آخرين خبر

در کوتاه ترین زمان بروزترین باشید

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ آخرين خبر خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

بصيرت: آيا تفاوت مبنايي وجود دارد كه انقلاب در مصر و تونس به نقطه «تغيير» رسيد ولي در ليبي، يمن و بحرين هنوز نرسيده است؟ آيا «سركوب»، روند انقلاب را تحت تاثير جدي قرار داده است؟ آيا غرب بعد از تجربه تونس و مصر، راه سوار شدن بر اوضاع و مهار آن را پيدا كرده است؟ آيا «جغرافيا» در تونس، مصر، ليبي، يمن و بحرين عامل اصلي در اين «تفاوت ها» است؟ آيا انقلاب-ولو فعلا- در همين نقطه متوقف شده است؟ چه چشم اندازي فراروي تحولات كنوني قرار دارد، مثبت است يا منفي؟ اين سؤالات مهمترين سؤالاتي است كه در تحليل تحولات منطقه فرا روي ما قرار دارند و سبب تحليل هاي متفاوت پيرامون وضعيت جاري شده و طبعا پاسخ به آنها مي تواند از بسياري ابهامات «راز زدايي» كند. بعضي براي تحليل اين تفاوت ها به سراغ جغرافياي اين انقلابها رفته اند و خواسته اند بگويند تاكتيك ها و آثار ناشي از تفاوت هاي آن به نتايج متفاوت منجر شده است. براساس اين نگرش مردم تونس و مصر- بطور نسبي- به پيروزي رسيدند چون انقلابيون از يك سو نقطه ثقل تمركز اعتراضات خود را «پايتخت» قرار دادند و از سوي ديگر در پايتخت نقطه اي اساسي- خيابان مركزي بورقيبه در تونس و ميدان مركزي التحرير در مصر- را در اختيار گرفتند و اين طبيعي بود كه سقوط خيابان بورقيبه به مثابه سقوط رژيم بن علي و سقوط ميدان التحرير به مثابه سقوط رژيم مبارك باشد در حاليكه انقلابيون در ليبي به جاي تمركز روي پايتخت تظاهرات خود را متوجه شهرهاي ديگركردند و اگرچه توانستند بخش اعظم ليبي را آزاد نمايند ولي چون «طرابلس» در اختيار قذافي بود، رژيم توانست بماند و انقلابيون را عقب بزند كما اينكه در مورد يمن هم انقلابيون در روزهاي آغازين از شهرهاي پيراموني پايتخت شروع كردند و يك هفته بعد دامنه انقلاب را به پايتخت كشاندند ولي در اين فاصله علي عبدالله صالح خود را آماده مواجهه با اين شرايط كرده بود. اگر اين تحليل را بپذيريم بايد بگوييم رژيم هاي ديكتاتوري فقط در شرايط «غافلگيري» سقوط مي كنند و حال آنكه سرنگوني رژيم پهلوي بطلان چنين تحليلي را آشكار مي كند. انقلاب ايران ابتدا از شهرهاي پيراموني نظير قم، تبريز، جهرم، يزد و... شروع شد و ماهها طول كشيد تا دامنه آن به پايتخت برسد و در پايتخت هم ميدان خاصي كانون حضور و تجمع مردم نبود. البته ما با اين پاسخ نمي خواهيم بگوييم تاكتيك ها و نقاط خاص هيچ تاثيري در روند پيروزي يا شكست يك قيام يا انقلاب ندارند بلكه سخن در تاثير بلامعارض آن است. بعضي هم گفته اند «سركوب» جواب داده و به عامل اصلي ضعيف شدن شعله انقلاب ها در كشورهاي ليبي، يمن و بحرين تبديل شده است. براساس اين نگرش، مردم در تونس و مصر توانستند رژيم هاي حاكم را به زودي به «تمكين» وادار نمايند چون رژيم هاي بن علي و مبارك در مورد استفاده گسترده از قدرت نظامي ترديد داشتند. در تونس ارتش و دستگاه امنيتي بعد از چند روز مقاومت از صحنه تحولات كنار رفتند و در مصر نيز ارتش از ابتدا معتقد بود اهرم نظامي كار را بدتر مي كند اين در حالي است كه رژيم هاي قذافي و عبدالله صالح از ابتدا درباره استفاده از اهرم نظامي مصمم بودند و از آن استفاده كردند. در بحرين نيز اگرچه تا دو هفته پس از آغاز قيام ترديدهايي درباره بكارگيري نيروي نظامي وجود داشت ولي به زودي «آل خليفه» مماشات و ترديد را كنار گذاشته و به شديدترين وجه از اهرم نظامي استفاده كردند. براساس اين نگرش انقلاب هاي مردمي در اين منطقه و مناطق مشابه، زماني به پيروزي مي رسند كه از اهرم نظامي عليه آنان استفاده نشود و يا استفاده از آن با محدوديت هاي زياد مواجه باشد. اگر اين نظريه را بپذيريم بايد بگوييم براي مدتها وقوع تحولات مهمي از قبيل آنچه در 3-2 ماه اخير اتفاق افتاد، متوقف شده است. اين نظريه درست نيست چرا كه اولا هنوز زود است كه بگوييم استفاده از «مشت آهنين» مردم ليبي، يمن و بحرين را به خانه مي كشاند و ثانيا عليرغم استفاده گسترده از اهرم نظامي هنوز مردم اين سه كشور در صحنه حضور دارند و هر روز زمزمه تغيير حكومت در اين كشورها به گوش مي رسد. البته در عين حال نمي توان كتمان كرد كه مردم- بخصوص در ليبي و بحرين- در مواجهه با مشت آهنين دچار مشكلات و محدوديت هاي زيادي شده اند و از آزادي عمل آنها كاسته شده است. همه مي دانيم كه نيروهاي مدني در «اعتراضات مسالمت آميز» ظرفيت بيشتري براي مقابله با نظام حاكم دارند. بعضي هم گفته اند غرب بعد از تحولات تونس و يمن، راه كنترل امواج انقلاب هاي مردمي را پيدا كرده است و لذا اگرچه غرب در مواجهه با انقلاب تونس و مصر، دچار سردرگمي و انفعال گرديد ولي توانست راه سلطه بر انقلاب هاي سه كشور ديگر را پيدا كند. براساس اين نگرش انقلاب در ليبي، يمن و بحرين پيش نمي رود چون غرب در مقابل آن ايستاده است و در نتيجه تا زماني كه غرب نخواهد رژيم ديگري در اين منطقه فرو نمي پاشد! البته ممكن است غرب خود به قذافي و عبدالله صالح بگويد كه كشورشان را ترك كنند و پس از آن به دسته اي از مخالفان اجازه دهند جايگزين اين رژيم ها بشوند. استناد اين نظريه عمدتا به تحركات ديپلماتيك و نظامي غرب در ليبي است. اين در حالي است كه غرب در ليبي و يمن اگرچه رژيم هاي كشورهاي فوق را در كنار خود دارند ولي در ظرف اجتماعي و مردمي اين كشورها از توانايي هاي خاصي برخوردار نيستند. آمريكايي ها سال هاست كه ارتباط فعالي با بدنه اجتماعي ليبي و يمن نداشته اند هر چند ترديدي در اين نيست كه در اين سال ها دستگاه هاي جاسوسي و اطلاعاتي غرب قطعاً عناصري از نخبگان را به خود متصل كرده اند ولي از آنجا كه جنس غرب و عواملشان با جنس مردم و انقلاب آنان تفاوت دارد، نمي توان پذيرفت كه غرب توانسته جريان فعالي را به نفع خود وارد صحنه كرده و از طريق آنان اميد پيروزي را از توده ها ستانده و مردم را به خانه هايشان برگردانده است. برخورد سخت غرب با پديده ليبي و برخورد سخت آل سعود و آل خليفه با مردم بحرين نشان مي دهد كه غرب در حوزه قدرت نرم، كشورهاي ياد شده را دور از دسترس خود ارزيابي مي نمايد. در اين ميان گفتني است كه متأسفانه بعضي هم با اين «گمانه» كه اين انقلاب ها از اساس به وجود آمدند تا تداوم حيات رژيم صهيونيستي را ممكن گردانند - چرا كه اسرائيل همواره ثبات خود را در بي ثبات كردن ديگران ديده است- نسبت به آينده اين انقلاب ها خوشبين نيستند ولي براي اثبات نظر خود حتي يك سند يا دليل قابل قبول هم ارائه نمي كنند! بعضي هم معتقدند به هر ترتيب و به هر دليل انقلاب هاي اخير با مانع جدي مواجه گرديده و جز «خاموشي» سرنوشتي ندارند بنابراين منافع ملي كشور و نظام اقتضا مي كند كه ظرفيت سياسي و ديپلماتيك خود را براي «عادي سازي» شرايط وارد ميدان نمائيم. البته اگر به سابقه مراجعه كنيم اينها نه در دوره حضرت امام و نه در دوره كنوني هيچگاه خيزش هاي اسلامي را با ترازوي منافع ملي منطبق و همخوان نديده و از آن حمايت نكرده اند و پاره اي هم بدون آنكه جرأت علني كردن موضع خود را داشته باشند، حفظ رژيم هاي آمريكايي و كار با اين رژيم ها را «مطلوب» ارزيابي مي كنند. اينها البته قادر نيستند از دهها سال پيگيري اين سياست به «دستاورد»ي اشاره كنند و يا حتي نمي توانند ثابت كنند كه سكوت ما در مقابل عملكرد ضد مردمي رژيم هاي وابسته، از دامنه خشم آمريكا و رژيم هايي مثل آل سعود عليه ايران كاسته است. كينه عميق آنان نسبت به انقلاب اسلامي، امام و... حتي در دوره رياست صاحب نظريه «گفت وگوي تمدن ها» بر ايران موج مي زد. درمورد روند تحولات در حوزه عربي- اسلامي گفتني هاي ديگري هم وجود دارد: 1- ترديدي در اين نيست كه كشورها با يكديگر تفاوت هايي داشته و تاكتيك هاي متفاوت هم در پيدايي و روند يك پديده اثر خاص خود را دارند ولي نبايد ترديد كرد كه انقلاب ها - كه عده اي از اذعان به آن اجتناب مي نمايند- حتي در تونس و مصر به سرانجام نرسيده و تازه آغاز شده اند. در مصر رفتن رژيم حسني مبارك، طليعه انقلابي است كه روي خواهد داد و به احتمال زياد مدت زماني لازم است تا انقلاب مصر و تونس به پيروزي برسد. اين انقلاب ها در اين فاصله زماني بالغ خواهند شد و اين كشورها را به كشورهاي ديگري با هويت اسلامي تبديل مي كند. اين مسئله در مورد بحرين و يمن هم صدق مي كند. مردم بحرين در اين مرحله توانستند همگاني بودن خواست خود مبني بر تغيير رژيم آل خليفه را به اثبات رسانده و عدم مشروعيت آن راثبت كنند. رژيم آل سعود و دنباله آن در بحرين با مشت آهنين وارد شدند و مانعي بر سر راه پيروزي به وجود آوردند اما مگر مردم بحرين قادر نيستند به مشت آهنين مجهز شوند؟ مگر شيعيان در لبنان و يمن بعد از مواجهه با مشت آهنين دشمن خود به آن مجهز نشده و معادله را به ضرر دشمن جنايتكار تغيير ندادند؟ پس چه جاي آن است كه خيال كنيم قيام بحرين و... به پايان راه رسيده است. 2- غرب تلاش زيادي براي شناختن اين انقلابات، علل پيدايي آنها و يافتن راهي براي سيطره بر آنها انجام مي دهد. نگاهي به حجم عظيم سفرهاي ديپلمات هاي غربي به منطقه و محور بودن تحولات اين منطقه در سرمقاله ها و گزارش هاي اصلي روزنامه هاي معتبر آمريكا و اروپا به خوبي از تمركز غرب بر روي اين تحولات خبر مي دهند ولي دليل روشني براي اينكه ثابت كند حجم عظيم اين تلاش ها در نهايت بر «اراده مردم براي تغيير» غلبه مي كند وجود ندارد كما اينكه با استناد به تجربه تلاش غرب براي حفظ رژيم پهلوي در ايران، رژيم نميري در سودان و... اين تلاش ها قاعدتاً قرين موفقيت نخواهند بود. كما اينكه وعده الهي مبني بر غلبه مستضعفين بر مستكبرين هم اين را نشان مي دهد و مي دانيم كه «ولن يخلف الله وعده» (حج آيه 22) اگر در ليبي، انقلابيون با مشكل مواجه هستند از اين روست كه از ابتدا دست به اسلحه برده و مبارزه سياسي را به مبارزه اي نظامي تبديل كردند و مواجهه نظامي -در كوتاه مدت- به نفع قذافي تمام شد و حضور نظامي ناتو را نيز در پي داشت و اين در حالي بود كه ورود ناتو اوضاع را نظامي تر كرد و همه مي دانند كه وقتي نظامي گري حرف اول را بزند رژيم قذافي در مقايسه با انقلابيون از امكانات بيشتري برخوردار خواهد بود. 3- تحولات بحرين وضعيت معكوس ليبي را به نمايش گذاشت در اينجا مبارزه مردم مسالمت آميز بود، قاعده حضور در ميدان اصلي پايتخت هم رعايت شد ولي رژيم به اهرم نظامي متوسل شد در حالي كه اين اهرم فقدان مشروعيت آل خليفه را مضاعف كرد و راه را بر انواعي از اقدامات ضد حكومتي به روي مردم بحرين گشود. در نهايت ممكن است رفتن آل خليفه چند ماه ديگر به درازا بكشد ولي ترديدي نيست كه مردم طي هفته هاي آينده رفتن قذافي و صالح را مشاهده خواهند كرد و اين تازه طليعه صبح است. منبع:سايت بصيرت

[ 1390/1/25 ] [ 16:52 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،
X