آخرين خبر

در کوتاه ترین زمان بروزترین باشید

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ آخرين خبر خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

شرافت علما
و نیز نقل فرمود که جد من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانى شاگرد شیخ اعظم یعنى شیخ مرتضى انصارى - اعلى اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به قرض زیادى مبتلا مى شود تا اینکه مبلغ پانصد تومان (البته در یکصد سال قبل خیلى زیاد بود) مقروض مى گردد و عادتا اداى این مبلغ محال مى نمود، پس ‍ خدمت شیخ استاد حال خود را خبر مى دهد،شیخ پس از لحظه اى فکر، مى فرماید سفرى به تبریز برو ان شاء اللّه فرج مى شود
ایشان حرکت مى کند و وارد تبریزمى شود و در منزل مرحوم امام جمعه - که در آن زمان اشهر علماى تبریز بود - مى رود. مرحوم امام چندان اعتنایى به ایشان نمى کند و شب را در قسمت بیرونى منزل امام مى ماند.
پس از اذان صبح درب خانه را مى کوبند، خادم در را باز کرده مى بیند رئیس التجار تبریز است و مى گوید به آقاى امام کارى دارم ، خادم امام را خبر مى دهد،ایشان مى آیند و مى گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست ؟ مى گوید آیا شب گذشته کسى از اهل علم بر شما وارد شده ؟ امام مى گوید بلى یک نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نکرده ام بدانم کیست و براى چه آمده است .
رئیس التجار مى گوید از شما خواهش مى کنم میهمان خود را به من واگذار کنید. امام مى گوید مانعى ندارد، آن شیخ در این حجره است پس رئیس التجار مى آید و با کمال احترام جناب شیخ را به منزل مى برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را براى صرف نهار دعوت مى کند و پس از صرف نهار مى گوید آقایان ! شب گذشته که در خانه خوابیده بودم در خواب دیدم بیرون شهر هستم ، ناگاه جمال مبارک حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام را دیدم که سوار هستند و رو به شهر مى آیند، دویدم و رکاب مبارک را بوسیدم و عرض کردم یا مولاى ! چه شده که تبریز ما را به قدوم مبارک مزین فرموده اید؟ حضرت فرمودند قرض زیادى داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود.
از خواب بیدار شدم در فکر فرو رفتم پس خوابم را چنین تعبیر کردم که لابد یک نفر که مقرب درگاه آن حضرت است قرض زیادى دارد و به شهر ما آمده بعد فکر کردم و دانستم که مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند،بعد فکر کردم کجا بروم و او را پیدا کنم ، گفتم اگراهل علم است ناچار نزد آقایان علما وارد مى شود پس ‍ از اداى فریضه صبح ، از خانه بیرون آمدم به قصد اینکه خانه هاى علما را تحقیق کنم و بعد مسافر خانه ها و کاروانسراها را و از حسن اتفاق ، اول به منزل آقاى امام جمعه رفتم و این جناب شیخ را آنجا یافتم و معلوم شد که ایشان از علماى نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ایشان ادا شود و بیش از پانصدتومان بدهکارند و من خودم یکصد تومان مى دهم ، پس سایر تجار هم هریک مبلغى پرداختند و تمام دین ایشان ادا گردید و با بقیه وجه ، خانه اى در نجف اشرف مى خرد.
مرحوم صدر مى فرمود: آن منزل فعلا موجود و به ارث به من منتقل شده است


[ 1389/7/30 ] [ 10:40 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،
X