50﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا ﴿51﴾ وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا ﴿52﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا ﴿53﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا ﴿54﴾ وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ﴿55﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا ﴿56﴾ وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا ﴿57﴾ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا ﴿58﴾ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا ﴿59﴾ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا ﴿60﴾ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا ﴿61﴾ لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا ﴿62﴾ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیًّا ﴿63﴾ وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ﴿64﴾ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ﴿65﴾ وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا ﴿66﴾ أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا ﴿67﴾ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا ﴿72﴾ وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا ﴿73﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا ﴿74﴾ قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلَالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا ﴿75﴾ وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَّرَدًّا ﴿76﴾ أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالًا وَوَلَدًا ﴿77﴾ أَاطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا ﴿78﴾ کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا ﴿79﴾ وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا ﴿80﴾ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿81﴾ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا ﴿82﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿83﴾ فَلَا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا ﴿84﴾ یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا ﴿86﴾ لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا ﴿87﴾ وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا ﴿88﴾ لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا ﴿89﴾ تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا ﴿90﴾ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا ﴿91﴾ وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَدًا ﴿92﴾ إِن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا ﴿93﴾ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا ﴿94﴾ وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا ﴿95﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿96﴾ فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا ﴿97﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا ﴿98﴾

[ 1389/8/6 ] [ 17:11 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،
X