آخرين خبر

در کوتاه ترین زمان بروزترین باشید

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ آخرين خبر خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي در مصاحبه اي مشروح درباره مسائل جاري روز، جبهه پايداري انقلاب اسلامي، جبهه متحد اصولگرايان، فتنه، نقش خواص و انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي و ... سخن گفته است كه در ادامه متن كامل رابخوانيد:
  



آيت الله مصباح يزدي در مصاحبه اي مشروح با هفته نامه 9دي درباره مسائل جاري روز، جبهه پايداري انقلاب اسلامي، جبهه متحد اصولگرايان، فتنه، نقش خواص و انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي و ... سخن گفته است كه در ادامه متن كامل بخوانيد:

خيلي متشكريم كه حضرتعالي لطف كرديد و وقت گرانبهايتان را قرار داديد تا در خصوص موضوعات مهم روز و از جمله در خصوص روز با ارزش 9 دي كه به سالگردش نزديك هستيم با شما به سخن بنشينيم و از رهنمودهاي حضرتعالي بهره ببريم. البته ما سال گذشته هم اين توفيق را داشتيم كه در سالگرد 9 دي خدمت شما باشيم و براي هفته نامه 9 دي اين يك افتخار و ارزش است كه يكي از چند رسانه اي است كه چنين فرصتي را پيدا مي كند تا در خدمت يكي از ياران بابصيرت و شجاع مقام معظم رهبري باشد. اميدواريم كه ما لايق اين توجه شما باشيم و بتوانيم تا آن روزي كه اين هفته نامه منتشر مي شود، رسالت هاي 9دي را كه خيلي مورد توجه مقام معظم رهبري هم هست، پيگيري و خط درستي را دنبال كنيم و البته نياز به توجه و تذكر بزرگاني مثل حضرتعالي هم داريم كه به آن دل هم بسته ايم. 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين؛ انشاءالله كه در اين مسير موفق باشيد. البته برداشت ها و قضاوت هاي ديگران درباره اشخاصي مطرح هست كه شايد قضاوت آدم از خودش هميشه با قضاوت هاي ديگران وفق نداشته باشد؛ اين عناوين اعم از حوزوي و غير حوزوي و بسياري از امور ديگري كه گفته مي شود، هيچكدام از اينها بنده لايقش نيستم. بنده خودم را يك طلبه ساده اي مي دانم كه از سال هاي دور دغدغه ديني و فرهنگي دارد، همين. بنده بيشتر از اين چيزي ندارم.

*به هر حال ما از شما متشكريم. اگر اجازه دهيد ما اولين سئوال را از اينجا شروع كنيم كه خيلي ها آيت الله مصباح را با وجهه علمي و شأن علمي شان مي شناختند. هر چند ما كه كتاب زندگاني حضرتعالي را در دفتر جريان شناسي چاپ كرده ايم، اطلاع داريم كه اين شخصيت هم قبل و هم بعد از انقلاب در بزنگاه هاي مختلف به ويژه در حوزه فرهنگ، حضور داشتيد و مؤثر بوده. اما دوره اصلاحات يك ويژگي خاصي داشت؛ كه شما خيلي صريح تر وارد ميدان شديد و با حضور در شهرها برخي از انحرافات موجود شخصيت هاي آن روز را تبيين كرديد؛ من مي خواهم درباره همين مورد سئوال كنم كه واقعا چه شد و چه ضرورتي آن روز حس شد؟

همانطور كه گفتم بنده خودم را لايق اين عناوين نمي دانم. ما يك طلبه اي بوديم درس مي خوانديم و در سال 31، 32 هم به قم آمديم. يكي از نعمت هاي بزرگي كه خدا نصيبمان كرد، حضور در درس حضرت امام، آشنايي با افكار و منش و شخصيت ايشان و البته در كنارش هم آشنايي با مرحوم علامه طباطبايي و بعضي از بزرگان ديگر بود.از همان وقت ياد گرفتيم كه بايد نسبت به مسائلي كه به نحوي ارتباطي با دين دارد و ممكن است لطمه اي به دين بزند حساس باشيم. حالا شايد با توجه به يك سري عوامل فرهنگي، تربيتي، فرهنگي، خانوادگي زمينه اش فراهم شده بود؛ خود طلبگي هم كه به عنوان خدمتگذاري مقدس حضرت ولي عصر ارواحنافداه هست،يك چنين مسئوليتي را ايجاب مي كند كه انسان نسبت به خطرهايي كه متوجه دين مي شود، حساس باشد. اين بود كه ما هر وقت احساس مي كرديم كه در بين مسائل اجتماعي سياسي فرهنگي كشور چيزي در معرض اين هست كه خطري را متوجه دين كند، حساسيت خاصي پيدا مي كرديم؛ تحليل روانشناختي اين را الان درست نمي توانم بگويم كه چه عواملي موجب شده بنده اين طور بشوم ولي اين يك واقعيتي است. 

بالاخره طولي نكشيد كه در سال 40 به بعد، خود حضرت امام وارد ميدان سياست شد. زمان مرحوم آيت الله بروجردي شايد ايشان صلاح نمي دانستند يا شرايط طور ديگري بود كه خود ايشان مستقلا و مستقيما وارد عرصه سياست نمي شدند اما بعد از رحلت حضرت آيت الله بروجردي، حضرت امام وارد عرصه سياست شدند و محوريت پيدا كردند. يكي از نتايج حركت ايشان اين بود كه يك عده از فضلاي جوان به فكر اين افتادند كه براي حمايت از دين و اسلام، بايد فعاليت جمعي كرد، با كارهاي فردي و نوشتن يك مقاله و يك سخنراني، اين مشكل حل نمي شود، مخصوصا با اوامري كه امام مي فرمودند. اين بود كه بالاخره يك عده اي تصميم گرفتند يك جمعيتي از فضلاي آن روز را تشكيل دهند. از شانس خوب ما و خواست خدا يا از سوء انتخاب آقايان، به هر حال ما هم جزء اين جمعيت انتخاب شديم و يك گروه 11 نفري تشكيل شد كه چند تن از آنها مرحوم شدند. 

* اسامي اين گروه يازده نفره را مي توانيد بفرمائيد؟ 

مرحوم آقاي رباني شيرازي، آقاي منتظري، آقاي مشكيني، آقاي حائري تهراني، آقاي اميني اصفهاني، آقاي قدوسي، مقام معظم رهبري، آقاي سيدمحمد خامنه اي، آقاي هاشمي و آقاي آذري قمي؛ حقير هم خدمتگذارشان بودم. خب وظايف مختلفي براي اين جمع مطرح بود، بعضي ها سياسي خالص بودند، بعضي ها عناوين فرهنگي داشتند، بنده بيشتر توجهم به مسائل ديني بود. همان زمان ها در بين طرفداران مبارزه و مخالفين رژيم زمينه يك انحراف و التقاطي مطرح بود. خب برخي دوستان ديگر، اين انحراف و التقاط را خيلي جدي نمي گرفتند يا توجيه مي كردند؛ گاهي حتي از آن اشخاص منحرف به خاطر اينكه فعاليت هاي چشمگيري در آن زمان انجام مي دادند، حمايت هم مي كردند. بنده نسبت به مسائل ديني خيلي حساس بودم كه نكند اين زمينه يك انحراف ديني و مذهبي را به وجود بياورد. شايد زحمت برخي از فعاليت ها در اين عرصه از عرصه سياسي و غير سياسي ديگر كمتر هم نبود ولي دغدغه شخصي خودم از همان ابتدا مسائل ديني بود. 

* يعني شما به نوعي مسائل ديني و اعتقادي را ريشه فعاليت هاي ديگر مي دانستيد و انحراف در آن را موجب انحراف در مسائل سياسي و فرهنگي ديگر مي ديديد؟

اين طور فكر مي كرديم، تا ديگران چگونه قضاوت كنند. به همين جهت حتي در درس و بحث و جلسات هم محور اصلي بنده دفاع از حقائق اسلام و مبارزه با انحرافات بود. حتي در مدرسه حقاني و جاهاي ديگر، درسي را كه انتخاب مي كرديم در كيفيت القاء درس و پيگيري اش همين جهت را دنبال مي كرديم.اين را هم عمدتاً از حضرت امام ياد گرفته بوديم، حالا نمي گويم منحصرا از ايشان، اما عامل محرك و قوي اش فرمايشات ايشان، خط مشي زندگي ايشان و سيره ايشان بود. تا اينكه انقلاب پيروز شد. در اوائل انقلاب انتظار اينكه يك نظام ثابت جاافتاده اي كه همه جهات اسلامي در آن رعايت بشود و يك نظام ايده آلي باشد، خيلي توقع بي جايي بود، فكر نمي كنم كه هيچ عاقلي چنين توقعي داشت. آن وقت سعي بر اين بود تا آنجا كه ممكن است مسئله اسلام جدي گرفته شود، لااقل اسم اسلام همه جا برده شود تا اين مفهوم زنده شود.حتي هرجا انجمني تشكيل مي شد، يك پيوند اسلامي هم براي آن مي گذاشتند. انقلاب هنوز به خود نيامده بود كه جنگ عراق شروع شد و هشت سال وقت ملت و دولت و رهبري را اشغال كرد. خب درست است كه در آن وقت نيروي كشور صرف دفاع شد و خيلي قرباني داديم اما همين ها خود يك عاملي بود براي تقويت دين و اسلام و توجه به معنويات و فداكاري در راه دين و شهادت طلبي؛ اينها ارزش هاي بسيار بزرگي بود كه بدون برنامه ريزي پيدا شد و رشد كرد، البته برنامه ريزي اش را خدا بوسيله امام رحمت الله عليه و با پافشاري ايشان بر اصول انجام داد. اما بعد از دوران تمام شدن جنگ، زمينه انحرافات فراهم شد، به صورت هاي مختلفي كه بنده نه در صدد هستم الان بيان كنم و نه مصلحت و نه وقتش هست. 

* آن ايام هم حضرتعالي اين هشدارها و انذارها را در برابر انحرافات ايجاد شده بيان مي كرديد؟ 

بله، هرجا به اندازه ظرفيت خودم حضور پيدا كرده ام، يك وقت با چهار تا طلبه صحبت كرديم، يك وقت سخنراني كرديم كه جمعي بودند، يك وقت هم به رسانه ها مي رسيد؛ ولي در طول مدت اين عمر كه شصت سال تمام را مصروف مي كند، هميشه دغدغه اصلي بنده همين بوده. اگر راجع به مسائل اقتصادي بحث مي كردم از اين جهتي كه با دين مشكل دارد، اگر از مسائل سياسي بحث مي شد باز از آن جهت كه با اسلام و نظام اسلامي ارتباط دارد و يا در هر صحنه ديگري. حتي در حوزه هم وقتي فعاليت هايي مي كرديم همه جهت دار بود، براي اينكه مباني اسلام تقويت شود و راه هاي دفاع با اينها بيشتر آموزش داده شود.

*با اين حساب حضرتعالي آغاز بسياري از انحرافات را از دوره مديريت پس از جنگ مي دانيد؟

حتي امروز هم با مرور آن ايام به همين نتيجه مي رسيم. پس از رحلت حضرت امام، گرايشات انحرافي شروع به خودنمايي كرد و زمينه آن فراهم شد؛ اختصاص به سطوح پايين هم نداشت، تا سطوح بالايي كشور را اين انحرافات و التقاطات كم يا زياد دربرگرفت. طولي نكشيد كه مسئولين سطح بالاي كشور اعلام كردند كه فرهنگ دوره جنگ براي دوره سازندگي كارساز نيست حتي برخي آن روز براي حذف اسم شهيد تلاش كردند، هنوز از جنگ زماني نگذشته بود كه به صورت هاي مختلفي گفته مي شد كه مثلا ما در جنگ اشتباهاتي كرديم.به خصوص كه جريان نهضت آزادي و طرفدارانشان مثل جبهه ملي بعد از فتح خرمشهر مي گفتند كه ما بايد صلح را مي پذيرفتيم و ديگر به جنگ ادامه نمي داديم. اينها آن روز در مراكز فرهنگي و دانشگاهي نفوذ داشتند و اين مباحث را در بين جوانان رواج مي دادند. هرچند توده مردم به خاطر عشق و علاقه به امام امت و مسائل انقلابي به اين زودي ها دست از ارزش ها برنداشتند.

*حضرت استاد! ريشه انحرافات در دوره مشهور به اصلاحات از كجا آغاز شد؟

اينها همه مقدمه بود براي اين كه اشاره كنم دوره اصلاحات چگونه شكل گرفت. زمينه هاي گرايش به ملي گرايي و ليبراليسم و سكولاريسم از قبل هم در كشور بود، منتهي در دوران جنگ اينها محكوم بودند و جرأت ظهور و بروز نداشتند اما بعد از جنگ، برخي سياست ها اين زمينه را ايجاد كرد. در حقيقت انحراف اصلي اين بود كه بخشي از حاكميت براي اداره كشور، نقش جدي اي براي دين قائل نبودند يا اعتقاد عميقي به اين نداشتند و فقط در ظاهر چنين نقشي را پذيرفته بودند.

معنايش همين است كه آن كساني كه سردمدار مسائل سياسي كشور بودند - غير از آنهايي كه واقعا تابع حضرت امام بودند و به مباني اسلام باور داشتند - بقيه متاسفانه داراي تفكرات التقاطي بودند. يعني امور ديني مربوط به حاكميت را مي گفتند اما چندان اعتقاد نداشتند، بعضي چيزها را به نحوي تأويل مي كردند يا مي گفتند كه اين امور تاريخ دارند ولي الان وقتش گذشته يا مي گفتند مسائل سياسي از دين جداست. به صورت هاي مختلفي، انواع التقاط هايي كه پيدا شد، ريشه همه آنها همين بود كه براي اداره كشور معتقد به اجراي كامل دستورات ديني نبودند و در حقيقت اعتقادي به اصل اجتماعي اسلام نبود بلكه تلفيقي بود از اسلام و برداشت هاي خودشان كه متاثر از مدل هاي غربي بود.

*قبلا هم حضرتعالي اشاره كرده ايد كه مهمترين مشكل كشور اين است كه بخشي از مديران كشور اعتقاد قلبي به ولايت فقيه ندارند. 

بله در اين دوران سي و چند سال وقتي ما دقت مي كنيم در عقايد اشخاص، آنجايي كه امكان ظهور پيدا كرده و جرأت كردند ابراز كنند، اعتقاد واقعي خودشان را نشان داده اند. هميشه اشكالات اصلي كشور از مديراني بوده كه اينطور بوده اند. الان شما مي بينيد كسي را كه در زمان امام امت (ره) از طرف شخص ايشان مسئوليت داشت، امروز صريحا مي گويد من آن روز هم معتقد به ولايت فقيه نبودم و اين ولايت فقيه را به عنوان يك نظريه به امام نسبت مي دهد و مي گويد اين فتواي امام بود و صريحا مي گويد من آن روز هم به ولايت فقيه معتقد نبودم، اين كسي است كه از طرف خود امام مسئوليت مستقيم داشت. 

*اما حضور شما در دوره اصلاحات خيلي علني تر بود آيا اين دوره را خطرناك تر مي ديديد؟

خوب اينها در اين دوره بيشتر مجال پيدا كردند كه حرف هاي ته دل شان را بزنند، تا آن وقت هنوز ظهور و بروزي نداشتند، كساني هم اگر حرفي مي زدند با يك پوشش ديني و لعاب مذهبي حرفشان را مي زدند ولي بعدا سرفصل ها را جدا كردند، كتاب نوشتند درباره ليبراليسم كه اين معبود نسل جديد بشر است، اين آخرين نقطه اوج فكري است، خب برخي از همين مسئولين كشور مستقيماً در مورد اين امور انحرافي كتاب نوشتند. براي همين هر چه اينها صريح تر و شفاف تر سراغ مباني ديني ما رفتند، بنده هم صريح تر به سراغشان رفتم و موضع گرفتم.

*حاج آقا اگر اجازه بدهيد من از همين جا وارد بحث ديگري مي شوم. بعد از دوره اصلاحات، انتخابات سال 84 پيش آمد كه به نوعي صحنه سياسي كشور مجددا داشت به همان وضع قبلي برمي گشت؛ در آن موقع بر خلاف انتظار، خيلي ها فكر نمي كردند حضرتعالي ورود پيدا كنيد؛ شما البته سال 84 هيچ وقت به صراحت از آقاي احمدي نژاد اسم نبرديد ولي شاخصه هايي كه در سخنراني هايتان بيان كرديد، نشان مي داد كه مصداق اين شاخصه ها شخص احمدي نژاد است البته با مرور سخنان رهبري هم به همين نتيجه مي رسيم. من به ياد دارم در همان ايام، گويانيوز (يكي از رسانه هاي ضد انقلاب اينترنتي) با عصبانيت تيتري زده بود كه آيت الله مصباح و شاگردانش يك هفته مانده به انتخابات، نتيجه آراء را عوض كردند؛ يعني روي افكار عمومي تاثيرگذاري كردند. سؤالم اين است كه آيا واقعا آن روز نگاه حضرت عالي اين بود كه اين شاخصه ها در چنين شخصيتي وجود دارد؟ خب چرا بعدا اين اتفاقات افتاد؟ آيا اين شاخصه ها تغيير مي كنند يا افراد نسبت به شاخصه ها تغيير مي كنند؟

اين فرمايش شما در واقع منحلّ به دو سوال است. يكي اينكه در آن موقعيت چطور شد كه توجه متدينين و علاقمندان به ارزش هاي اسلامي معطوف به يك گروه خاصي شد؟ جوابش خيلي روشن است، آن روز با اينكه كانديداهايي بودند كه از لحاظ اسلامي و سوابق سياسي و انقلابي شناخته شده بودند اما همان روز وقتي در شعارهايشان دقت مي كرديد - لااقل به عنوان تاكتيك - از شعارهاي غير اسلامي استفاده مي كردند. بنده در آن دوران يادم نيست كه يكي از اين كانديداهاي متدين، اسمي از اسلام و ارزش هاي اسلامي به زبان آورده باشد. فكر مي كردند كه اسم آوردن از اين امور موجب ريزش برخي از آرا مي شود. هدف شان اين بود كه از هر طريقي شده آراء بيشتري را به سمت و سوي خودشان جلب كنند.

*آيا اين نگاه از نظر ديني قابل پذيرش است؟ يعني رسيدن به قدرت حتي با نيت خدمت ولي با اين شعارها، آيا اين قابل پذيرش است؟

از نظر بنده نه؛ زيرا اين فرد بعداً هم براي حفظ قدرتش هم همين روال را ادامه خواهد داد. آن روز تنها كسي كه در نطق هايش از ارزش ها سخن مي گفت، آقاي احمدي نژاد بود. پس علت اينكه ما ايشان را بر ديگران ترجيح داديم اين بود كه حداقل اين جرأت را داشت كه بيايد شعارهاي اسلامي را اصل قرار دهد و مطرح كند. ديگران از ترس از دست دادن آراي بخشي از مردم، اين جرأت را نداشتند، مي ترسيدند رأي نياورند؛ خب طبيعي است كه اين ترس بايد در هر كس ديگر هم باشد.احمدي نژاد آن روز هم مي خواست رأي بياورد، خيلي دوست داشت كه افكار عمومي را جلب كند اما به هرحال ايشان شعارهاي انقلابي مي داد، چيزي كه نمونه اش در شعارها و نطق هاي ديگران ديده نمي شد. اشخاصي را من مي دانم كه متدين بودند - الان هم آنها را متدين مي دانم - اما سال 84 نام اسلام در شعارهايشان هم نبود! بالاخره نمي شود كه آدم يك مجموعه نطق هاي انتخاباتي داشته باشد ولي تلاشش اين باشد كه اسمي از ارزش هاي اسلامي نبرد؛ خب چنين آدمي چطور اين امور را در برنامه عملي اش رعايت خواهد كرد؟ طبعا از اين فرد هيچ اميدي نيست؛ حداقل كسي اگر بخواهد از كسي اميد اجراي اين امور را داشته باشد، از آدمي اميد خواهد داشت كه سابقه درستي دارد و سرتا پاي نطق هايش ارزش هاي اسلامي و انقلابي باشد. 

*برخي ها اين رويكرد گذشته آقاي احمدي نژاد را ظاهر سازي مي دانند، آيا شما نشانه اي از ظاهري بودن اين شعارها داشتيد؟

حالا هرچه بود، طرح اين شعارها به نفع جامعه بود؛ شما فرض كنيد كه گوينده اش از روي سياست اين حرف ها را گفته باشد، خب اين فرد نسبت به بقيه، سياست عاقلانه تر مبتني بر دين را در پيش گرفته بود، چون هم جامعه اين چيزها را مي خواست و هم ما وظيفه داريم اين امور را ترويج كنيم. البته بنده باور نمي كنم كه مجموعه آن سخنراني ها و افكار احمدي نژاد ظاهرسازي بوده باشد.بالاخره اين شخصيت با سوابق و رفتاري شناخته شده بود. وقتي كه فرماندار بود، استاندار اردبيل بود، در بسيج اساتيد بود بعدها در مسجد رسالت كه ما برنامه داشتيم، شركت مي كرد. نمونه هاي خوبي از رفتارهاي اخلاقي و پاكي رفتار در زندگي اش بود. بعد هم در عمل ثابت شد كه ايشان امتيازاتي دارد كه ديگران نداشتند. پركاري ايشان، صلابت ايشان و خيلي چيزهاي ديگر كه بارها مقام معظم رهبري روي آن تأكيد فرمودند، تشويق كردند، اينها ثابت كرد كه واقعا ايشان نسبت به ديگران اصلح است؛ اين يك مورد است كه ما چرا مايل بوديم ايشان انتخاب شود.

و اما اينكه بگوييم اين ويژگي هاي مثبت، معنايش اين است كه ايشان هيچ نقصي ندارد؟ چنين تصوري براي هر كسي از اينجا ناشي مي شود كه آدميزاد را درست نشناسد. هيچ آدميزادي نيست كه تمام ابعاد وجوديش منسجم و هميشه صددرصد در يك جهت صحيح باشد، غير از معصومين؛ يا كساني كه 30، 40 سال در مكتب معصومين رياضت كشيده باشند، از يك دانشجويي كه بعد از انقلاب فرماندار و بعد استاندار شده، توقع نمي رود كه مثل امام امت تزكيه شده باشد و هيچ هواي نفسي هم نداشته باشد و يا هيچ انحرافي در فكرش پيش نيايد، اين توقع بي جايي است. چيزي كه آن وقت از اين شخص در مقابل رقيب هايش انتظار مي رفت، اين بود كه بتواند شعارهاي انقلابي و اسلامي را زنده كند و كرد.در عمل هم برنامه هايي را كه پيشنهاد كرده بود اقدام كرد، اقدامات دليرانه و شجاعانه اي هم كرد. اما اين معنايش اين نيست كه هيچ اشتباهي نداشته باشد. بعضي از اشتباهاتش را كه از همان اوايل متوجه شديم سعي كرديم تا از ظهورش جلوگيري بشود ولي تأثيري نداشت. عمده چيزي كه مانع از اصلاح آن اشتباهات شد، دلبستگي ايشان به يك شخص خاصي بود، كه هنوز هم براي بنده اين يك معمايي است كه اين چنين آدمي با اين فراست با اين هوش با اين كارآمدي، چطور شيفته يك نفري مي شود كه از خودش ضعيف تر است و صدها نقطه ضعف در آن قابل رؤيت است. براي بنده هنوز اين معما باقي است! اما به هر حال يك واقعيتي است. 

* نامه مقام معظم رهبري در ابتداي شروع به كار دولت دهم درباره معاون اولي مشايي را در همين راستا ارزيابي مي كنيد؟ يعني تلاش براي جلوگيري از تكرار اشتباهات. 

شايد مقام معظم رهبري براي دوره دوم رياست ايشان وقتي متوجه شدند كه مي تواند اين فرد (مشايي) يك منشأ خطري شود، خواستند جلو آن را بگيرند؛ نامه اي كه نوشتند براي معاون اولي در واقع معنايش همين بود و اين برخورد رهبري خيلي چيز عجيبي بود! سابقه ندارد كه ايشان مثلا براي يك پستي كه وزارت هم نيست - پست وزارت را كه مجلس بايد رأي اعتماد بدهد - چنين اظهار نظري كرده باشند. 

*به عقيده شما اين نامه بيشتر براي حفظ خود احمدي نژاد بود؟

البته اول حفظ اسلام و انقلاب، بعد ايشان به عنوان خادم اسلام و انقلاب بايد حفظ مي شد و الّا ايشان (رهبر معظم انقلاب) عاشق شخص خاصي نيستند. هدف ايشان حفظ اسلام و انقلاب است منتهي كسي كه متصدي اين كار بود و توان اين كار را داشت كه انجام بدهد و اين مسئوليت را براي خدمت بپذيرد احمدي نژاد بود؛ خب ايشان هم بايد حفظ مي شد. ولي با اينكه صريحا آن نامه را نوشتند و بعدش هم جريانات ديگري اتفاق افتاد كه همه مي دانيم، تأثير مطلوبي نبخشيد و ايشان همچنان روي گرايشي كه داشت اصرار كرد و عمده اين اشتباهات از همين جا ناشي مي شد.

*حاج آقا چه كار كنيم اين ريزش ها و تغيير مسيرها به آن شعارها آسيب نزند؟ چون با اين اتفاقات يك نگراني اي كه در بين متدينين و مردم هست، اين است كه دلزدگي به بعضي از شعارها ايجاد شود.

بله، چيزهايي كه در عالم ممكن است واقع شود زياد است، ما از يك طرف بايد سعي كنيم كه سطح فرهنگي جامعه را هرچه بيشتر بالا بياوريم؛ الحمدالله سطح فرهنگي كشور و سطح سياسي و ديني مردم بيش از آنچه انتظار مي رفت بالا هست، بهترين نمونه اش همين داستان 9 دي است كه يكي از تاريخي ترين روزهاي تاريخ اين كشور است؛ هنوز اهميتش آن طور كه بايد شناخته نشده است.در حالي كه اتفاق اين روز نشانه درك صحيح مردم و رشد سياسي مردم، همت، پايداري و استقامت مردم بود و خيلي معنا داشت. وجود اينها خيلي اميدبخش است البته بعد از لطف خدا و عنايت آقا امام زمان(عج) اين استقامت مردم خيلي اميدبخش است. «هوالذي أيّدكَ بنصره و بالمومنين» خود قرآن هم با اينكه همه چيز را منسوب به نصر الهي مي داند در عين حال اينجا را تأكيد مي كند «و بالمومنين». و الحمدلله مقام معظم رهبري علاوه بر آن نصرت هاي الهي و الهامات الهي، از اين نعمت عظيم حمايت مردمي، حمايت آگاهانه و هوشيارانه و در عين حال عاشقانه برخوردار هستند و از اين جهت ما هيچ نگراني اي نسبت به آينده نداريم. كساني كه غفلت مي كنند خودشان اشتباه مي كنند از گردونه خارج مي شوند. 

*من به ياد دارم در سال هاي اول رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد بود كه هنوز خيلي ها موضوع مشايي و انحرافات فكري اين فرد و تأثيرگذاريش را درك نكرده بودند و نمي دانستند، چون هنوز چيزي در ظاهر پيدا نبود اما شما همان زمان هشدارش را به حلقه اي از شاگردان و دوستانتان داده بوديد؛ بعد كه كم كم اين انحرافات ظهور كرد، حضرتعالي هم خيلي صريح به ميدان آمديد؛ مانند انحرافات در دوره سازندگي و اصلاحات كه حضور شما در مقابله با انحرافات دوره اصلاحات بيشتر از سازندگي بود به اين دليل كه حملات به مباني ديني در دوره اصلاحات صريح تر شده بود با اين تفاوت كه آنجا شما از روي كار آمدن كسي حمايت نكرده بوديد ولي در اينجا شما در پيروزي آقاي احمدي نژاد نقش داشتيد. براي همين بعضي ها اين توقع و انتظار را نداشتند كه در خصوص رفتارهاي اين دولت شما اينقدر صريح موضع بگيريد.

بله، شايد علت اينكه من از اول از شخص حمايت صريح نكردم، تجربه اي بود كه راجع به اشخاص گذشته داشتم كه وجود يك صفات مطلوب در فردي، معنايش اين نيست كه هيچ عيب و نقصي در كار نيست؛ آدم بايد در حمايت از اشخاص محتاطانه برخورد كند. بايد از كار تعريف كرد. تا كار، كار خوبي است آدم تعريف مي كند، حمايت مي كند، كمك مي كند؛ اگر رفتار غلطي شد با همان رفتار مخالفت مي كند، انتقاد مي كند.اين كه برخي مي گويند نبايد آن روز حمايت مي كرديم، چنين انتظاري مبتني بر اصول نيست. چون وقتي كسي كار خوبي انجام مي دهد و ما هيچ نشانه اي بر اين نداريم كه او نيت خيانت دارد، عقل و دين مي گويد از چنين فردي بايد حمايت كرد و البته هر جا انسان متوجه شد كه اين فرد پايش را از اصول و مباني كج گذاشته، باز تكليف ديني و عقل مي گويد كه بايد براي جلوگيري از انحراف در برابرش ايستاد تا اصول حفظ شود.

* ما مي بينيم كه شخصيت هاي سياسي وقتي از يك فرد يا جرياني حمايت مي كنند، معمولا به اشتباهاتش كه مي رسند در صدد توجيه برمي آيند تا به نوعي خراب تر نشود و به اصطلاح، جريانشان را حفظ كنند. نمونه بارزش حمايت برخي افراد از سران فتنه است كه حتي تا امروز هم برخي چهره ها حاضر نشدند واژه فتنه را در مورد آنها بكار ببرند. اين روحيه شما براي برخي كه اينطور نيستند، گران آمد، چون افكار عمومي مقايسه مي كند؛ البته همين ها در رسانه هايشان نوشتند كه آيت الله مصباح حق انتقاد از انحراف را ندارد بلكه بايد بيايد جواب هم بدهد كه چرا روز اول حمايت كرد. حالا سئوال اين است كه چه اتفاقي افتاد كه شما صراحتاً علي رغم اينكه قبلا حمايت كرده بوديد - هرچند اسم نياورده بوديد - اينجا به ميدان آمديد و با همان صراحت نقد كرديد و هشدار داديد؟ البته اين روحيه خودش يك شاخص است تا ما بتوانيم راحت تر افراد را به عنوان چراغ و الگوي خودمان انتخاب كنيم.

اينكه چرا اشخاص در اين برخوردها مختلفند، قابل بررسي است. حالا من نمي خواهم در مورد ديگران قضاوت كنم اما تحليلي وجود دارد كه اگر انگيزه آدم در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي، پيروزي سياسي باشد، لوازمي دارد. حالا ممكن است كساني پيروزي سياسي را وظيفه شرعي خودشان بدانند، آن هم يك مبنايي است! اينكه اين مبنا درست است يا نه يك حرف ديگري است. ولي به هر حال دو جور برخورد داريم. 

يك كسي كه وارد فعاليت هاي سياسي اجتماعي مي شود مثلا حزبي تشكيل مي دهد يا عضو حزب يا جمعيتي مي شود اين فرد بنا را بر اين گذاشته كه اين حزب يا جمعيت را پيروز كند؛ خب ممكن است انگيزه اوليه اش هم حمايت از دين بوده اما به هر حال حفظ اين شخص يا گروه برايش اصالت پيدا مي كند. آن وقت لازمه اش اين است كه وقتي محبوبش اشتباهي هم مرتكب مي شود، توجيه كند. چون حفظ اين شخص يا حفظ اين گروه برايش اصالت دارد. حتي در مقابل همه مي ايستد مي گويد همه اشتباه مي كنيد من درست مي فهمم.اين كار درست است يا نادرست؟ بنده اينطور نبودم و الان هم نيستم. بنده هيچ وقت نه عضو گروه و حزبي بودم حتي در حزب جمهوري اسلامي افتخار نداشتم كه عضويت پيدا كنم؛ و نه عضو هيچ جمعيت سياسي ديگري. اين است كه انگيزه اي هم ندارم به شخص يا گروهي اصالت بدهم، ملاكم اين است اين رفتاري كه دارد انجام مي گيرد، اين جريان به نفع اسلام است يا به ضرر اسلام. تا آنجايي كه به نفع اسلام است، ما هم فداكاري مي كنيم از آبرويمان هم مايه مي گذاريم؛ اما آنجا كه حس مي كنيم دارد به ضرر اسلام رفتار مي شود، هيچ وجهي ندارد كه آدم ادامه دهد. چرا اينطور؟ اولا خود شخص ممكن است تغيير كند، ثانياً ممكن است من اشتباه كنم! من كه معصوم نيستم. ممكن است آن وقت كه حمايت كردم بي جا بوده ولي الان مي فهمم كه نبايد حمايت كنم. شايد هم آن شخص تغيير كرده، مگر ما در تاريخ كم داريم اشخاصي كه يك دوراني را با يك روش صحيحي زندگي كردند، بعد منحرف شدند. تاريخ صدر اسلام پر است از اين شخصيت ها، اين تعجبي ندارد. بنابراين براي ما تعجبي ندارد كه يك نفر آدم خوبي باشد مسئوليتي هم قبول كند بعد اشتباهي مرتكب شود.

حالا يا اشتباه قابل گذشت باشد و قصور داشته باشد از فهمش يا نه توأم با نوعي لجاجت باشد. اين تعجب آور نيست ما وظيفه مان اين است كه از اسلام حمايت كنيم هرجا ببينيم به نفع اسلام است نوكرش هم هستيم، از جان و مال و آبرويمان هم مايه مي گذاريم؛ هرجا ديديم از اسلام دارد انحراف پيدا مي كند، به همان دليل مخالفت خواهيم كرد و اين چيز روشني است.

*حضرت استاد؛ يوم الله 9 دي نزديك است، مقام معظم رهبري هم چند روز قبل در ديدار با ستاد بزرگداشت اين روز، تعابير مهمي درباره بزرگداشت اين روز داشتند، اين تاكيد ويژه ايشان براي چيست؟ 

همانطور كه همه مي دانيم و به خصوص مقام معظم رهبري تأكيد فرمودند، حادثه 9 دي يكي از عظيم ترين روزهاي تاريخي جامعه ما است و اهميتش به قدري است كه بايد سال ها كساني در مورد آن بيانديشند و تحليل كنند. همه بايد از اسباب و عوامل بوجود آمدنش بحث كنند، بايد از اهميت نقش مردم در اين جريان و تأثيري كه بر جامعه ما مي تواند داشته باشد بحث شود و البته در خصوص كيفيت ادامه بهره برداري از اين حادثه و تقويت عواملي كه آن روز را به وجود آورد بايد تدبير درستي شود تا اين روز فراموش نشود. به نظر بنده تاكيد ويژه رهبري در خصوص اين روز حكايت از تاثيري دارد كه اين روز در آينده انقلاب اسلامي داشت و دارد مانند يوم الله 22 بهمن و مناسبت هايي مانند 12 فروردين يا 15 خرداد كه آينده انقلاب را به نوعي تضمين كرد. 

* ما سال گذشته به مناسبت 9 دي افتخار داشتيم كه در خصوص فتنه 88 و تحليل رونشناختي سران فتنه گفتگوي تفصيلي با شما داشته باشيم، اما الان مي خواهيم در خصوص عملكرد برخي از خواص در جبهه ولايت كه انتظار حمايت از ولايت و همراهي با ولايت از آنها مي رفت ولي كوتاهي كردند، سكوت كردند و حتي حمايت از فتنه كردند، بپرسيم. چطور برخي نتوانستند اين فتنه را ببينند؟

بنده گمان نمي كنم هيچ كس حقيقت اين فتنه را مثل مقام معظم رهبري شناخته باشد. ما روزي هزاران بار بايد خدا را شكر كنيم كه به ما رهبري عنايت فرموده كه اين فراست هاي فوق عادي را دارند و مطالبي را درك مي كنند كه ديگران بايد با گذشت زمان هاي طولاني و ظاهر شدن شواهد و دلائل فراوان به زحمت باور كنند ولي ايشان گاهي قبل از وقوعش پيش بيني مي كنند و بعد هم قاطعانه برخورد مي كنند. اينكه اين مسئله در سال 88 فتنه بزرگي بود من هيچ شكي ندارم.

هنوز هم اهتمامي كه ايشان به اين مسئله دارند و خطري كه از فتنه احساس مي كنند فكر نمي كنم هيچ كس ديگري آن طور احساس كند. الان هم در مقطع فعلي مهمترين خطر براي آينده ما از همين فتنه و سران فتنه است ولي فتنه منحصر به اين نيست، خطرات ديگري هم هست كه شايد در درازمدت بسيار مهم باشد ولي مهم ترين خطر فعلي از همين هاست.

* سئوال ما در خصوص رفتار برخي خواص است، خواصي كه رهبري در باره عملكرد آنها واژه ساكتين فتنه را بكار بردند و اين واژه را در ادبيات سياسي كشور وارد كردند و بعد هم فرمودند كه نحوه برخورد خواص، موضعگيري بهنگام يا سكوت آنها براي تصميم گيري ها يك شاخص است؛ متأسفانه الان حدود دو سال است كه از فتنه 88 گذشته ولي خيلي از همين اصولگرايان در اين دو سال تلاش كردند تا فتنه فراموش شود با اينكه رهبري بارها در سخنانشان فتنه را يادآوري كردند كه آخرين بارش دو ماه قبل در كرمانشاه بود ولي بعضي ها هنوز اكراه دارند واژه فتنه را بكار ببرند و برخي هم مي گويند ما با سكوتمان در حال مديريت فتنه بوديم! سئوال اين است كه چرا اين افراد اين گونه موضع گرفتند؟ چرا حاضر شدند در برابر درخواست رهبري سكوت كنند؟

اينكه ديگران چرا در مقابل اين فتنه اين طور برخورد نكردند؟ دليل كلّي آن يكي از اين دو چيز است؛ يا فهمشان ضعيف تر از مقام معظم رهبري است، يا نيتشان مثل ايشان نيست. مراتب دارد؛ كساني هستند كه فهمشان واقعا اينطور دورانديشي، تيزبيني، درون كاوي مسئله را مثل ايشان ندارند، اما كساني هم هستند كه فهمشان قاصر نيست، اين امور را مي فهمند ولي انگيزه هاي ديگري دارند كه آن انگيزه ها كمك مي كند به اينكه خيلي موضع شفافي نگيرند و سكوت كنند يا دوپهلو موضع بگيرند. شايد بعضي از كساني كه در مقام رقابت در بعضي پست ها هستند، انگيزه پيروزي در انتخابات و به دست آوردن آراي مختلف جامعه حتي آراي آنهايي كه با فتنه گران همسو هستند، اينها را وسوسه كند كه اينطور موضع بگيرند تا در بزنگاه ها از اين رفتارها استفاده كنند. 

* تكليف مردم با اين دسته از خواص چيست؟ آيا اگر امروز مواضع انقلابي داشتند، ما بايد رفتار اينها را در دوره فتنه فراموش كنيم؟ بايد دوباره به اينها اعتماد كنيم و اينها را خواص قابل مشورت خودمان بدانيم؟ سئوال اصلي اين است كه اساسا ما بايد با اينها وحدت كنيم، چه تكليفي داريم؟

برخورد با اين مساله وجوه مختلفي دارد. در حد اينكه كسي اعتراف كرد كه من پشيمان شدم ما بايد از او بپذيريم و اين را حمل بر صحت كنيم و بگوييم ان شاءالله پشيمان شده؛ اما مسئله اين است كه حالا كه پشيمان شد و توبه كرد توبه اش هم قبول شد، معنايش اين است كه ما او را مثل آن كسي كه بصيرت داشت و فتنه را شناخت و فرياد زد و به كمك رهبري آمد، حساب كنيم و آن اعتمادي كه به او داشتيم، به اين فرد هم داشته باشيم، يا نه؟ اين را گاهي در عرايضم عرض كرده ام كه اگر ما يك امام جماعت عادلي داشتيم و مدت ها پشت سرش نماز خوانديم، بعد فاسق شد، بعد از فسقش توبه كرد، قبول مي كنيم توبه كرده و ديگر هم ما غيبتش را جايز نمي دانيم اما معنايش اين نيست كه به او اعتماد كنيم و كارهايمان را مجددا به دست او دهيم.پس نمي توانيم همان جايگاه قبل را به او بدهيم تا مطمئن شويم كه واقعا همه چيزش تغيير كرده. هر وقت تشخيص داديم و واقعا ثابت شد كه تصميم دارد جبران كند، آن وقت البته اين شخص مي شود يك فرد صالحي كه مي توان به او اعتماد كرد و الّا تا اين ثابت نشده به صرف توبه كردن يا اظهار پشيماني، معني اش اين نيست كه ما بتوانيم در پست هاي حساس به او اعتماد كنيم و اختيارمان را به دست او دهيم و به او رأي دهيم. 

* شايد همانطور كه فرموديد يكي از دلايل تغيير مواضع اين افراد و موضع گيري هاي دو پهلوي اين افراد در مقاطع مختلف همين مسائل سياسي و به دست آوردن نتايج انتخابات باشد، حالا مردمي كه 9 دي را آفريدند و در تمام شهرها حضور خياباني داشتند و براي مقابله با فتنه خون دل خوردند، مي بينند كه همين خواص ساكت و همسو با فتنه پشت تابلوي وحدت قرار گرفته اند تا كسي مواضع آنها را يادآوري نكند. البته برخي از بزرگان با رويكرد خيرخواهانه و مصلحت جويانه، بحث وحدت را مطرح مي كنند ولي بعضي ها آن نيت مصلحت جويانه را ندارند بلكه به اين اعتبار پشت اين تابلوي وحدت ايستاده اند تا به نوعي فراموش شوند و عملكردشان يادآوري نشود، اينها در ظاهر هم ادعا مي كنند كه طرح آن مباحث برخلاف وحدت است، خب الان اين موضوع به عنوان يك شبهه عمومي براي متدينين و مردمي كه 9 دي را خلق كردند، بوجود آمده كه ما بايد با اين افراد وحدت كنيم يا نه؟

مسئله وحدت و استفاده كردن از شعار وحدت در مواقع مختلف يك بحث گسترده اي دارد و مجال بيشتري مي خواهد كه اطراف آن سنجيده شود؛ گاهي كساني از شعار وحدت استفاده مي كنند، معنايش اين است كه هرچه من مي گويم همه قبول كنيد تا وحدت ايجاد شود. اين نوع وحدت مي شود عين ديكتاتوري.چون اگر اين كاري كه مي گويم قبول نكنيد من مي روم كنار، ديگر وحدت نمي شود، شما تابع من شويد تا وحدت شود. گاهي وحدت را كساني مطرح مي كنند كه شكست خورده اند و از چشم مردم افتاده اند، مردم به آنها اعتماد و اصلا توجهي ندارند. اينها براي اينكه بيايند خودشان را مطرح كنند با شعار وحدت مي آيند، براي اينكه در جامعه اصلا جاي پايي پيدا كنند، بتوانند حرفي بزنند. گاهي طرح شعار وحدت از طرف منافقين است تا بتوانند در صفوف مؤمنين رخنه كنند و عامل نفوذي شوند و البته گاهي ، وحدت روي اغراض صحيحي است و منظور وحدت با كساني است كه دلائل عقلي و شرعي ايجاب مي كند كه ما با آنها وحدت و هماهنگي داشته باشيم، اين شكل از وحدت هم عقلي است و هم شرعي.خب آنهايي كه فراست دارند، بايد ببينند مدافعان شعار وحدت چه كساني هستند و با چه انگيزه اي اين موضوع را مطرح مي كنند، چون شايد انگيزه همه آنها يكي نباشد. اين يك مسئله مهمي است و البته مسئله طولاني است و به اين آساني در چند كلمه همه جوانب آن را نمي توان بررسي كرد. 

*حاج آقا الان متاسفانه برخي تلاش مي كنند تا القا كنند كه مرزبندي بين جبهه پايداري و جبهه متحد اصولگرايان وجود دارد. اتفاقا در رسانه هاي همين جريان ساكتين در فتنه هم تلاش مي شود تا اينگونه القا شود كه هر كس به جبهه وحدت با ما نپيوندند، در حال مرزبندي با اصولگرايان است!؟

من اين تعبير مرزبندي بين جبهه پايداري و جبهه متحد اصولگرايان را اصلا نمي پسندم. تا آنجايي كه بنده اطلاع دارم و اعضاي جبهه پايداري را مي شناسم، اينها از اول به عنوان دايره اي در درون جبهه اصولگرا متولد شدند و هيچ وقت خودشان را از جبهه اصولگرا جدا نمي دانند. تعبيري هم كه بنده در روز اعلام موجوديت اين جبهه بيان كردم و همه جا پخش شد اين بود كه: «ما دواير متحدالمركزيم» در درون يك دايره بزرگ دايره كوچكتري رسم مي شود. كساني افكارشان به هم نزديكتر است، سليقه شان به هم نزديكتر است و اين معنايش اين است كه خارج از دايره بزرگ اصولگرايان نيستند؛ بنابراين مرزبندي اي وجود ندارد. بله اگر مرزبندي به اين معنا باشد كه اين دايره كوچكتر، ويژگي هايي دارد و حساسيتش نسبت به بعضي از خطرها بيشتر است، اين درست است. 

*خيلي ها نظر حضرتعالي برايشان مهم است. خب برخي از نزديكان و شاگردان شما در اين جبهه هستند، تعريف شما از اين دايره كه فرموديد چه چيزهايي است؟ ويژگي اعضاي جبهه پايداري را حضرتعالي در چه چيزي مي بينيد؟

آن اندازه‌اي كه بنده احساس كردم، ويژگي اينها در حقيقت اين است كه نگران هستند افراد نفوذي اي در جبهه اصولگرايان وارد شوند و از موقعيت نام اصولگرايان و از سوابق درخشاني كه داشته اند و از شخصيت هاي ارزشمندي كه در بين آنها وجود دارند، سوء استفاده كنند و خودشان را مجددا به مكان مهمي چون مجلس برسانند در حالي كه آن اعتقاد لازم را به موضوع حساسي مانند ولايت ندارند كه نمونه اش در فتنه 88 ديده شدكساني بودند كه در فتنه شريك بودند، حمايت كردند، حالا يا با مواضع دوپهلوي شان يا با سكوتشان و در اين باره سوابقي دارند، درك من از اعضاي جبهه پايداري اين است كه اينها نگرانند كه چنين چيزي شود و يك عده هم براي حفظ وحدت، آنها را بپذيرند و بعد در ليست هم وارد شوند و مردم عادي هم به عنوان اينكه اين ليست اصولگرايان است به اينها اعتماد كنند. نگران اين هستند كه اگر چنين چيزي شد ما جواب خدا را چه بدهيم. به چه دليل بگوييم اين كساني را كه يا اطمينان داريم يا ظن اين را داريم كه اينها در فتنه سهيم بودند، ما چطور به اينها مجال بدهيم كه بيايند سرنوشت مردم را تعيين كنند؟! نگران اين هستند، براي همين آمدند يك مثلثي را تعريف كردند: «اول اطاعت مطلقه از رهبري، دوم مبارزه با فتنه جويان، سوم مبارزه با خط انحرافي كه در كنار دولت تشكيل شده.» و اين چيز خوبي است كه بايد در اين مقطع شكل مي گرفت.

* اتفاقا برخي از اين افراد روي همين ضلع اول مثلثي كه شما نام برديد، دست مي گذارند و مي گويند مگر شما نمي خواهيد مطيع رهبري باشيد، وحدت و حضور در تركيبي كه ما تعيين كرده ايم، امر رهبري است.

ما هم همين را مي گوييم كه نظر رهبري براي ما مهم است. بنابراين اگر جايي اختلافي باشد بايد به بيانات صريح ايشان استناد كنيم حتي به عنوان سربازان ايشان بايد سعي كنيم نظر مقام معظم رهبري را به دست بياوريم. بله قطعا رهبري در خصوص انتخابات فرمايشاتي خواهند داشت كه ان شاءالله براي همه روشنگر و سرنوشت ساز خواهد بود. 

*همه ما شما را از ياران نزديك و مورد اعتماد رهبر معظم انقلاب مي دانيم و نظر حضرتعالي براي بسياري از خواص جامعه مي تواند يك شاخص باشد، آيا حضرتعالي قرينه اي يا اشاره اي از طرف رهبري براي تنازل از پافشاري و پايداري بر اين اصول و الزاما يكي كردن سليقه ها در جريان اصولگرايي داريد؟

من به حضرت آقا چيزي نسبت نمي دهم و هيچ وقت مايل نيستم از جيب ايشان براي تشخيص خودم سوء استفاده كنم. ولي اعتقاد شخصي خودم اين است و دوستاني هم كه در جبهه پايداري هستند و من آنها را مي شناسم، صريحاً گفته اند كه آقا هرچه بفرمايند ما اطاعت مي كنيم؛ اگر گفتند جبهه پايداري فردا منحل شود ما بلافاصله آن را منحل مي كنيم، اگر تشخيص ايشان يكي شدن جريانات بود، ما هم همان را اطاعت مي كنيم؛ چون هم ايشان حاكم شرع و نائب امام زمان(عج) است و اطاعتش واجب است، و هم تجربه نشان داده است كه تشخيص ايشان از همه صائب تر است. به اين دليل، ما هم اگر چيزي از ناحيه ايشان بفهميم هيچ وقت مخالفت نخواهيم كرد. اما اينكه ما بگوييم تا الان هر كاري كرده ايم ايشان مشخصا فرموده اند، چنين ادعايي را نمي كنيم ولي اين ادعا را داريم كه بر اساس تشخيص خودمان در جهت اهداف و منويات ايشان حركت مي كنيم.

*ما البته مي دانيم كه حضرتعالي از هيچ فرد يا جرياني به صورت مطلق و هميشگي حمايت نمي كنيد حتي از جبهه پايداري و در ابتداي همين مصاحبه هم به خوبي اين موضوع را تبيين فرموديد، اعضاي جبهه پايداري هم چنين ادعايي ندارند كه خودشان را مطلق بدانند براي همين هم آنها شما و برخي از علماي بابصيرت و خوشنام ديگر را به عنوان راهنماي خود پذيرفته اند تا اگر در فعاليت هاي سياسي دچار انحراف شدند با هشدار شما به خود بيايند. البته برخي هم تلاش مي كنند كه ثابت كنند هيچ ارتباطي بين اين جبهه و حضرتعالي وجود ندارد و حتي برخي در رسانه هايشان يا درگوشي به اين و آن مي گويند كه آيت الله مصباح بارها عنوان كرده كه من كاري با جبهه پايداري ندارم. با اين همه، امروز نام جبهه پايداري به نوعي با نام آيت الله مصباح پيوند خورده و شما را به عنوان بزرگتر اين جريان كه تاكيد هم دارد يك حزب سياسي نيست، مي شناسند

بنده هيچ وقت نگفتم كه با جبهه پايداري كاري ندارم؛ چيزي كه گفتم اين بود كه من ليدر اينها نيستم بلكه ليدر همه ما رهبر معظم انقلاب است. من نه يك آدم سياسي به معناي رايج اهل سياست هستم، نه ايجاد حزب كردم، نه كسي به من سر سپرده و نه من توقعي از كسي دارم كه سرسپرده من باشد. دوستاني هم كه در جبهه پايداري هستند و من مي شناسم شان از خيلي دوستان ديگري كه آنها را مي شناسم، افكارمان به هم نزديكتر است؛ خب اين دوستاني كه اسم جريان فكري خودشان را گذاشته اند جبهه پايداري گاهي با من مشورتي مي كنند، چيزي مي پرسند و من هم چيزي كه در نظرم هست به آنها مي گويم.با اينها ارتباط داريم و اين افرادي كه بعضي از آنها را مي شناسم و امروز به عنوان چهره هاي شاخص جبهه پايداري مشهورند را از خيلي ها سالم تر مي دانم. اما اين به معناي آن نيست كه اينها هميشه اينطور بمانند و من هم هميشه همين نسبت و رابطه را با آنها داشته باشم. در حال حاضر جهتگيري درستي دارند، من هم حمايتشان مي كنم ولي در آينده آنها چطور مي شوند، من درباره امروزشان قضاوت مي كنم و الا احتمال خطا و تغيير درباره همه و از جمله ديگر افرادي كه امروز به عنوان جبهه پايداري شناخته نمي شوند هم هست.ولي من نه حزبي دارم و نه آنها از من توقعي دارند و نه من از آنها توقعي دارم كه حرف مرا گوش كنند و نه آنها تكليفي دارند كه هر چه من بگويم عمل كنند. ما با اينها دوستيم، رفيقيم، اصل مسئله اين است كه دخالت من در كارهاي سياسي به خاطر مسائل ديني و فرهنگي است؛ اصلا حمايت بنده هم از جريان جبهه پايداري به خاطر مبارزه اينها با فتنه و مبارزه با خط انحرافي است و نگرانم مبادا همراهان فتنه، نفوذي هايي در مجموعه اصولگرايان بفرستند و ما را در مقابل خطر بزرگتري قرار دهند، در بين افرادي كه به عنوان اصولگرا مشهورند، بنده افرادي با اين تفكر كه روي اصول پافشاري بيشتري دارند را بيشتر قبول دارم.

* بالاخره جامعه و بدنه جريان اصولگرايي حضرتعالي را به عنوان يك شاخص مي شناسد ولي برخي از افراد و برخي از رسانه هاي آنها تلاش مي كنند تا موضوع را طور ديگري القا كنند و اين رابطه منطقي و حمايت دلسوزانه و البته مشروط شما از شاخصه هاي موجود در دوستان جبهه پايداري را طور ديگري تفسير كنند. حتي برخي از آنها مي گويند جبهه پايداري متصل به حلقه انحرافي است! نشانه اين اتصال به انحراف را هم حمايت هاي مستدل و منطقي اعضاي شاخص جبهه پايداري از خدمات دولت مي دانند در حالي كه اين حمايت همسو با حمايت هايي بود كه رهبري از شاخصه هاي مثبت در دولت داشتند و هنوز هم ما احساس مي كنيم آن جاهايي كه دولت در مسير حق و رهبري باشد، وظيفه داريم از آن حمايت كنيم و آنجاهايي كه انحراف باشد، صراحتاً در برابرش مي ايستيم ولي عده اي همين ويژگي را دست مايه تخريب اين جبهه مي كنند.

من اول عرض كردم، كه از منحرفين در انواع و اقسام آن، نبايد هيچ توقع صفا و صميميت و درست انديشيدن داشته باشيم. يك مثل معروفي هست كه يك نفر بار باروتي داشت و مي خواست از گمرك عبور بدهد كه جلوي او را گرفتند و گفتند تو الان داري باروت مي بري؟ گفت نه اين سياه دانه است، گفتند سياه دانه نيست، اين باروت است! گفت نه، نيست سياه دانه است! يك مقدار از باروت را ريختند كف دست خودش و آتش زدند، آتش گرفت و دستش سوخت. باز هم طرف گفت: ديديد سياه دانه بود! حالا شما هزار بار بگوييد اين جبهه اصلا براي مبارزه با خط انحراف به وجود آمده، خب آن كسي كه نمي خواهد بپذيرد يا به نفعش نيست كه بپذيرد، مي گويد: ديديد سياه دانه بود!

* البته حاج آقا برخي از شخصيت هاي موجه كه رأي و نظرشان براي بخشي از جامعه قابل اعتماد است، ادعاي يكي بودن جبهه پايداري با حلقه انحرافي را مطرح مي كنند بعد هم همان ها براي درست كردن ادعاي خودشان مي گويند آيت الله مصباح هم اعلام كرده كه با اين جبهه كاري ندارد!

خب آدم هاي موجه هم گاهي در اظهار نظرشان دقت نمي كنند، يا به برخي اظهار نظرهاي اطرافيان اعتماد مي كنند، گاهي هم ممكن است هواي نفساني بر اين افراد غالب شود. 

* وظيفه جبهه پايداري در برابر اين تخريب ها با توجه با هجمه اي كه الان هست چيست؟ آيا بايد ميدان را خالي كنيم؟

ما بايد هر كاري كه انجام مي دهيم براي خدا باشد. وظيفه همه ما انجام تكليف است و براي انجام تكليف بايد در برابر برخي تخريب ها هم پايداري كرد

خيلي ممنون از اينكه وقت شريفتان را در اختيار ما گذاشتيد.


[ 1390/11/5 ] [ 16:47 ] [ zeyafat10 ]

[ (0) نظر]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،
X