آخرين خبر

در کوتاه ترین زمان بروزترین باشید

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ آخرين خبر خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

انجيل شيطانى لاوى و كتاب‏هايى كه نام انجيليا، كتاب مقدس شيطانى بر آنها گذاشته شده و نوشته رهبران جريان‏هاى شيطانى است؛ چه جانشين لاوى، جناب پيتر گيلمور(1)، چه نوشته گرداننده معبد سِت(2) و چه سفارت لوسيفر(3)، همه اين‏ها زيربناى فكرى جريان‏هاى شيطانى موجود در دنياست. گرچه بيشتر مطالب نوشته شده در اين كتاب‏ها ناظر به آموزه‏هاى مسيحى است، اما
  



بصيرت: ضرورى است تا با نگاهى باز و چشم اندازى بلند به جريان شيطان پرستي نگاه كرد زيرا اين جريان، جريانى برآمده از دل يهود و فرزندان كابالا و فراماسونرى است.

پيش درآمد 

انجيل شيطانى لاوى و كتاب‏هايى كه نام انجيليا، كتاب مقدس شيطانى بر آنها گذاشته شده و نوشته رهبران جريان‏هاى شيطانى است؛ چه جانشين لاوى، جناب پيتر گيلمور(1)، چه نوشته گرداننده معبد سِت(2) و چه سفارت لوسيفر(3)، همه اين‏ها زيربناى فكرى جريان‏هاى شيطانى موجود در دنياست. گرچه بيشتر مطالب نوشته شده در اين كتاب‏ها ناظر به آموزه‏هاى مسيحى است، اما هم جريان شيطانى آمده تا از يك سو مقابل دين و معنويت بايستد و از سوى ديگر، نويسندگان اناجيل شيطانى، خود به اين نكته كه آموزه‏هايشان مقابل اديان آسمانى و به اصطلاح لاوى اديان دست راستى، در جاى‏جاى كتاب‏هايشان اعتراف دارند. شايد بتوان گفت: انتخاب مسيحيت براى نقد و به عبارت بهتر، تخريب آن، هم براى اين است كه مسيحيت جاى نقد فراوان دارد و هم به اين دليل است كه دينى آسمانى است، لذا به خاطر اين دو خصيصه نقطه شروع خوبى است والا اين جريان چشم‏انداز بالاترى دارد، كه شامل دين مبين اسلام هم مى‏شود. 

ضرورى است تا با نگاهى باز و چشم اندازى بلند به اين جريان - كه تمام تلاشش اين است كه دين نسل آينده بشريت باشد - پرداخته شود نگاه كرد و در لفافه كفرگويى‏هاى رهبران آن و حركت آرام و خزنده اين جريان، مسئولان را به اشتباه نياندازد، كه گمان كنند اين موجى گذراست، بلكه بايد با اين ديد كه جريانى است برآمده از دل يهود و فرزندان كابالا و فراماسونرى به آن نگاه شود. به نظر مى‏رسد كه پيشاهنگ جريان جنگ تمدن‏ها و فتح جهانى كه استعمار، خواب آن را مى‏بيند، همين جريان شيطانى است و بايد برخوردى علمى، موشكافانه، جامع و جدى با آن شود و گرنه با شگردهاى جذابى كه اين‏ها دارند، دور نيست كه جوانان زيادى را به اين جريان جذب كنند و يا دست‏كم با كمك ابزارهاى مدرن تبليغ و رسانه‏هاى جمعى، كه لانه تيمى اين گروه‏ها شده، دين را مسأله‏اى فردى و غير مقدس جا بياندازند. 

جدا از باورها، اشاره‏اى هم به شخصيت هاى مهم و تاثرگذار شيطانى مهم و الزامى است. اين افراد، شخصيت‏هاى پشت پرده، بنيانگذاران و صحنه‏گردان‏هاى جريان شيطانى‏اند. از اين‏رو، روشن و واضح شدن سبك و سياق حركت و نوع نگرش هريك تاثير بسزايى در شفاف‏سازى گروه‏هايى كه ايجاد كرده‏اند، خواهد داشت. 

معرفى لاوى 

معروف‏ترين فرد جريان شيطان‏گرايى و بنيانگذار رسمى كليساى شيطان و حركت‏بخش امروزى اين جريان، شخص لاوى است، كه خواه ناخواه تزهاى او منشورى براى همه جريان‏هاى مشتق شده از جريان شيطانى‏اى كه او راه اندازى كرده خواهد بود. شكى نيست كه بازكاوى انديشه‏هاى لاوى در شفاف‏سازى، نه تنها كليساى شيطان كه حتى‏شاخه‏هاى وابسته و گاه جريان‏هاى شيطانى منتقد به كليساى شيطان هم ضرورى است. 

"هوارد استنتون لوى "(4) معروف به "آنتوان لاوى " در 11 آوريل 1930 در شهر شيكاگو واقع در ايالت "ايلينويز " آمريكا دريك خانواده يهودى متولد شد. پدر او "مايكل جوزف لوى " كه در يك مشروب فروشى مشغول بود، اصالتا فرانسوى بود و مادر او "گرترود آگوستا كالترون " هم اصالتا روسى - اكراينى بود، ولى در دهه 80 به خاطر مهاجرت پدرانشان به آمريكا، شهروند آمريكايى محسوب مى‏شدند. وى پس از مهاجرت پدر و مادرش به ايالت كاليفرنيا تحصيلات دبيرستان خود را در مدرسه "تامالپيس " در شهر "ميلوالى " آغاز كرد. در سال سوم دبيرستان ترك تحصيل كرده، خانه را ترك و در سيرك "كلايد بتى "(5) به عنوان پرستار حيوانات مشغول به كار شد و در آن جا به شيرها و ببرها آب وغذا مى‏داد.در سال 1950 با شخصى به نام "كارول لنسينگ "(6) ازدواج نمود و دو سال بعد اولين دختر او به نام "كارلا لاوى "(7) متولد شد.بعد از 10 سال زندگى با وى، لاوى عاشق دخترى به نام "ديان هگارتى "(8) شد و همين امر موجب جدايى او از لنسينگ گرديد. 

لاوى و هگارتى هيچ گاه با هم ازدواج رسمى نكردند، ولى با اين حال درسال 1963، دومين دختر لاوى به نام "زينا لاوى "(9) از وى متولد شد.هگارتى يكى از اعضاى هيئت موسسين كليساى شيطان و بيش از دو دهه كشيشه اعظم اين كليسا بود، كه و به عنوان ويراستار در نوشتن بسيارى از كتاب‏هاى آنتوان لاوى به وى كمك مى‏كرد. هگارتى در سال 1986 به علت اختلاف شخصى با لاوى، شكايتى عليه او در دادگاه محلى تنظيم نمود و از او جدا شد. 

آخرين همراه لاوى خانم "بلانچ بارتون "(1(0 بود، كه بعد از مرگ لاوى به عنوان جانشين او، رهبريِ كليساي شيطان را برعهده گرفت. تنها پسر آنتوان به نام "سيطن سركيس كرنكى لاوى "(11) نيز در سال 1993 از وى متولد شد. 

آنتوان لاوى در روز شنبه 30 آوريل 1966 مصادف با جشن "والپورگيناخت "(12) در حالى كه سر خود را مطابق سنت جادوگرى تراشيده و رداى مذهبى بر تن كرده بود، تاسيس فرقه سيطنيسم (Satanism ) و كليساى شيطان را اعلام نمود. وى با اعلام اين كه عصر شيطان آغاز شده است، سال 1966 را به عنوان اولين سال عصر شيطان Anno (Satanas) نام‏گذارى نمود.(13) 

آنتوان لاوى در 29 اكتبر 1997 (مصادف با جشن هالووين) بر اثر نوعى بيمارى ريوى در بيمارستان "سنت مرى " سانفرانسيسكو درگذشت. مراسم درگذشت او به صورت پنهانى و با دعوت خصوصى از اعضاى كليساى شيطان در شهر "كولما " (درايالت كاليفرنيا) برگزار شد. در اين مراسم جسد وى سوزانده شد و خاكسترش بين وارثانش تقسيم گرديد. 

كتاب‏هاى آنتوان لاوى 

از لاوى پنج اثر باقى مانده، كه به نوعى مانيفست و منشور جريان فكرى‏اى كه وى تاسيس كرده بود، شد و هم اكنون نيز بيشتر استنادات اين جريان شوم به همين كتاب‏هاست. كتاب‏هاى وى به ترتيب تاريخ نوشتار عبارتند از: 

1. انجيل شيطانى (Satanic Bible ) - 1969 

اين كتاب، مقدس‏ترين كتابِ فرقه شيطانى محسوب مى‏شود، كه بيشتر به جنبه‏هاى فلسفى اين جريان مى‏پردازد. محتويات اين كتاب شامل چهار بخش است، كه هر كدام از بخش ها به نام يكى از شياطين چهارگانه (Satan,Belial,Leviathan ،Lucifer) نام گذارى شده است.(14) 

2. جادوى شيطانى (The Satanic Witch) - 1971 

اين كتاب در ابتدا با عنوان "ساحره تمام عيار، يا وقتى پاكدامنى شكست مى‏خورد، چه كنيم؟ "(15) منتشر شد، ولى بعد از بازنشر آن درسال 1983، نام كتاب به "جادوى شيطانى " تغيير كرد. مباحث اين كتاب، شامل برخى تعليمات جادوگرى است كه برخى از آنها را آنتوان لاوى در اوايل دهه 60 به شاگردانش تحت عنوان "هنر سياه " مى‏آموخت. 

3. نيايش‏هاى شيطانى (The Satanic Rituals) - 1972 

اين كتاب كه به صورت تفصيلى، انواع آئين‏هاى اين فرقه را در 9 فصل تشريح كرده از نظر درجه اهميت و كاربرد در اين فرقه، بعد از كتاب "انجيل شيطانى " در جايگاه دوم قرار دارد؛ چرا كه در بسيارى از مراسمات بايد قسمتى‏از متون اين كتاب توسط كشيش كليساى شيطان و حاضرين قرائت شود. 

4.دفتر يادداشت شيطان (The Devil's Notebook) - 1992 

اين كتاب شامل 41 مقاله از نوشته‏هاى آنتوان لاوى پيرامون موضوعات مختلف است. 

5. گفت‏وگوهاى شيطان (Satan Speaks ) - 1998 

اين كتاب آخرين كتابى بود، كه آنتوان لاوى چند روز قبل از مرگش توانست آن را تدوين كند.اين كتاب شامل 61 عدد از نوشته‏هاى پراكنده لاوى است كه يك سال پس از مرگش منتشر شد. 

گرچه لاوى چندين كتاب دارد و هريك در زمينه خود داراى اهميت ويژه‏اى است، اما آنچه در زمينه انديشه و باور اهميت دارد و اساس باورهاى يك فرد باورمند به مكتب شيطان را تشكيل مى‏دهد، كتاب انجيل شيطانى است، لذا به همين دليل در استنادات اين مقاله سراغ مبانى انديشه‏اى كه در اين كتاب آمده خواهيم رفت. 

در ميان سخنان لاوى، آنچه كه مى‏تواند به عنوان باورى بنيادين مطرح شده و ريشه نگرش شيطانى را ترسيم كند، سه نوع نگاه به خدا و نيز سه نوع نگرش به شيطان از همه باورها مهم‏تراند. گرچه اين باورها با هم در تعارض هستند اما نوع بيان لاوى و در لفافه‏گويى‏هاى وى باعث شده تا اين تناقض به چشم نيايد و جنبه هجمه او به اديان بزرگ‏نمايى گردد، كه براى تبيين بيشتر اين تناقض به تشريح اين باورها مى‏پردازيم: 

خدا در انجيل شيطانى لاوى "SATANIC BIBLE " 

لاوى در فصل دوم از كتاب انجيل شيطانى‏اش، فصلى به عنوان "كتاب لوسيفر "، THE " "BOOK OF LUCIFER دارد(16)، كه در مقدمه اين فصل به بيان ديدگاه خويش درباره خدا مى‏پردازد. 

خداى مسيحيت؛ موجودى ذهنى است 

در اين مقدمه، لاوى ادعا مى‏كند كه لوسيفر خداى رومى، درخت بارور، روح آسمان و الهه روشنگرى(17) بود(18)، اما با تغيير دين رسمى به مسيحيت اين خدا جاى خود را به خدايى كه مسيح معرفى مى‏كرد داد و در عوض در جايگاه تاريكى و بدى نشست و ناگهان نماد بدى و شرارت شد. بنابر باور او كه ادعايى بيش نيست و حتى تاريخ‏نويسان سكولار غرب نيز با تمامى اهتمامشان به حذف دين و مظاهر دين از تاريخ و جدا نشان دادن شان دين از حضور در امور دنيا، جامعه و سياست داشته و دارند، چنين مطلبى را در نگارش تاريخ غرب و تاريخچه شكل‏گيرى مسيحيت ذكر نكرده‏اند و تمام اديان دست راستى(19) و روحانى و همه كتاب‏هاى مقدس، به دروغ به شيطان تهمت زده‏اند و او حقيقتى‏متعالى است نه موجودى پست. در اين نوع نگاه، خدا جايى ندارد و اگر هم جايى داشته باشد، يك موجود ذهنى است كه مسيحاى مسيحيان ادعا كرد و به كمك آن توانست خداى روميان را از ميدان به در كرده و به عنوان نيروى پليدى و شر معرفى نمايد. به عقيده او عمرِ دروغ دجالى كه ادعاى مسيحيت كرد به پايان رسيده و زمان آن رسيده است كه شيطان انتقامش را از خدايان دست راستى بگيرد و هنگام نشستن ابليس در جايگاه حقيقى‏اش و لحظه تركيدن حباب دروغى كه به ادعاى او تمامى اديان دست راستى از نگاه وى به دنيا گفته‏اندرسيده است(20). 

خداى مرده يا خداى زنده! 

در جاى ديگر، لاوى موجودى به نام خدا را از اساس رد كرده و باور به او و پديده‏اى به نام خدا را موجودِ خودساخته مردم(21) دانسته و وجود هر نوع خدايى را رد مى‏كند. دلايلى كه وى براى نبود خدا مى‏آورد به شرح ذيل است: 

1. دعواى خدايان دست راستى و كشاكش تاريخى اديان روحانى 

اولين مطلبى كه لاوى به عنوان دليل در كتابش به آن استدلال مى‏كند، وجود جنگ‏ها و نزاع‏هاى اديانى است، كه از نظر وى‏دست راستى هستند با يكديگر، كه به ادعاى لاوى همه آنها از جانب يك خدا يا يك طيف از خدايان بوده و اين خدايان كه همه خود را حق و خير مى‏دانسته و شيطان را شر و پليد، نشان از اين دارد، كه خدايى نبوده و اين بيش از يك ادعاى واهى در طول تاريخ نبوده است.(22) 

2. وجود رنج‏ها، ظلم‏ها، بى‏عدالتى‏ها و ... 

دليل ديگرى كه از نظر لاوى بر نبود خداى مهربانِ مدعيان و طلب كنندگان خداى مهربان دست راستى‏هاست، وجود رنج، ظلم و بى‏عدالتى در عالم است. لاوى براى توجيه بيشتر مدعايش مى‏گويد: مگر نه اين است كه پيروان مذاهب دست راستى سال‏هاست كه خدا يا خدايان خود را مى‏خوانند، پس كو اين خداى مهربان و كجايند اين خدايان دلسوز، كه به درخواست‏هاى مريدان خويش پاسخ گويند و گره‏اى از مشكلات آنان حل كنند و حال كه پاسخى از سوى خدايى در مقابل اين‏همه دعا و تضرع نيست نتيجه آن است كه خدايى نيست و شيطان‏گرا با واقع‏نگرى، كه دارد، هيچ‏گاه دست به دعا برنمى‏دارد و جز خودش را در اين عالم مؤثر نمى‏داند.(23) 

لاوى در موج‏سوارى روى احساسات مردم بسيار چيره‏دست است؛ چرا كه وى براى نفىِ وجود هرگونه خدايى، از اين توانش بهره مى‏گيرد و اين‏گونه بحث را مى‏پرورد كه: "هركس كه شيطان را يك اهريمن مى‏پندارد، بايد مرگ همه مردان، زنان، بچه‏ها و حيواناتى كه مرده‏اند را "خواست خدا " بداند و مطمئنا فردى كه به خاطر از دست دادن نابهنگام فرد مورد علاقه‏اش غمگين است، ترجيح مى‏دهد كه عشقش را در كنار خود داشته باشد، نه اين كه او را به دست‏هاى خدا بسپارد! درعوض، كشيشى كه قرار است او را تسلى دهد، به او مى‏گويد: "اين خواست خدا بود عزيزم " يا "او حالا در دست‏هاى‏خداست پسرم ". اين عبارت‏ها، طرق مناسبى براى چشم پوشيِ بي رحمي خداست. اما اگر خدا واقعا حالت كاملى از نظارت و كنترل است و آن‏گونه كه تصور مى‏شود، رئوف، ملايم و لطيف است؛ پس چرا اجازه مى‏دهد كه اين اتفاقات بيفتند؟(24) ". 

لاوى، رابطه با خدا را نيز از حربه‏هاى رهبران اديان دست راستى و روحانى دانسته و بإ؛ف‏ف انزجار از دعا به پيشگاه خداى هستى، اين كار را دست روى دست گذاشتن و نوعى تن دادن به تقدير معرفى مى‏كند: "شيطانيست مى‏پندارد كه عمل و عكس العمل در جهان براى همه هست و انسان نبايد خودش را فريب دهد و به گمراهى بياندازد، كه فكر كند كسى مسئول اين هاست {و دليلى براى آن است.} تا كى قرار است كه بنشينيم و تقدير را بپذيريم و هيچ كارى نكنيم، فقط به خاطر اين‏كه گفته شده، همين است كه هست.(25) " 

خباثت باطنى و روحيه خدا ستيزى لاوى، كه ريشه در باورهاى انحرافى تورات نسبت به خداىِ فريب‏كار و شيطان رهنما و دوست آدمى دارد را مى‏توان به راحتى در ميان اين جملات پيدا كرد: "هم‏چنان‏كه يك شيطانيست، از خدا يارى و مساعدت نمى‏طلبد، براى طلب بخشش به خاطر كارهاى اشتباهش نيز دعا نمى‏كند. در ديگر آيين‏ها، زمانى كه فرد اشتباهى مرتكب مى‏شود، يا از خدا مى‏خواهد كه او را ببخشد، يا براى واسطه‏اى اعتراف مى‏كند و از او مى‏خواهد كه او برايش از خداوند به خاطر گناهانش طلب بخشش كند. شيطانيست مى‏داند، كه طلب بخشش كردن خوب نيست. هم‏چنين اعتراف كردن براى يك انسان ديگرِ، مثل خودش، علاوه بر آن‏كه تاثير كمترى دارد، باعث پستى و خوارى هم مى‏شود.وقتى يك شيطانيست اشتباهى مرتكب مى‏شود، مى‏پندارد، طبيعى است كه اشتباهى رخ دهد و اگر واقعا از كارى كه انجام داده شرمنده و پشيمان باشد، از آن عبرت مى‏گيرد و مراقب است كه ديگر تكرارش نكند. اگر شرمندگى و پشيمانى‏اش صادقانه و از ته دل نباشد، مى‏داند كه آن عمل را بارها و بارها انجام خواهد داد. او در وهله اول اصلا قصد اعتراف يا طلب بخشش ندارد، اما اين دقيقا همان چيزى است كه اتفاق مى‏افتد. مردم به گناهانشان اعتراف مى‏كنند و بدين‏نحو مى‏توانند وجدانشان را راحت كنند و آزاد باشند، كه دوباره گناه كنند؛ معمولا همان گناه قبلى(26) ". وى براى تقويت دليلش سراغ يزيدى‏ها مى‏رود و با استناد به كارى كه آنها مى‏كنند، اين‏گونه القا مى‏كند، كه از ميان اديان توحيدى هم هستند گروه‏هايى كه به جاى رضايت خدا در پىِ رضايت شيطان‏اند: "يزيديان yezidis عقيده ديگرى دارند. اين گروه، كه فرقه‏اى از اهريمن پرستان هستند، معتقدند كه خدا قدرت مطلق و البته بخشنده مطلق هم هست و بر اساس اين‏كه تصور مى‏كنند اين اهريمن است كه به عنوان كسى كه قواعدش بايد بر روى زمين انجام بگيرد، بايد پرستش شود(27) ". لاوى با زيركىِ تمام حتى خداباورىِ يزيديان را هم زاييده ترس ايشان معرفى مى‏كند: "آنها مى‏پندارند كه خدا در لحظه‏هاى آخر، همه گناهان آن‏هإ؛ راخواهد بخشيد. به همين خاطر است كه مى‏پندارند، عقيده به خدا آنان را [از عذاب آخرت] حفظ خواهد كرد(28). " و به اين شكل بعد از كمك گرفتن از اين باور ايشان، آن را هم به زيركى كنار مى‏زند و باور به خدا را در ميان اين قوم، نوعى مساله عارضى و به نوعى بافته ذهنى تلقى كند. 

لاوى در آخر فصل "خداى مرده، يا خداى زنده " كه پندارى مادى و محدود از خداى اديانِ - به تعبير خودش - دست راستى و روحانى دارد، خطاب به آن خدا مى‏گويد: با همه بحث‏ها بر سر اين كه خدا مرده يا نمرده، بهتر است اگر زنده است، خود را چكاپ كند و يا خودش را براى مرگ آماده كند(29). با اين مباحث، وجود هر نوع خدايى را به تمسخر مى‏گيرد و با اين ترفند، باور به خدا را به كمك تحقير و تمسخر، از حالت روحانى به مساله‏اى تمسخر آميز و خنده‏دار تبديل مى‏كند. 

خود خدايى!! 

لاوى، به رغم تمام دشمنى و تمسخر خداى اديان دست راستى، به مرگ اين خدا هم راضى نيست و اين‏بار گام را فراتر نهاده و كفرگويى‏اش را با صداى بلندترى فرياد زده و ادعا مى‏كند كه تمام اديان و مكاتب روحانى و معنوى، ساخته و پرداخته فكر انسان‏ها، و خدايانِ اين اديان، خدايان خودساخته بشرى است(30). از چينش هنرمندانه سختى‏هاى پيش روى بشر، ناتوانايى‏ها و ناكامى‏ها در به دست آوردن عالم ماده و توانمندى روح خلاق آدمى در خلق صور ذهنى و تماميت خواهىِ نفس آدمى، به نتيجه مى‏رسد كه خدا، آفريده اذهان بشرىِ انسان‏هاى فرصت‏طلب ادوار گذشته است و چون آنها از اين مسائل آگاهى كامل داشتند، خدايانى ساخته و به جامعه بشرى ارائه كردند: "همه خدايان مربوط به دنياى ماوراء، ساخته بشراند. او يك سيستم هماهنگ و منظم از خدايان ساخته، كه برگرفته از چيزى غير از همين تفكر جسمانى‏اش نيست. تنها به خاطر اين‏كه او نفس و ضميرى داشته، و نتوانسته آن را قبول كند، ناگزير بود به آن‏كه آن را به وجود خارجى و ماورايى نسبت دهد، كه "خدا " ناميده شد ". در ادامه تعريف بيشترى از اين خداى به عبارت خودش مخلوق اذهان بشر ارائه مى‏كند: "همان طور كه مردم به انواع مختلف‏اند، خدا نيز به معناى معمول كلمه، به انواع مختلف است. تصوير از خدا مى‏تواند از نوعى فكر كيهانى تا قادرى مطلق كه كوچك‏ترين چيز را مى‏داند و همه چيز را در كنترل دارد تغيير كند. " 

وى تكثرگرايى در حوزه انديشه را به آن‏جا مى‏كشاند كه دامنه آن همه صورت‏هاى ذهنى و انديشه‏هاى عرفانى موجود نسبت به خدا را بگيرد تا خدا امرى فردى و ذهنى قلمداد گردد: "حتى در داخل بدنه اعتقادى يك دين، خدا مى‏تواند تعابير مختلفى براى هر كدام از اشخاص پيرو آن دين داشته باشد ". 

براى تخريب هرچه تمام‏ترِ خداى مورد توصيفش ادامه مى‏دهد؛ "خدا مى‏تواند همه كارهايى را كه انسان از آن ممنوع شده است، انجام دهد. مثل كشتن مردم، بروز معجزه براى ابراز رضايت‏مندى از اختياراتش {نشان دادن اختيار و توانايى‏اش}، كنترل بى‏قيد و شرط و بدون مسئوليت پذيرى(31) ". بعد به تمسخر قيامت، بهشت و مذهبيون معتقد به آن پرداخته و مى‏گويد: "همه مذهبيان "وايت لايتر(32) " در شوق خدايند، پس قاعدتا بايد در هنگام مرگ، دروازه‏اى مرواريد كارى و شكيل بر روى آنان باز شود. با اين وجود اگر فرد بر اساس قواعد دينش زندگى نكرده باشد، مى‏تواند در آخرين دقايق، روحانى دينى‏اش را كنار بستر مرگش فرا بخواند و طلب بخشش و مغفرت كند. كشيش هم براى "اصلاح همه چيز " و اطمينان از اين‏كه پاسپورت بهشتش آماده است يا نه، بعد از او خواهد آمد(33) ". 

لاوى معتقد به جنگ ميان خدايان اديان دست راستى است و اين مسأله را بسيار درشت بيان مى‏كند؛ "اكثراً چنين بوده كه يك دين تنها خدايان خود را صحيح دانسته و پيروان ديگر خدايان را فاسد العقيده مى‏داند. جالب اين است كه اين اديان خدايى را مى‏پرستند كه از پايه يكى است و با اين حال يكديگر را سزاوار سرزنش مى‏دانند ". 

هرجا هم كه مناسبتى رخ دهد از اين اختلاف و دعوايى كه به نظر لاوى ميان اين خدايان وجود دارد، بهره مى‏گيرد. در اين بخش هم، به مناسبت، سوالى را مطرح مى‏كند كه بيشتر جنبه سلبى دارد و از مخاطبانش مى‏پرسد: "حالا كه تفاوت‏هاى شديدى در مورد اين‏كه كدام راه پرستش خدا درست‏تر است، يافت مى‏شود؛ چند نوع تأويل، تفسير و تصوير از خدا مى‏توان داشت؟ و چه كسى درست مى‏گويد؟(34) " 

با مطالعه دقيق انجيل و انديشه‏هاى شيطانى لاوى‏مى توان به راحتى فهميد او در پى‏جواب نيست و اگر سوالى را مطرح مى‏كند، نه براى اين است كه جوابى به مخاطبش بدهد، بلكه براى اين است كه او را دچار سردرگمى بيشتر كرده و از اين سردرگمى و گيجىِ حاصل از بحث‏هاى شبه فلسفىِ لاوى بيشترين بهره را براى جدا كردن مخاطبش از انديشه‏هاى به اصطلاح او سنتى بگيرد و با اين شيوه اقناعى او را وادار به پذيرش باورهاى شيطانى‏اش كند. 

او اين حالت [خلق خداى خودساخته و پرستش او به عنوان موجودى برتر] را ويژگى دوران كودكى بشر مى‏داند و با اعلام آغاز دوران جديد، در نوشتارش تلاش دارد تا شيطان‏گرا را فردى معرفى كند كه به رشد ذهنيِ گذر از اين دوره كودكى رسيده و اين دوره را پشت سر گذاشته است. از نظر لاوى عصر جديد، دوره‏اى جز عصر شيطان نيست و او اين عصر را به نام "دوره جديد شيطانى " NEW SATANIC AGE نام‏گذارى مى‏كند. 

شيطان در انجيل شيطانى لاوى " "SATANIC BIBLE 

لاوى معتقد است، كه شيطان‏پرستى قدمتى به درازاى تاريخ پيدايش بشر دارد و همه تلاش وى در انجيل شيطانى‏اش اين است كه اين نكته را جا بياندازد كه شيطان برتر از انسان و حتى خداست و پرستش او امرى تازه نيست كه او و دوستانش آن را يافته باشند. با آن‏كه وى دليلى براى اثبات حرفش ندارد، اما مى‏كوشد تا به شكلى هنرمندانه مخاطبش را متقاعد كند تا باورها و فرضيه‏هاى كفرآميز او را بپذيرد. 

شيطان تنها يك نماد است 

شيطانى كه او مى‏خواهد به همه جهانيان معرفى كند، حقيقت كاملا مشخصى نيست و شايد خود او هم نمى‏داند، كه چه ارمغانى را مى‏خواهد براى بشريت بياورد؛ زيرا وى در يك‏جا شيطان را تنها نمادى مى‏داند و بس! نماد هشت شعار شيطانى؛ شيطانى كه او در اين‏جا معرفى مى‏كند به عنوان نمادهاى هشتگانه زير شناخته مى‏شود؛ 

Satan represents indulgence instead of abstinence.1 

شيطان نشان دهنده زياده روى است،به جاى خود دارى! 

instead of abstinence.2 Satan represents vital existence 

شيطان نشان دهنده وجود محض است، به جاى خيالات و روياهاى معنوى! 

Satan represents undefiled wisdom instead of hypocritical self-deceit.3 

شيطان نشان دهنده عقل طاهر است، به جاى خود فريبى منافقانه! 

Satan represents kindness to those who deserve it.4 

instead of love wasted on ingrates ، 

شيطان نشان دهنده محبت به كسانى است كه استحقاق آن را دارند،به جاى عشق به ناسپاس‏ها! 

instead of turning the other cheek.5 ,Satan represents vengeance ، ! شيطان نشان دهنده انتقام، به جاى تسليم و تقديم گونه ديگر! 

6. Satan represents responsibility to the responsible ، 

instead of concern for psychic 

شيطان نشان دهنده مسئوليت‏پذيرى در برابر مسئوليت‏پذيران، به جاى نگرانى براى روان آشام‏ها! 

7. Satan represents man as just another animal ، 

sometimes better ، more 

شيطان نشان دهنده اين است كه انسان فقط به عنوان يكى از 

often worse than حيوانات، گاهى اوقات بهتر و اغلب بدتر است و فقط به خاطر " development، has become the most vicious animal of all ! "توسعه ذهنى‏اش "بر ديگران فائق آمده! 

8. Satan represents all of the so-called sins ، 

as they all lead to physical ، mental ، or شيطان نشان دهنده هرآن‏چيزى است كه به اصطلاح گناه ناميده مى‏شود و منجر به لذت و ارضاى جسمى، فكرى و روانى مى‏شود. 

شيطان؛ انسان هوشمند 

در جاى ديگر، شيطانى را كه لاوى معرفى مى‏كند، همان انسان است ؛ انسانى پرغرور، كه رابطه و واسطه ميان خود و خدا را برداشته است(35) ودست از ايمان شسته و در اين هنگام شيطانى مغرور را در خويش مى‏يابد كه به آرامى‏مى خزد و تجسم حقيقى لوسيفر را در درون او به تصوير مى‏كشد. به باور او در اين هنگام، آدمى ديگر نه دو قطبى است و نه ديگر مى‏تواند باشد. نمى‏تواند، هم پر از هواى نفس باشد و هم معنوى(36)، بلكه تنها كششى زمينى و جاذبه‏اى شيطانى از درون حس مى‏كند و در اين هنگام او بزرگ‏ترين تجسم لوسيفر است و چنين آدمى خود شيطان است. 

شيطان؛ خداى رومى 

كفرآميزترين نگاهى كه لاوى به شيطان دارد، همان باور به اولوهيّت اوست. وى در بيان تعارض‏گويى ادعا مى‏كند كه شيطان همان خداى سنتى رومى بود كه در روند تغيير آيين رومى به آيين مسيحيت مطرود شد و به عنوان مظهر بدى‏ها شناخته شد، درحالى‏كه اين خداى قدرت‏مند با ظلم مسيحيان به حاشيه رانده شد؛ خدايى خيالى كه ساخته و پرداخته روحانيون مسيحى بود و به عنوان خداى خالق و قدرت مطلق كه فرزندش را براى بخشش گناه ذاتى بشر فدا كرد، در اذهان جاى او نشست. آن‏گون كه لاوى القا مى‏كند، خدايى نبوده و نيست، اما شيطان همان خداى باستانى بوده و زمان آن فرا رسيده تا دوباره به تخت سلطنت خويش تكيه زند.(37) 

جمع بندى 

لاوى، نسل آينده بشر را نسلى شيطانى و آينده تاريخ را دوره ظهور و تجلى دين شيطان مى‏خواند و افول اديان دست راستى و آسمانى؛ مانند مسيحيت را دليلى بر اين مدعامى‏داند. او كه باور دارد خدا موجودى تخيلى است، اما شيطان همان خداى باستانى رومى، سعى دارد تا چنين القا كند كه زمان تركيدن حباب دروغ فرا رسيده و نوبت به تخت‏نشينى لوسيفر رسيده است. او افراد برجسته آدمى را هم تجلى شيطان مى‏داند و تلاش دارد تا نسلى شيطانى را طراحى كند كه سرشار از گناه اصليِ خشم و نفرت است. 

در لابلاى مباحث لاوى مطالب خوب و عقل پسند هم به چشم مى‏خورد كه اين مطالب يكى از عوامل پذيرش باورها و شعارهاى كليساى شيطان توسط جوانان جوياى حق، اما ناآگاه در دنياست. به عنوان مثال، سراغ چند شعار از شعارهاى هشتگانه - كه در باور لاوى شيطان نماد آنهاست - مى‏رويم و با دقت بيشتر آن را مرور مى‏كنيم. از شعار 6 - 3 كدام يك از مواردى كه به عنوان شعار شيطان و مسير لوسيفر از زبان لاوى خارج شده با عقل منافات دارد؟ وجود اين دست از شعارها، آموزه‏ها و باورها كمك شايانى به جذب جوانان كم اطلاع از آموزه‏هاى اصيل و مزامين بلند عرفانى دين مبين اسلام، به جريان كفرگراى شيطانى لاوى و جريان‏هاى مشابه خواهد شد.تمامى زيركى باطل اين است كه خود را با حق مى‏آميزد و همين امر هم باعث اغواى انسان‏ها مى‏شود. زيركى فرزندان لاوى در امر تبليغ، همين عدم شفافيت اين جريان و باورهاى آن است. اين باورها در قالب اشعار و موسيقى‏هاى برخى از سبك‏هاى آهنگ‏هاى تندِ مدرن؛ مانند متال، دِث، هارد راك و ... ترويج مى‏شود، كه يكى از مهم‏ترين دلايل گرايش جوانان به جريان‏هاى شيطانى، جذابيت اين موسيقى‏ها، جلسات و ميهمانى‏هاى خاص و شبانه است. در كفر بودن اين باور - كه خدايى نبوده و نيست و هرچه بوده و هست همان خداى باستانى است كه نامش لوسيفر بوده - شكى نيست. البته مهم نوع برخورد با كسانى‏است كه دانسته وارد اين جريان شيطانى مى‏شوند و با علم به كفر بودن باورهاى اين جريان آن را مى‏پذيرند و ديگرانى را هم به آغوش شيطان مى‏اندازند، لذا در گام اول بايد اين باورهاى سرشار از كفر و ارتداد به جامعه معرفى گردد و در گام بعد برخورد با آنهايى است كه با آغوش باز سراغ كفر و ارتداد مى‏روند.

منبع:سايت بصيرت


[ 1390/2/8 ] [ 15:50 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،
X