[ 1390/1/11 ] [ 18:39 ] [ zeyafat10 ]
[ (0) نظر]
آخرين خبردر کوتاه ترین زمان بروزترین باشید
| محققان به تازگي توانستند با به كار گرفتن يكي از رده هاي واكسن ويروس سرخك، از آن در از بين بردن سلول هاي توموري از جمله تومورهاي مغزي بزرگسالان استفاده كنند و نيز دريافته اند كه نوعي ويروس معمولا بي ضرر كه تا سه چهارم جمعيت را مبتلا مي كند، عامل بروز برخي تومورهاي مغزي در كودكان است.
به گزارش medicalnewstoday، مدولوبلاستوما شايع ترين تومور بدخيم سيستم عصبي كودكان محسوب مي شود كه حدود 20 درصد از تومورهاي مغزي دوران كودكي را در برمي گيرد. اين تومورها در قسمتي از مغز ايجاد مي شوند كه مسئول كنترل تعادل و ساير عملكردهاي حركتي هستند.
در حال حاضر درمان هايي براي آن وجود دارد ولي شامل درمان هاي تهاجمي همچون جراحي، شيمي درماني، پرتو درماني و شيمي درماني است. اما محققان هميشه به دنبال روش هاي درماني مؤثرتر و با عوارض جانبي كم تري بوده اند. محققان به تازگي توانستند با به كار گرفتن يكي از رده هاي واكسن ويروس سرخك، از آن در از بين بردن سلول هاي توموري از جمله تومورهاي مغزي بزرگسالان استفاده كنند.
يكي از اين رده ها ادمونستون نام دارد كه هدف آن رسيدن به گيرنده CD46 سطحي سلول به منظور ورود به سلول هاي در معرض خطر است. و اثر اين رده را در كشتن سلول هاي توموري با ميزان بالاي CD46 بالا در انواع چندگانه تومور نشان مي دهد. محققان به اين نتيجه رسيدند كه خطوط سلولي مدولوبلاستوما گيرنده سرخك CD46 را ترشح مي كند و مقدار بالايي از اين ماده از نمونه هاي گرفته شده از مدولوبلاستوما به دست آمده است.
و همين مسئله آن ها را به اين مطلب رسانده است كه ويروس سرخك تأثير مثبت خاصي نسبت به ساير ويروس ها روي اين تومورها دارد. به طوري كه با استفاده از اين ويروس ها، تومورهاي سرطاني در عرض 72 ساعت از بين رفتند. محققان اين آزمايش ها را به مدت 10 روز روي موش ها آزمايش كردند و مشاهده كردند كه تومورها در 2 موش به كلي از بين رفت و در يكي تنها قسمت هاي كوچكي از تومور باقي ماند.
و نيز از ميان 11 موش تحت آزمايش، تومورهاي مغزي در حدود 8 موش به كلي از بين رفت. استفاده از اين روش، به كارگيري روش هاي درماني ديگر را به حداقل مي رساند.
ما در بدن مان ويروسي داريم كه قابليت سرطان زايي دارد. ويروس "جي سي" ويروسي است كه 70 تا 75 درصد جمعيت هاي انساني را مبتلا مي كند. در 14 تا 15 سالگي نتيجه آزمايش سرم شناسي بيشتر ما به اين ويروس مثبت است كه به معناي ابتلاي ما به اين ويروس است.
كشف عامل بروز تومور مغزي در كودكان
محققان دريافته اند كه نوعي ويروس معمولا بي ضرر كه تا سه چهارم جمعيت را مبتلا مي كند، عامل بروز برخي تومورهاي مغزي در كودكان است. به گزارش خبرگزاري رويتر از واشنگتن، دانشمندان ذرات اين ويروس را در نمونه هاي تومور گرفته شده از كودكاني كه در اثر سرطان مديولوبلاستوما جان سپردند، كشف كردند.
اين ويروس سبب بروز بيماري نادر لوكوآنسفالوپاتي چند كانوني پيشرونده يا "پي ام ال" مي شود، اما نحوه بروز سرطان در اثر ويروس روشن نيست. كامل خليلي از مركز ويروس عصب شناسي و زيست شناسي سرطان در دانشگاه تمپل مي گويد، ما در بدن مان ويروسي داريم كه قابليت سرطان زايي دارد.
ويروس "جي سي" ويروسي است كه 70 تا 75 درصد جمعيت هاي انساني را مبتلا مي كند. در 14 تا 15 سالگي نتيجه آزمايش سرم شناسي بيشتر ما به اين ويروس مثبت است كه به معناي ابتلاي ما به اين ويروس است.
معمولا ويروس "جي سي" نهفته باقي مي ماند يا حداكثر باعث بروز عفونت خفيف شبيه سرماخوردگي مي شود، اما آزمايش هاي انجام شده بر روي موش ها نشان داد، وقتي اين ويروس به موش ها تزريق شود، مي تواند باعث بروز تومورهاي مغزي شود.
محققان براي كشف ارتباطي در اين زمينه، اقدام به نمونه برداري از بافت تومور در 20 كودك كه در اثر سرطان مدولوبلاستوما جان سپرده بودند كردند. مدولوبلاستوما نوعي تومور مغزي است كه عمدتا كودكان را مبتلا مي كند.
محققان دريافتند كه 65 درصد از نمونه ها حاوي ژن هايي از ويروس "جي سي" است.اين امر بيانگر آن است كه اين ويروس به نحوي سلول هاي مغز را مبتلا و آن ها را سرطاني مي كند. سرطان زايي ويروس ها مساله غير عادي نيست.
به طور مثال ويروس زگيل انساني باعث بروز سرطان گردن رحم مي شود، يك ويروس عامل ساركوم كاپوسي و ويروس اپشتين- بار (Epstian – Bar Virus)، باعث بروز لنفوم سلول (بي) مي شود كه سرطان دستگاه ايمني است.
خليلي گفت: ما نمي گوييم كه تمام تومورهاي مغزي در اثر ويروس جي سي تشكيل مي شوند، بلكه اين ويروس در تعداد قابل توجهي از تومورهاي مغزي انسان قابل شناسايي است و فرآورده اين ويروس يعني آنتي ژن ويروسي (پروتئين تي) كه قابليت سرطان زايي دارد در سلول هاي تومور قابل تشخيص است.
اين پروتئين ها كه توسط ويروس ها ساخته مي شوند بر ژن هايي مثل (P 53) تاثير مي گذارند، وقتي ژن ها طبيعي باشند (DNA) سلول را ترميم و از سرطان پيشگيري مي كنند، اما وقتي (P 53) صدمه ببيند، امكان بروز سرطان وجود دارد.
ظاهرا ويروس (جي سي) سلول هاي مغزي موسوم به سلول هاي گليال را دوست دارند و در آن جا مي مانند. خليلي گفت: بيماري (پي ام ال) تنها در بيماراني كه دستگاه ايمني بدن شان سركوب شده است مانند مبتلايان به ايدز يا بيماراني كه به علت پيوند عضو داروهاي سركوب كننده ايمني دريافت مي كنند، ظاهر مي شود.
به نظر نمي رسيد كه هيچ يك از كودكان مبتلا به سرطان دچار سركوب ايمني شده باشد هر چند اطلاعات دانشمندان در مورد اين بيماران اندك است. شايد سال ها قبل دستگاه ايمني بدن اين كودكان سركوب شده و اين ويروس فعال شده است. گام بعدي دانشمندان، تلاش براي تهيه واكسني است كه با اين ويروس و احتمالا با سرطان مبارزه مي كند. اين واكسن كاربرد درماني دارد نه پيشگيري از سرطان.
خليلي افزود ما مي كوشيم به نحوه جلوگيري از روندي كه به سرطان مي انجامد پي ببريم، يك روش، تهيه واكسن ضد پروتئين هاي ويروسي است. [ 1390/1/11 ] [ 18:39 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خيلى خوشحالم كه بحمداللَّه بازديد امروز ما از اين منطقهى حساس و باارزش در كشور، منتهى شد به اين جلسهاى كه با شما برادران عزيز، خواهران عزيز، كاركنان اين مجموعهى صنعتى و فنىِ مهم و بخشى از مردم ساكن در اين منطقه دارم؛ كه با اين ديدار، بازديد ما پايان ميپذيرد. از ديدار شما برادران و خواهران عزيز، من خيلى خوشوقتم.
خوشبختانه در همهى گوشه و كنار كشور و در هر بخشى و به نحوى نشانههاى رشد و تعالى فكرى و عملىِ ملت عزيزمان آشكار است. استان بوشهر جزو اصيلترين و كهنترين استانهاى اين كشور و داراى مردمِ امتحان دادهاى است. هر كس با تاريخ اين منطقه آشنا باشد، ميداند كه مردمِ اين كرانهى طولانى خليج فارس، به كشورشان، به استقلال كشور، به عزت ملت ايران خيلى خدمت كردهاند. در يك دورهاى، مستكبران متجاوز و سلطهطلب كه اهميت اين منطقهى از عالم را درك كرده بودند، تصميم داشتند اين حوزهى ثروتمند خليج فارس را به طور كامل قبضه كنند و در اختيار بگيرند. همان استعمارگرانى كه شبهقارهى هندوستان را به آن روز درآوردند و با حضور خودشان آن ضربههاى جبرانناپذير را به آن مردم زدند، و در شمال آفريقا به نحو ديگر، و در شرق آسيا به نحو ديگر، حاضر نبودند از اين منطقه دل بكنند و طمع ببُرند. در آن روز، مردم اين كرانهى طولانى، هم بخصوص در استان بوشهر، و هم در استان هرمزگان، خيلى خدمت كردند، ايستادگى كردند، شهامت نشان دادند، عزت و ايستادگى ملت ايران را به اثبات رساندند؛ كه اين يك سابقهى تاريخى است براى اين منطقه، و اين چيزها از حافظهى تاريخ هرگز زدوده نخواهد شد.
امروز هم يك دوران ديگرى است. سلطهگران و متجاوزان بينالمللى به نحو ديگرى در فكر اين هستند كه به هر نقطهاى از نقاط عالم كه ميتوانند، دست بيندازند و منافع نامشروع خودشان را تأمين كنند، ولو به قيمت نابود كردن هويت و عزت ملتها؛ همان طور كه مشاهده ميكنيد در گوشه و كنار دنيا و بخصوص در اين منطقه، در اين سالها دارند انجام ميدهند.
آنچه در ايران اتفاق افتاده است، درست نقطهى مقابل هدفها و اطماع استكبار جهانى است. در اينجا نظامى متكى به مردم، متكى به دلها، به ايمانها، به عاطفهها شكل گرفته است؛ با اهداف اسلامى، با اهداف قرآنى، با اهداف «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»،(1) با اين اعتقاد و باورى كه هيچگونه فشار و تحميلى نميتواند آن را متزلزل كند؛ يك نظامِ اينچنينى؛ نظام اسلامى. خود اين ايستادگى، خود اين مقاومت در مقابل طمعورزى بيگانگان، مراكز قدرت جهانى را به خشم مىآورد. سى سال است اينها دارند خشم خودشان را به نحوى ابراز ميكنند، اما با ارادهى ملت ايران - كه متكى به ارادهى پروردگار متعال است و با اطمينان به وعدهى الهى است - دشمنان ناكام ماندهاند و ملت ايران روزبهروز عرصههاى پيشرفت و تكامل و تعالى را پيموده است.
من امسال را «سال جهاد اقتصادى» اعلام كردهام. اين معنايش اين است كه ملت ايران در اين برههى از زمان، جهادش به طور عمده در عرصهى اقتصاد است. امروز ما آمديم اين منطقه را از نزديك بازديد كرديم. اين منطقه، يك منطقهى اقتصادى است كه متكى است به توليد؛ و براى اقتصاد يك كشور، مهمترين بخشى كه ميتواند يك شكوفائى پايدار را به وجود بياورد، توليد است؛ بخصوص آن بخش اقتصاد توليدىاى كه متكى است به دانش، متكى است به علم؛ اينجا اينجور است؛ هم اقتصادى است، هم توليدى است، هم علمى است؛ دانشبنيان است. اين، شايستهى ملت ايران است. اگر يك روز مردم اين منطقه و مردم بخشهاى مختلف كشور در مقابل زورگوئى و پرروئى و زيادهطلبى دولتهاى غارتگر و متجاوز، آنجور بايد مىايستادند، امروز در مقابل آن قدرتها شكل ايستادگى پيچيدهتر است، حساستر است، متنوعتر است؛ احتياج دارد به يك مجاهدت پيچيده و عميق.
خوشبختانه ملت ما با فرهنگ مجاهدت آشناست. ما از مجاهدت، بيگانه نيستيم. ملت ما در ميدانهاى جهاد؛ هم جهاد نظامى، در دوران هشت سال دفاع مقدس؛ هم جهاد سياسى، در طول اين مدت؛ هم جهاد اقتصادى و علمى، يك ملتِ امتحانداده است. ما آشنا هستيم با جهاد. اين جهادى كه امروز بايد انجام دهيم - جهاد اقتصادى - از جهادهائى كه تا امروز ملت ايران انجام داده، مشكلتر نيست؛ اما بايد بدانيم چه كار ميخواهيم بكنيم.
جهاد اقتصادى، صرفاً تلاش اقتصادى نيست. جهاد يك بارِ معنائى ويژهاى دارد. هر تلاشى را نميشود گفت جهاد. در جهاد، حضور و روياروئى با دشمن، مفروض است. انسان يك تلاشى ميكند، دشمنى در مقابل او نيست؛ اين جهاد نيست. اما يك وقت شما ميخواهيد يك تلاشى را انجام دهيد، كه بخصوص يك دشمنى سينه به سينهى شما ايستاده است؛ اين ميشود جهاد. ممكن است يك وقت اين جهاد به شكل قتال باشد، ممكن است جهاد مالى باشد، ممكن است جهاد علمى باشد، ممكن است جهاد فنى باشد؛ همهى اينها جهاد است؛ انواع و اقسام جهاد و مبارزه است. اگر بخواهيم در ادبياتِ امروز ما براى «جهاد» معادلى پيدا كنيم، ميشود «مبارزه». جهاد اقتصادى، يعنى مبارزهى اقتصادى.
همه هم مسئولند. اين مردان مؤمنى كه بعضى از آنها را ما امروز ديديم و بسيارى از شماها در اين مجموعه مشغول كار هستيد و جزو آنها هستيد، اين كارتان جهاد است. اين كارى كه در اين منطقهى صنعتى و اقتصادىِ عظيم دارد انجام ميگيرد، يك جهاد است. نيت اگر نيت خدائى باشد، ميشود جهاد فىسبيلاللَّه. وقتى انسان براى اعلاى كلمهى حق، اعلاى كلمهى اسلام، عزت بخشيدن به امت اسلامى و ملت مؤمن و مسلمان ايران تلاش ميكند، اين جهاد ميشود جهاد فىسبيلاللَّه. آن وقت در اين تلاش، بركات و عظمت و شأن جهاد فىسبيلاللَّه وجود دارد.
من از همهى كاركنان، متخصصان و فعالان اين عرصه - ضمن تشكر - بجد ميخواهم كه كار خودتان را جهاد فىسبيلاللَّه بدانيد؛ احساس خستگى نكنيد و بدانيد جهاد فىسبيلاللَّه وعدهى الهى بر پيروزى آن است. وقتى براى خدا و در راه خدا حركت ميكنيد، به پيروزى خواهيد رسيد. امسال همهى اجزاى گوناگون ملت ما، مسئولين كشورى، مسئولين بخشهاى گوناگون استانى در گوشه و كنار كشور و آحاد مردم، همه بايد اين تلاش را براى خدا در پيش بگيرند. خداى متعال هم بركت خواهد داد. خداى متعال به آن تلاشى، به آن كارى، به آن نيت و عزمى كه در اين جهت باشد، حتماً بركت ميدهد و كمك ميكند؛ كمااينكه در طول اين سى و دو سال تا امروز خداى متعال به ما كمك كرده. بدون ارادهى الهى، امكان نداشت يك ملتى بتواند در مقابل استكبار جهانى بايستد.
در اين منطقهى معادن غنى گاز، خب ما شريكى داريم؛ حالا من نميخواهم تعبير كنم به رقيب. شما وقتى نگاه ميكنيد، مىبينيد همهى كسانى كه از پيشرفت ملت ايران ناراضىاند، آنجا در مواجههى با ملت ايران جمع شدهاند، متراكم شدهاند؛ آن طرف را كمك كنند و هرچه ميتوانند، در كار اين طرف كارشكنى كنند. اين، معناى جهاد و مبارزه را نشان ميدهد؛ اينكه انسان در مقابل خود، دشمنىِ دشمن و خصم را احساس كند. هر يك قدمى كه شما در اين كار و امثال اين كار پيش برويد، دشمن را عصبانى ميكند، ناراحت ميكند؛ هرچه هم بتوانند، كارشكنى ميكنند. هرچه شما براى اين پيشرفت احتياج داشته باشيد، آنها سعى ميكنند بر روى آن متمركز شوند و دسترسى شما به آن را مشكل كنند، دشوار كنند.
علاج چيست؟ علاج، برگشتن و تكيه كردن به خود؛ استمداد از توانائىهاى خود؛ اين چشمهى جوشان تمام نشدنى ارادهى انسانى و استعدادى كه بحمداللَّه در ايران عزيز ما، در مردم ما، در نسل جوان ما وجود دارد.
حرف در اين زمينه زياد است. بعضى از حرفها را هم امروز مسئولين اين بخش در طول اين بازديد طولانى در ميان گذاشتند، ما هم توصيههائى كرديم. يك جمله خطاب به همهى ملت ايران است، و آن اينكه در اين جهاد اقتصادى همه شريكند. در ادارهى اقتصاد يك ملت، مصرف هم يك ركن عمده است؛ مصرف درست، مصرف خوب، مصرف دور از اسراف و تبذير و اتلاف مال؛ همين چيزى كه هميشه توصيه ميشود.
ايجاد فرهنگ كار و تلاش للَّه. شما حتّى سر يك كلاس، يك معلم هم كه باشيد، ميتوانيد در اين جهاد اقتصادى سهيم باشيد؛ اين فرهنگ را به اين جوان، به اين نيروى انسانىِ فردا تعليم ميدهيد؛ اين ميشود جهاد اقتصادى. در هر بخشى كه باشيد، ميتوانيد در اين جهاد سهيم باشيد.
كمك به پيشرفت عدالت. اين دهه براى ما دههى پيشرفت و عدالت است. پيشرفت منهاى عدالت، از نظر اسلام اصلاً پيشرفت نيست.
در همين منطقهى عسلويه - در اين دو تا مركز مهم بشرى و انسانى عسلويه و نخل تقى - مردم نيازهائى دارند. كمك به رفع اين نيازها، جزو جهاد اقتصادى است؛ جزو كار بزرگ است. امروز ما با مديران و مسئولان بخشهاى مختلف، در زمينهى محيط زيست، هواى آلوده، مشكلات گوناگون، دربارهى اين مردم، همين طور گفتگوهائى داشتيم. انشاءاللَّه بايد اين مسائل را دنبال كنند. بايد مشكلات مردم حل شود. اينها همه اجزائى است از مجموعهى يك جهاد عظيم و همهجانبهى اقتصادى. با همكارى، همدلى، احساس برادرى، احساس عمل للَّه و كار براى خدا، اين ملت ميتواند جايگاه شايستهى خود را پيدا كند.
اين دشمنان عنود از هر راهى بتوانند، ميخواهند به ملت ايران آسيب وارد كنند؛ آن هم به جرم طرفدارى از حق، به جرم استقلال، به جرم تسليم نشدن در مقابل زورگوئى دشمنان؛ آنها ميخواهند به ملت ايران تحميل كنند و زور بگويند و ضربه بزنند. در مقابل اين دشمنان، با اين اتحاد كلمه، با اين همدلى، با اين همكارى، با اين مجاهدت عمومى، ميتوان ايستاد و بر آنها فائق آمد؛ همچنان كه ملت ايران تا امروز بر دشمنان خود فائق آمده است و توانسته است عزت خود را تأمين كند؛ بعد از اين هم همين طور خواهد بود.
آنچه كه ما به مسئولين محترم بخشهاى گوناگون و به تناسب بازديدِ امروز بخصوص به اين بخش توصيه ميكنيم، اين است كه همين خط مستقيمِ تكيهى به نيروى درونى و ذاتى خود و ايجاد استغناى از ديگران را با جديتِ تمام دنبال كنند؛ بدانند اين تلاش و فعاليت، مورد توجه پروردگار است و جهاد فىسبيلاللَّه است؛ اگر با نيت الهى باشد - نيت خدمت به مردم و خدمت به كشور، يكى از نيات الهى است - و خداى متعال اين جهاد را به نتيجه ميرساند. اين خط و اين جهتگيرى را رها نكنند، تلاش كنند.
آنچه كه من امروز اينجا مشاهده كردم، خرسندكننده است. البته نقائصى وجود دارد؛ بايد به فكر باشند، و هستند. انسان احساس ميكند كه در فكر برطرف كردن نقائصند. در عين حال كارى كه انجام گرفته، كار بسيار عظيمى است؛ و اين نشان ميدهد كه ملت ايران هر كارى را كه اراده كند، ميتواند انجام دهد. اين احساس توانائى در يك ملت، بزرگترين سرمايهى معنوى و روحى براى آن ملت است؛ و ملت ما اين احساس را دارد؛ شواهدش هم در همهى بخشها دارد مشاهده ميشود.
در اين كار، بخشهائى وجود دارد كه بايد كارهاى علمى انجام بگيرد. در خصوص مسئلهى نفت و گاز، علاوهى بر بخشهاى فنى، حتماً بايستى روى بخشهاى حقوقى و اقتصادى - حقوق نفت و گاز، اقتصاد نفت و گاز - كار كنيم، فكر كنيم و در اين زمينه مطالعات علمى داشته باشيم. جوانهاى ما خواهند توانست در اين زمينهها كار كنند و انشاءاللَّه پيشرفت پيدا خواهند كرد. اين ثروت متعلق به ملت ايران است. گاز ثروت است، نفت ثروت است؛ اما از اين ثروتها خيلى مهمتر، نيروى انسانىِ بااستعداد و علاقهمند و داراى توان كار است. ما اين ثروت را داريم؛ اصل اين است. اگر يك ملتى اين نيروى انسانى را داشت، ميتواند ثروتهاى طبيعى خودش را هم استحصال كند و در خدمت ملت قرار دهد؛ اما اگر اين را نداشت، ثروتهاى طبيعىاش هم در خدمت ديگران قرار خواهد گرفت؛ براى ديگران بيشتر سود خواهد داد تا براى خود او. ما بحمداللَّه اين ثروت را داريم.
خوشبختانه فضاى عمومى كشور، فضاى كار است؛ فضاى تلاش است؛ فضاى همدلى است؛ اين به بركت مجاهدتهائى است كه قبلاً انجام گرفته است. امروز جمعى از خانوادههاى شهداى اين منطقه هم در اين جمع حضور دارند. حتماً بايد بدانيم كه آنچه امروز ما موفقيت به دست مىآوريم، به بركت مجاهدت شهيدان و خون شهيدان و ايثار شهيدان است؛ شهيدان، جانبازان، ايثارگران. بعضى به ميدان جنگ رفتند، جانهاى خودشان را هم عرضه كردند، اجر ايثار فىسبيلاللَّه را بردند؛ اگرچه خداى متعال جانهاى اينها را بحمداللَّه حفظ كرده است و اينها در خدمت انقلاب و در خدمت كشور قرار دارند. اين ايثارگرىها و اين مجاهدتهاست كه امروز ملت ما را به اين عزت و به اين توانائى رسانده است و به او فرصت داده است كه بتواند اين كارهاى بزرگ را انجام دهد.
از خداوند متعال مسئلت ميكنيم كه انشاءاللَّه روزبهروز بر عزت و قدرت و پيشرفت ملت ايران بيفزايد و به همهى ما توفيق بدهد كه سهم خودمان را در اين كار عظيمِ همگانى به انجام برسانيم و خداى متعال را از خودمان راضى كنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته [ 1390/1/11 ] [ 18:36 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر]
[ 1390/1/11 ] [ 18:29 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] حقوق بشر
«حقوق سياسي» به معناي حقوقي است كه شخص به موجب آن در كشور خويش از حق مساوي براي تشريك مساعي در نظام اجتماعي و سياسي بهرهمند شود و نمونه بارز آن حق رأي و حق انتخاب است، نهاد بيعت و شورا در اسلام و تأكيد بر لزوم برخورداري مسؤولان و كارگزاران حكومت از مقبوليت مردمي و تلاش در جهت رضايت آنان و نيز حق كسب مناصب اجتماعي براي همه، مگر آنچه به دلايلي خلاف مصلحت انساني باشد(البته با شاخصه و ارزشهاي الهي كه نيل به مقام شامخ خلافت الهي را هدفگيري ميكنند)؛ مانند برخي از محدوديتها كه در روابط زن و مرد مشاهده ميشود و نيز به رسميت شناختن مشاركت سياسي همگاني، اعم از زن و مردم كه شاهد بر اين مدعا هستند. در حالي كه اسلام بيش از 1400 سال قبل مشاركت سياسي زنان را در اساسيترين مسائل حكومت و نظام اسلامي و بيعت با رسول خدا(ص) به رسميت شناخته، زنان غربي حداكثر از يك قرن پيش و برخي از آنها فقط از چند دهه قبل واجد اين حق شدهاند.
سياهان در آمريكا بردهاند، سفيدها از آزادي لذت ميبرند. پس آيا همه اين فريادهاي مربوط به آزادي و نفي بردگي چيزي جز لفاظي و بازي با كلمات هست؟
اما حقوق بشر آمريكايي با تناقص دايمي ادعاي جامعيت و اصول ليبراليستي و محدوديت نسبي عمل ليبرالي مواجه است؛ زيرا:
اولا، حقوق بشر آمريكايي همان حقوق مردان بود. به رغم سوابق موجود در زمينه نقش زنان در دوران مهاجرنشينهاي اوليه آمريكايي، شواهد موجود نشان ميدهند كه آنان در نظم جديد، نقشي نداشتند و اصلا در آن زمان سخني از «حقوق زنان» در ميان نبود.
ثانيا، حق برابري و مشاركت سياسي مخصوص ثروتمندان و مالكان بود. از اين رو، جان آدامز اين دو معضل را جزو مسائل شايسته تأمل و چاره انديشي ميداند و ميگويد: «ادعاي تازهاي طرح خواهد شد، زنان خواستار حق رأي خواهند شد... و همه كساني كه يك پول سياه هم ندارند، حق رأي مساوي در كليه فعاليتهاي حكومتي را مطالبه خواهند كرد.»
ثالثا، تبعيص نژاد و رنگ را به رسميت شناخت. دليل آن اعتراف نويسندگان غربي است كه نوشتهاند: مسأله بردهداري در آمريكا آشكارا شرمآورتر از دو معضل سابق بود.
جان وسلي ميگويد: «سياهان در آمريكا بردهاند، سفيدها از آزادي لذت ميبرند. پس آيا همه اين فريادهاي مربوط به آزادي و نفي بردگي چيزي جز لفاظي و بازي با كلمات هست؟»
از اين رو، دموكراتهاي آمريكايي اين تناقصها را دريافته و خواستار حل آنها شدهاند، چنان كه ويليام گوردون بر اين نظر بود كه اگر مقدمه اعلاميه استقلال آمريكا نمايانگر «احساسات واقعي» ميباشد، مفاد آن با بردهداري سازگار نيست. ريچارد ولز هم اين پرسش را مطرح كرد كه چگونه ميتوان بردهداري را با ابزاز وفاداري به آزادي آشتي داد؟!
واقعيت آن است كه بنيانگذاران و رهبران نهضت حقوق بشر در آمريكا اساسا به برابري نژادي و سياه و سفيد اعتقاد نداشتند، چنانكه توماس جفرسون، رئيس جمهور آمريكا(1801) بر اين انديشه بود كه سياهان از نظر استعدادهاي جسمي و ذهني، از سفيدها پستترند و به همين دليل، اعتقاد نداشت كه سفيدها بتوانند در وضعيتي يكسان در صلح به سر برند.
اسلام اعلام كرد همه انسانها فرزندان يك پدر و مادرند و دليلي بر برتري يكي بر ديگري جز به خاطر تقوا وجود ندارد
اما اسلام با بردهداري رايج و نهادينه شده از قبل مواجه شد، نه اينكه آن را تأسيس كرده باشد. با وجود اين، اولا، تمام اسباب و عوامل بردهگيري را جز در يك مورد لغو كرد؛ مثلا، در گذشته هرگاه طلبكار نميتوانست طلب خويش يا سود(ربا) را از بدهكار دريافت كند، فرد مقابل را به بردگي ميگرفت. اسلام اين عمل را لغو كرد و با تحريم ربا(بقره، 278 و 279)، از طلبكار خواست به بدهكار فرصت دهد (بقره، 280)، از ديگر اسباب بردگي، فروش انسانهاي آزاد براي كسب مال حرام و نيز تسلط ظالمانه يك قبيله بر قبيله ديگر بود. كه اسلام با آنها آشكارا مخالفت كرد.
ثانياً، اسلام از پيروان خويش خواست در مقابل نقض قسم و پيمان، روزهخواري و جبران نقص روزه و...» يك برده و در برخي موارد شصت بنده را آزاد كنند.
ثالثاً، يكي از صدقات و كارهاي خير در اسلام، خريد برده و آزاد ساختن اوست.
رابعاً، اسلام از صاحبان برده خواست با انعقاد«عقد مكاتبه» به آزادسازي بردگان كمك كنند.(نور، 33)
خامساً، اسلام اعلام كرد همه انسانها فرزندان يك پدر و مادرند و دليلي بر برتري يكي بر ديگري جز به خاطر تقوا وجود ندارد. (حجرات، 13).
و اين اقدامات همگي در راستاي كاهش و حذف تدريجي و طبيعي نظام برده داري صورت پذيرفتند.
در موردي كه اسلام برده گرفتن را به رسميت شناخت، منطقيترين استدلال را دارد. تمام عالم هستي ملك خداي متعال و وي آفريدگار متعال است كه به واسطه رحمت، لطف و حكمت و براي هدايت انسانها به بهترين راه زندگي، توسط پيامبران مجموعه تعاليمي را تحت عنوان«دين» فرو فرستاد. حال اگر انسانهاي ناسپاس، كه از نعمت خدا بهره ميبرند و شكر او به جاي نميآورند، به اين بسنده نكرده، در صدد محروم كردند انسانهاي ديگر از بهترين موهبت الهي يعني دين و نظام مشروع ديني برآيند و به مبارزه با دين خدا و جنگ با حكومت اسلامي اقدام كنند، نهايت رأفت به آنها و همه انسانهاي ديگر آن است كه چنين افراد تبهكار و مفسد و كم خردي را به بردگي بگيرند و سپس در پرتو تعاليم نوراني اسلام روح آنها را تهذيب و سپس اقدام به آزادسازي آنها نمايند.
خلاصه سخن اينكه جامعه بينالمللي از سال 1948 به بعد سعي كرد انسانها را در مقابل ظلم و استبداد ياري رساند؛ چون در قرنهاي پيش از تاريخ، انسانها به شيوههاي گوناگون مورد اذيت و آزار قرار ميگرفتند، در حالي كه اسلام بيش از 1400 سال پيش بر اين حقوق تأكيد نمود. از مقايسه اين دو معلوم ميشود كه «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه.» شريعت اسلام از ابتدا براي «انسان» بوده و هيچگاه حقوقي كه در اين اعلاميه بيان شدهاند به درجه ارزش و اهميت حقوق بشر در اسلام نميرسند، بلكه به سبب آزاديهاي افسار گسيخته از يك سو، و نگاه سكولاريستي به دين و بي اعتبار دانسن آن را تأثير در ساخت نظام اجتماعي از سوي ديگر، بشريت را دچار انحطاط كرده و دست كم انحطاط بشر در مواردي مانند همجنس بازي بر اساس آن توجيه شده است.
«حقوق بشر» نه به معناي حقوقي است ك افراد بشر دارند، بلكه به معناي حقوقي است كه انسانها به دليل آنكه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ يعني براي برخورداري از آن حقوق، صرف انسان بودن كافي است، فارغ از شرايط گوناگون اجتماعي و نيز سطح استحقاق آنها، اما تعيين آن به وسيله افراد يا دولتها، ارتباط وثيقي با نگرشها و رويكردهاي آنان از بشر دارد.
2- مفهوم«حق بشر»
اگر چه پذيرش جهاني در مورد اصل حقوق بشر وجود دارد، ولي در مورد ماهيت و گستره اين حقوق و در نتيجه تعريف«حقوق بشر». توافق كلي وجود ندارد. در بين خود حقوقدانان غربي نيز، در خصوص مفهوم «حقوق بشر» اختلاف نظر وجود دارد. منشأ اين اختلاف نظر، تفاوت برداشتها از خود اين مفهوم است كه در ذيل تبيين ميگردد.
الف. «حقوق» مورد بحث به چه معناست؟ آيا اصلا منظور از«حقوق» در اينجا، اعطاي امتياز به يك فرد، در برابر تكاليفي است كه بر عهده دارد و دولت بهعنوان مقام اعطا كننده، حق دخل و تصرف و محدود كردن آنها را دارد يا به معناي مصونيت يا امتياز انجام برخي كارها و يا قدرت بر ايجاد يك رابطه حقوقي است كه اگر دولتها از آن تخلف كنند، از افرادي ذي حق عليه دولتها حمايت ميشود؟ بنابراين، ارائه يك تعريف، مشكل است و برخي آن را ناممكن دانستهاند.
ب. «بشر» مورد بحث به چه معناست؟ شايد اين سؤال بي مورد تصور شود؛ زيرا تقريبا اتفاقي است كه مقصود از «بشر»، همان انساني است كه همه ميشناسيم. از اين رو، «حقوق بشر» نه به معناي حقوقي است ك افراد بشر دارند، بلكه به معناي حقوقي است كه انسانها به دليل آنكه انسان هستند، از آن برخوردارند؛ يعني براي برخورداري از آن حقوق، صرف انسان بودن كافي است، فارغ از شرايط گوناگون اجتماعي و نيز سطح استحقاق آنها، اما تعيين آن به وسيله افراد يا دولتها، ارتباط وثيقي با نگرشها و رويكردهاي آنان از بشر دارد. اينجاست كه يك سؤال منطقي مطرح ميشود: مقصود از «بشر» در اين اعلاميه چيست؟« آيا اين همان انساني است كه پيامبران آن را براي ما وصف كرده و گفتهاند: انسان موجودي است داراي شرف و حيثيت و كرامت ذاتي كه با حكمت بالغه خداوندي به وجود آمده و رهسپار هدف اعلايي است كه با مسابقه در خير و كمال به آن هدف خواهد رسيد، مگر اينكه خود انسان، اين ارزش را از خويش منتفي سازد و هر كس به اين انسان اهانت كند و حقوق او را ناديده بگيرد، با مشيت خداوندي در مقام مبارزه بر آمده است؛ يا اين همان انساني است كه امثال توماس هابز و ماكياولي براي ما تعريف كردهاند كه «انسان»گرگ انسان است، و هيچ حقيقت ارزشي در وجود انساني واقعيت ندارد؟» [ 1390/1/11 ] [ 18:20 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] آنچه ميخوانيد، روايت رهبر معظم انقلاب است از منقلبشدن حضرت امام خميني (ره) با مشاهده كمك دانشآموزان براي امور دفاع مقدس؛ از سوي پايگاه اطلاعرساني حضرت آيتالله خامنهاي منتشر ميشود :
او براى خودش عنوان و بهرهيى قايل نبود. آن دستى كه توانسته بود تمام سياستهاى دنيا را با قدرت خويش تغيير دهد و جابهجا كند، آن زبان گويايى كه كلامش مثل بمب در دنيا منفجر مىشد و اثر مىگذاشت، آن ارادهى نيرومندى كه كوههاى بزرگ در مقابلش كوچك بودند، هر وقت از مردم صحبت مىشد، خودش را كوچكتر مىانگاشت و در مقابل احساسات و ايمان و شجاعت و عظمت و فداكارى مردم سر تعظيم فرود مىآورد و خاضعانه مىگفت: مردم از ما بهترند. انسانهاى بزرگ همينگونهاند. آنها چيزهايى را مىبينند كه ديگران نمىتوانند و يا نمىخواهند رؤيت كنند. گاهى در مقابل كارهايى كه به نظر مردم معمولى مىآيد، آن روح بزرگ و آن كوه ستبر تكان مىخورد و مىلرزيد.
هنگام جنگ، بچههاى مدرسه در نماز جمعهى تهران، قلكهاى خود را شكسته بودند و پولهايش را براى جنگ هديه كرده بودند. فرداى آن روز كه خدمت امام(ره) رسيده بودم، ايشان را در حالى كه چشمهاى خدابينش از اشك، پُر شده بود، ديدم؛ به من فرمودند: كار اين بچهها را ديدى؟...
به قدرى اين كار به نظرش عظيم آمده بود كه او را متأثر ساخته بود. [ 1390/1/8 ] [ 12:48 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] آنچه درپي ميآيد خاطرهاي است كه حضرت آيتالله خامنهاي در سال 70 و در هنگام بازديد از منزل حضرت امام خميني(ره) در قم آن را روايت كردهاند:
روز دوم فروردين سال 42 مثل همين حالا در مقابل چشمم قرار دارد...
بعد از قضاياى مدرسهى فيضيه و آن حوادث كذايى، اولِ شب خودمان را با دوستان به اينجا رسانديم - چون همه از اين خانه نگران بودند كه چه خواهد شد - از آن درِ حياط كوچك وارد شديم و ديديم كه ايشان آن گوشهى حياط ايستادهاند و مشغول اقامهى نماز مغرب و عشا هستند و جمعى هم با ايشان مشغول نمازند. آنچنان طمأنينهيى در وجود ايشان بود كه هر اضطرابى را تمام مىكرد؛ اصلاً كأنه هيچ حادثهيى اتفاق نيفتاده است؛ واقعاً مثل كوه استوار ايستاده بودند و مشغول نماز بودند؛ بعد هم از آن پلهها بالا آمدند و به اتاق دست چپ تشريف بردند و نشستند؛ طلبهها هم ريختند كه بيانات ايشان را بشنوند.
از جملهى حرفهاى ايشان در آن روز - كه عين شدت اختناق و تسلط دستگاه ستمگر بود - اين بود كه گفتند اينها خواهند رفت و شماها خواهيد ماند و ما از اين سختترش را هم ديدهايم؛ تحمل و ايستادگى كنيد. اين براى ما درس اميد است. حقيقتاً استقامت ايشان در مقابل شدايد و اميدشان به آينده اين بود؛ و همين است كه امروز هم مىتواند ملت ما را پيش ببرد؛ يعنى اميد به آينده و ايستادگى در مقابل مشكلات. ايشان درس عملى و عينىِ اين را دادند و راهشان اين راه بود. [ 1390/1/8 ] [ 12:44 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] حضرت آيتالله خامنهاي در بخشي از سخنان خود در ديدار با اساتيد بسيجي دانشگاهها با با ذكر خاطراتي از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين شهيد را انساني مؤمن، مجاهد، شجاع، بصير، دانشمند، منصف، هنرمند، با صفا، اهل مناجات، داراي روحيه اي لطيف و بي اعتنا به نان، نام و مقام دنيا توصيف كردند كه آن را در اين قسمت ميخوانيد و ميشنويد:
اولاً اين شهيد يك دانشمند بود؛ يك فرد برجسته و بسيار خوشاستعداد بود. خود ايشان براى من تعريف ميكرد كه در آن دانشگاهى كه در كشور ايالات متحدهى آمريكا مشغول درسهاى سطوح عالى بوده - آنطور كه به ذهنم هست ايشان يكى از دو نفرِ برترينِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب ميشده - تعريف ميكرد برخورد اساتيد را با خودش و پيشرفتش در كارهاى علمى را. يك دانشمند تمامعيار بود. آن وقت سطح ايمان عاشقانهى اين دانشمند آنچنان بود كه نام و نان و مقام و عنوان و آيندهى دنيائىِ به ظاهر عاقلانه را رها كرد و رفت در كنار جناب امام موساى صدر در لبنان و مشغول فعاليتهاى جهادى شد؛ آن هم در برههاى كه لبنان يكى از تلخترين و خطرناكترين دورانهاى حيات خودش را ميگذرانيد. ما اينجا در سال 57 مىشنيديم خبرهاى لبنان را. خيابانهاى بيروت سنگربندى شده بود، تحريك صهيونيستها بود، يك عده هم از داخل لبنان كمك ميكردند، يك وضعيت عجيب و گريهآورى در آنجا حاكم بود، و صحنه هم بسيار شلوغ و مخلوط بود.
ماجراي آشنائى رهبر انقلاب با شهيد چمران
همان وقت يك نوارى از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسيد كه اين اولين رابطه و واسطهى آشنائى ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنرانى در اين نوار بود كه توضيح داده بود صحنهى لبنان را كه لبنان چه خبر است. براى ما خيلى جالب بود؛ با بينش روشن، نگاه سياسىِ كاملاً شفاف و فهم عرصه - كه توى آن صحنهى شلوغ چه خبر است، كى با كى طرف است، كىها انگيزه دارند كه اين كشتار درونى در بيروت ادامه داشته باشد - اينها را در ظرف دو ساعت در يك نوارى ايشان پر كرده بود و فرستاده بود، كه دست ما هم رسيد. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد كه نگاه سياسى و فهم سياسى و آن چراغ مهشكنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل يك مه غليظ، فضا را نامشخص ميكند؛ چراغ مهشكن لازم است كه همان بصيرت است. آنجا جنگيد؛ بعد كه انقلاب پيروز شد، خودش را رساند اينجا.
از اول انقلاب هم در عرصههاى حساس حضور داشت. رفت كردستان و در جنگهايى كه در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزير دفاع شد؛ بعد كه جنگ شروع شد، وزارت و بقيهى مناصب دولتى و مقامات را كنار گذاشت و آمد اهواز، جنگيد و ايستاد تا در 31 خرداد سال 60 به شهادت رسيد. يعنى براى او مقام ارزش نداشت، دنيا ارزش نداشت، جلوههاى زندگى ارزش نداشت.
چمران يك عكاس درجهى يك بود
اينجور هم نبود كه يك آدم خشكى باشد كه لذات زندگى را نفهمد؛ بعكس، بسيار لطيف بود، خوشذوق بود، عكاس درجهى يك بود - خودش به من ميگفت من هزارها عكس گرفتهام، اما خودم توى اين عكسها نيستم؛ چون هميشه من عكاس بودهام - هنرمند بود. دل باصفائى داشت؛ عرفان نظرى نخوانده بود؛ شايد در هيچ مسلك توحيدى و سلوك عملى هم پيش كسى آموزش نديده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.
محاصره پاوه چگونه شكسته شد؟
انسان باانصافى بود. لابد قضيهى پاوه را شماها ميدانيد كه در پاوه بر روى بلندىها، بعد از چند روز جنگيدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اينها را از اطراف محاصره كرده بود و نزديك بود به اينها برسند كه امام اينجا از قضيه مطلع شدند، و يك پيام راديوئى از امام پخش شد كه همه بروند طرف پاوه؛ دوى بعدازظهر اين پيام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توى اين خيابانهاى تهران شاهد بودم كه همين طور كاميون و وانت و اينها بودند كه از مردم عادى و نظامى و غير نظامى از تهران و همين طور از همهى شهرستانهاى ديگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضيهى پاوه كه مرحوم شهيد چمران آمده بود تهران، توى جلسهاى كه ما بوديم به نخستوزيرِ وقت گزارش ميداد كه بين اينها هم از قديم يك رابطهى عاطفىاى وجود داشت. مرحوم چمران توى آن جلسه اينجورى گفت: وقتى ساعت دو پيام امام پخش شد، به مجرد پخش پيام امام و قبل از آنى كه هنوز هيچ خبرى از حركت مردم به آنجا برسد، ما احساس كرديم كه كأنه محاصره باز شد. ميگفت: حضور امام و تصميم امام و پيام امام آنقدر مؤثر بود كه به صورت برقآسا و به مجرد اينكه پيام امام رسيد، كأنه براى ما همهى آن فشارها به پايان رسيد؛ ضد انقلاب روحيهى خودش را از دست داد و ما نشاط پيدا كرديم و حمله كرديم و حلقهى محاصره را شكستيم و توانستيم بياييم بيرون. آنجا نخستوزير وقت خشمگين شد و به مرحوم چمران توپيد كه ما اين همه كار كرديم، اين همه تلاش كرديم، تو چرا همهى اين را به امام مستند ميكنى؟! يعنى هيچ ملاحظه نميكرد؛ منصف بود. بااينكه ميدانست كه اين حرف گلهمندى ايجاد خواهد كرد، اما گفت.
خاطرهي اعزام به اهواز
حضور براى او يك امر دائمى بود. ما از اينجا با هم رفتيم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتيم. توى تاريكى شب وارد اهواز شديم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود يازده دوازده كيلومترى شهر اهواز مستقر بود. ايشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت كه با خودش از تهران جمع كرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با يك هواپيماى سى - 130 رفته بوديم آنجا. به مجردى كه رسيديم و يك گزارش نظامى كوتاهى به ما دادند، ايشان گفت كه همه آماده بشويد، لباس بپوشيد تا برويم جبهه. ساعت شايد حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، براى كسانى كه همراه ايشان بودند و لباس نظامى نداشتند، لباس سربازى آوردند و همان جا كوت كردند؛ همه پوشيدند و رفتند. البته من به ايشان گفتم كه من هم ميشود بيايم؟ چون فكر نميكردم بتوانم توى عرصهى نبرد نظامى شركت كنم. ايشان تشويق كرد و گفت بله، بله، شما هم ميشود بيائيد. كه من هم همان جا لباسم را كندم و يك لباس نظامى پوشيدم و - البته كلاشينكف داشتم كه برداشتم - و با اينها رفتيم.
يعنى از همان ساعت اول شروع كرد؛ هيچ نميگذاشت وقت فوت بشود. ببينيد، حضور اين است. يكى از خصوصيات خصلت بسيجى و جريان بسيجى، حضور است؛ غايب نبودن در آنجايى كه بايد در آنجا حاضر باشيم. اين يكى از اوّلىترين خصوصيات بسيجى است.
در عين لطافت، شجاع و بيرودربايستي بود
در روز فتح سوسنگرد - چون ميدانيد سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعهى دوم حركت شد و فتح شد - تلاش زيادى شد براى اينكه نيروهاى ما - نيروهاى ارتش، كه آن وقت در اختيار بعضى ديگر بودند - بيايند و اين حمله را سازماندهى كنند و قبول كنند كه وارد اين حمله بشوند. شبى كه قرار بود فرداى آن، اين حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگيرد، ساعت حدود يك بعد از نصف شب بود كه خبر آوردند يكى از يگانهائى كه قرار بوده توى اين حمله سهيم باشد را خارج كردهاند. خب، اين معنايش اين بود كه حمله يا انجام نگيرد يا بكلى ناموفق بشود. بنده يك يادداشتى نوشتم به فرماندهى لشكرى كه در اهواز بود و مرحوم چمران هم زيرش نوشت - كه اخيراً همان فرماندهى محترم آمده بودند و عين آن نوشتهى ما را قاب كرده بودند و دادند به من؛ يادگار قريب سى ساله؛ الان آن كاغذ در اختيار ماست - و تا ساعت يك و خردهاى بعد از نصف شب ما با هم بوديم و تلاش ميشد كه اين حمله، فردا حتماً انجام بگيرد. بعد من رفتم خوابيدم و از هم جدا شديم.
صبح زود ما پا شديم. نيروهاى نظامى - نيروهاى ارتش - كه حركت كردند، ما هم با چند نفرى كه همراه من بودند، دنبال اينها حركت كرديم. وقتى به منطقه رسيديم، من پرسيدم چمران كجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. يعنى قبل از آنى كه نيروهاى نظامىِ منظم و مدون - كه برنامه ريخته شده بود كه اينها در كجا قرار بگيرند و آرايش نظامىشان چگونه باشد - حركت بكنند و راه بيفتند، چمران جلوتر حركت كرده بود و با مجموعهى خودش چندين كيلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدللَّه اين كار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا اين شهيد عزيز را رحمت كند. اينجورى بود چمران. دنيا و مقام برايش مهم نبود؛ نان و نام برايش مهم نبود؛ به نام كى تمام بشود، برايش اهميتى نداشت. باانصاف بود، بىرودربايستى بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عين لطافت و رقت و نازكمزاجى شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ يك سرباز سختكوش بود.
تعليم شليك آر.پي.جي توسط دانشمند فيزيك پلاسما!
من خودم ميديدم شليك آر.پى.جى را كه نيروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعليم ميداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتيم، نه بلد بوديم. او در لبنان ياد گرفته بود و به همان لهجهى عربى آر.بى.جى هم ميگفت؛ ماها ميگفتيم آر.پى.جى، او ميگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ يك مقدار هم از يك راههائى گير آورده بود؛ تعليم ميداد كه اينجورى آر.پى.جى را بايستى شليك كنيد. يعنى در ميدان عمليات و در ميدان عمل يك مرد عملى به طور كامل. حالا ببينيد دانشمند فيزيك پلاسماىِ در درجهى عالى، در كنار شخصيت يك گروهبانِ تعليم دهندهى عمليات نظامى، آن هم با آن احساسات رقيق، آن هم با آن ايمان قوى و با آن سرسختى، چه تركيبى ميشود. دانشمند بسيجى اين است؛ استاد بسيجى يك چنين نمونهاى است. اين نمونهى كاملش است كه ما از نزديك مشاهده كرديم. در وجود يك چنين آدمى، ديگر تضاد بين سنت و مدرنيته حرف مفت است؛ تضاد بين ايمان و علم خندهآور است. اين تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغين - كه به عنوان نظريه مطرح ميشود و عدهاى براى اينكه امتداد عملى آن برايشان مهم است دنبال ميكنند - اينها ديگر در وجود يك همچنين آدمى بىمعنا است. هم علم هست، هم ايمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اينكه گفتند:
با عقل آب عشق به يك جو نميرود
بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم
نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ايمانى، با عشق هيچ منافاتى ندارد؛ بلكه خود پشتيبان آن عشق مقدس و پاكيزه است.
خب، حالا توقعى كه ما داريم و اين توقع، توقع زيادى هم نيست، يعنى آن زمينهاى كه انسان مشاهده ميكند - اين روحيه هاى پرنشاط شما، اين دلهاى پاك و صاف، اين ذهنهاى روشن، اين جوّال بودن فكرهاى شما كه انسان در عرصههاى مختلف از نزديك شاهد است - اين اميد را و اين توقع را به انسان ميبخشد، اين است كه فرآوردهى دانشگاه جمهورى اسلامى - نه به نحو استثنا بلكه به نحو قاعده - چمرانها باشند؛ نه اينكه چمرانها يك استثنا باشند. اين اميد، اميد بىجائى نيست. [ 1390/1/8 ] [ 12:30 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] زندگينامه
رهبر عاليقدر حضرت آيت الله سيد على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنهاى، در 1318 شمسي برابر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده هستند. زندگى سيد جواد خامنه اى مانند بيشتر روحانيون و مدرسّان علوم دينى، بسيار ساده بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بيان نخستين خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنين مىگويند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت. من يادم هست شب هايى اتفاق مى افتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيّه مى كرد و... آن شام هم نان و كشمش بود.»
امّا خانه اى را كه خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى كردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى كنند:
«منزل پدرى من كه در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يك خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود كه فقط يك اتاق داشت و يك زير زمين تاريك و خفه اى! هنگامى كه براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين كه روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى كه به پدر ارادتى داشتند، زمين كوچكى را كنار اين منزل خريده به آن اضافه كردند و ما داراى سه اتاق شديم.»
رهبرانقلاب از دوران كودكى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاك و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مكتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام كردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علميه
ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز كرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».
ايشان كتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى كرد. كتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مكاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور كم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، كتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.
در حوزه علميه نجف اشرف
آيت الله خامنه اى كه از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع كرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شركت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حكيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نكرد. پس از مدّتى ايشان به مشهد باز گشتند.
در حوزه علميه قم
آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده كردند. در سال 1343، از مكاتباتى كه رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند كه يك چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند كه به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت كنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال كار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است كه ناشى از همان بّرى «نيكى» است كه به پدر، بلكه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب كردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند كه چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترك كردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد كه انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا كسى تصّور مى كرد كه در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، كه براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 كه در مشهد ماندگار شدند در كنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس كتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.
مبارزات سياسى
آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميكه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار كننده اى در موضوع احياى اسلام و حاكميت احكام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد كردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شكى ندارم كه اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن كرد».
همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره)
آيت الله خامنه اى از سال 1341 كه در قم حضورداشتند و حركت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريكا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شكنجه ها و تعبيدها و زندان ها مبارزه كردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند كه پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريكايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريكا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يك شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينكه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شكنجه و آزارها زندانى شدند.
دوّمين بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد كرمان حركت كردند. پس از دو ـ سه روز توقف در كرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان كه مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريكايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواك شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران كرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شكنجه ها را تحمّل كردند.
سوّمين و چهارمين بازداشت
كلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال كم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواك شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى كردند و يك سال بعد ـ 1346ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود كه موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواك جهنّمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.
پنجمين بازداشت
حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواك مى نويسد:
«از سال 48 زمينه حركت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، كه به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواك در زندان آشكارا نشان مى داد كه دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به كانون هاى تفـّكر اسلامى به شدّت بيمناك است و نمى تواند بپذيرد كه فعاليّـت هاى فكرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به كنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و كلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا كرد».
بازداشت ششم
در بين سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «كرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشكيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفكر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مركز مى كشاند و با تفكّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى كپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تكثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى كه درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديكِ ايران، افكار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد كه در دى ماه 1353 ساواك بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط كنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان كميته مشترك شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى كه ايشان در اين بازداشت تحمّل كردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان
كه آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امكان تشكيل كلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.
در تبعيد
رژيم جنايتكار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد كرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاك پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب كبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حكومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاكميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.
در آستانه پيروزى
درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شركت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشكيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر كبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پيروزى
آيت الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديكتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند كه همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و بسيار مهّم بودند كه در اين مختصر فقط به ذكر رؤوس آنها مى پردازيم:
٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همكارى و همفكرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريكات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريكا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با كسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حكم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، كه از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر كبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارك و درستى بود كه پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلكه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند. [ 1390/1/8 ] [ 12:30 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
مراسم مربوط به مسئلهى درخت و گياه و گل، به طور طبيعى يك طراوتى دارد و خوشبختانه احساس ميشود كه در كشور ميل به سمت اهتمام به مسئلهى گل و گياه و وضعيت بوستانها و استفادهى از اين جهت در سالمسازى محيط زيست، تقويت ميشود؛ ما از اين خرسنديم. بخصوص آن چيزى كه بنده را تشويق كرد كه امروز در اين جلسه با حضور شما دوستان شركت كنم، اين بود كه اينجا متعلق به بخش كمبرخوردارترِ از شهر تهران است؛ بخش محروم تهران. وجود يك چنين بوستانى، يك چنين امكانى در اين بخش از تهران، به نظر فرصت بسيار خوب و مغتنمى است. خرسنديم كه بحمداللَّه در نهايت بين مسئولين امر - يعنى كسانى كه اين مجموعه متعلق به آنها بود، و كسانى كه امروز از آن بهرهبردارى ميكنند؛ يعنى شهردارى و نيروهاى مسلح - توافق برقرار شد و اينجا انشاءاللَّه سرانجامِ خوبى خواهد يافت.
مسئلهى گياه و بوستان و درخت و اين چيزها جزو مسائل اصلى است؛ اينها را جزو مسائل فرعى نبايد به حساب آورد. درست است كه در شمارش مسائل اساسى كشور، چشمها و نگاهها به سمت اقتصاد، به سمت فرهنگ، به سمت مسائل پولى، به سمت مسائل سياسى كشانده ميشود - معمولاً اينجور است - ليكن اگر با دقت نگاه كنيم، مسائلى كه مربوط به زيست انسانى است، بيشتر از آنها اهميت دارد. سياست براى چيست؟ اقتصاد براى چيست؟ خدمات گوناگون شهرى و كشورى براى چيست؟ اصلاً پيشرفت كشور براى چيست؟ پيشرفت براى اين است كه انسانها زندگى سالم و مطلوبى داشته باشند. اگر محيط زيست تخريب شد، همهى اينها باطل خواهد شد.اهميت محيط زيست اينجاست. واقعاً اگر ما به مسئلهى آب، خاك، هوا و آن چيزهائى كه منتهى ميشود به اين چيزها - مثل مراتع، مثل منابع طبيعى، مثل جنگلها، مثل وضع شهرسازى - نپردازيم، زندگى مردم شيرين نخواهد شد. صنعت و پيشرفت صنعتى و درآمدهاى فزايندهى كشور و افتخارات گوناگون علمى، متن زندگى و واقعيت زندگى را شيرين نميكند؛ همهى اينها بايد مقدمه باشد براى اينكه مردم زندگى سالم و شيرين و مطلوب داشته باشند. از جملهى چيزهائى كه مساس مستقيم دارد، مسئلهى محيط زيست است، محيط زندگى انسانهاست، مسئلهى آب و هواست. آن وقت ريشههاى آن، بنيانهاى آن، كه خاك است و جنگل است و درخت است و بقيهى چيزها، اهميت درجهى يك پيدا ميكند.
من خواهش ميكنم مسئولينى كه در بخشهاى مختلف هستند، به اين نكته توجه كنند كه نگاه به مسئلهى آب و هوا، نگاه به مسئلهى غبار، نگاه به مسئلهى دود، نگاه به مسئلهى هواى سالم، نگاه به مسئلهى آب سالم، نگاه به محيط زيست سالم، نگاه به مسئلهى جنگلها، نگاههاى اصلى است؛ اينها را در متن برنامهها، در مجارى همهى برنامههاى زندگى بگنجانند.
بعضى از اين گزارشهائى كه داده شد، گزارشهائى است كه بايد در بين مسئولين داده شود، در دولت بايد داده شود، در مجلس بايد مطرح شود، در محاسبات بيايد.
بنابراين من بر روى مسئلهى محيط زيست - كه حالا مسئلهى بوستان، يك نمونه از كارى است كه مربوط به محيط زيست است - تكيه ميكنم. مسئلهى محيط زيست خيلى مهم است. مسئلهى منابع طبيعى بسيار مهم است. منابع طبيعى ثروتهاى ملىاند؛ مال اين دولت و آن دولت و اين وزير و آن وزير كه نيستند؛ اينها مال ملتهاست؛ آن هم نه ملتها در يك نسل؛ ثروتى است متعلق به ملتها در طول تاريخشان؛ از اينها بايد استفاده كنند. روى مسئلهى تخريب جنگلها حساس باشيد. فشار به جنگلها زياد است. جنگلها را بايد حفظ كرد. منابع طبيعى و مراتع را بايد حفظ كرد.
حالا آقايان مسئولين دولتى اينجا حضور دارند؛ من جداً از اين طرح باغشهرها نگرانم. آقاى رئيس جمهور هم چند بار با من مطرح كردند، به ايشان هم گفتم. من نميدانم چه پيش مىآيد، سوءاستفادهچىها چه كار خواهند كرد. با اين ديد نگاه كنيد كه راه را باز نكنيد. يك عدهاى سوءاستفادهچىاند. هرجا كه براى يك كار عامالمنفعهاى در نظر گرفته ميشود - همين آمارهائى كه آقاى شهردار محترم دادند - من ميدانم و مطمئنم كه يك عدهاى نشستهاند و كمين گرفتهاند ببينند چطور ميتوانند اين طعمه را بربايند. جنگلهاى اطراف شهر هست، زمينهاى جنگلى و مناطق جنگلى هست - كه خب، اينها با زحمت زياد و در طول ساليان زياد به وجود آمده - نگاهشان به اينهاست.
من گاهى به ارتفاعات ميروم، از آنجا نگاه ميكنم، مىبينم چه اتفاقى دارد مىافتد. بارها هم به شهردارهاى مختلف اين مطلب را گفتم. البته فقط كار شهردارى نيست؛ مجموعههاى مرتبط با شهرسازى، مجموعههاى مرتبط با مراتع، همه بايد همكارى كنند. نگذاريد تهران بيش از اين بزرگ شود، نگذاريد به زمينهاى جنوب البرز اينقدر تعرض شود؛ جلوى اينها را بگيريد. يك عدهاى هستند كه فقط دنبال پولند، مسئلهشان مسئلهى پول است؛ ديگر نگاه نميكنند كه حالا اين جائى كه آنها دارند براى پول تخريب ميكنند، تصرف ميكنند، به چه قيمتى براى كشور، براى مردم، براى شهر تهران تمام خواهد شد؛ هيچ برايشان اهميت ندارد. آن كسى كه ديدبان و پاسبان و پاسدار اين منافع ملى است، شماها هستيد؛ نبايد بگذاريد.
طرحهاى فضاى سبزِ اينجا - حالا آقاى شهردار محترم گفتند، قبلاً هم من گزارشش را ديدم - نزديك سيصد هكتار زمين است؛ اين خيلى مهم است. ايشان ميگويند ميخواهيم دويست و بيست هكتارش را فضاى سبز درست كنيم. شما بايد مواظب آن بقيه باشيد. هشتاد هكتار زمين وسط شهر، چيز كمى نيست. اينجا زمينهائى است كه متر مترش محاسبه دارد. شما اينجا هشتاد هكتار زمين داريد؛ مراقب باشيد كه چه اتفاقى بناست براى اين زمينها بيفتد. شماها بحمداللَّه خودتان پاكيد، اهل هيچگونه استفادهى سوء نيستيد؛ اما اينجور نيست كه تمام محيط زندگى، خالى از آدمهاى سوءاستفادهجو باشد. مراقب باشيد طرحهائى كه ميخواهيد اينجا اجرا كنيد، از بيرون محيطِ شماها برايش طراحى نشده باشد؛ با بعضى از توجيههاى گوناگون، توجيههاى اقتصادى، تأسيس مركز تجارى. همين طور بقيهى جاها. حالا اينجا بزرگترين است، اينجا مهمترين است، اما تهران باز هم مراكز ديگر دارد؛ مراكزى كه ميتوان در آنها فضاى سبز درست كرد، ميتوان فضاى تنفسى براى تهران درست كرد، ميتوان ريههاى تهران را تقويت كرد. حقيقتاً ريههاى تهران ضعيف است.
تهران شهر بزرگى است و جمعيت زيادى دارد. با همهى زحمتهائى كه شما كشيديد، فضاى سبز در اين شهر، خيلى كمتر از آن مقدارى است كه بايد باشد. البته امروز با دورهى پيش از انقلاب طرفِ نسبت نيست - من خب، آن وقت مىآمدم تهران، تهران را ميديدم؛ شهر كثيفِ شلوغِ هميشه بدهواى آلوده، بوستانها هم خيلى محدود، امكانات هم خيلى كم؛ امروز بحمداللَّه آنجورى نيست؛ تهران، تهران ديگرى است - ليكن در عين حال هنوز فضاى سبز تهران كم است. شما از بالا كه اينجا را نگاه ميكنيد، مىبينيد تهران يك شهر متراكمى است. بيش از اينها بايستى اينجا باز شود و اين شهر فضاى تنفسى پيدا كند. مراقب باشيد جاهائى كه در مناطق گوناگون شهر در اختيارتان هست، اينها در خدمت فضاى سبز قرار بگيرد.
نظارتهاي قوي خيلي لازم است؛ چه نظارتهاي حفاظتي و حراستي، چه نظارتهاي قضائي؛ كه خوشبختانه گفتند و شنيدم كه پروندههاي قضائي تشكيل شده، منتها بيش از اين بايد باشد. آقاياني كه مسئول مسائل شهري هستيد -چه در دولت، چه در شهرداري- با دستگاه قضائي وارد بشويد، درخواست كنيد، مطالبه كنيد، همكاري كنيد؛ اين چيزها را دنبال كنند.
يك عددى را ذكر كردند كه اين مقدار هكتار به بيتالمال برگشته. من به ذهنم آمد كه خب، اين مقدار از چه مقدار است. نسبت مهم است. اينجاها رقمِ مطلق اهميتى ندارد. بايد ديد نسبت اين مقدارى كه برگشته، از آن مقدارى كه برنگشته، چيست؛ اين است كه به ما خواهد فهماند كه ما پيشرفت كرديم يا نه. بايد جورى باشد كه پيشرفت كنيم.
به هر حال بوستانها - همان طور كه عرض كرديم - ريههاى تنفسى شهرند. اين كار، بسيار كار خوبى است. من هر سال يك دو سه تا درخت ميكاشتم، ليكن در مراسمِ اينجورى شركت نميكردم؛ اما امسال چون كار بزرگى است كه دارد انجام ميگيرد، بخصوص همان طورى كه گفتم، در جنوب شهر تهران است، در اين مراسم شركت كردم. اينجا نياز فراوان است، اينجا تراكم خيلى زياد است - تراكم جمعيت و تراكم ساختمان - امكانات هم كم است. بنابراين، اين كار، بخصوص براى اين بخش تهران يك چيز لازمى بود و من شركت كردم. انشاءاللَّه موفق باشيد اين كار را پيش ببريد.
آقاى شهردار محترم به من گفتند كه ما تا خرداد سال آينده شصت هكتار اين را تحويل ميدهيم. انشاءاللَّه همهتان منتظر باشيد، سوم خرداد بيائيد اينجا شصت هكتار تحويل بگيريد!
اين بخش فرهنگى هم كه اشاره كرديد، بسيار بخش مهمى است. مسئلهى فرهنگ را خيلى جدى بگيريد. فرهنگ، روح است. همهى اينهائى كه گفتيم، جسم زندگى است. اين جسم زندگى يك روحى دارد؛ آن روح، فرهنگ است. اگر چنانچه فرهنگ با جهت دينى و جهت الهى باشد، طبعاً همان چيزى خواهد شد كه مورد نظر اسلام و انسانهاى پاكيزه و معصوم است.
من براى همهى شماها دعا ميكنم؛ براى مسئولين، كاركنان، كمككاران، كسانى كه همت ميگمارند، كسانى كه تصميم ميگيرند، كسانى كه تصميم ميسازند. خداوند انشاءاللَّه كمكتان كند و همهى شماها را موفق و مؤيد بدارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه [ 1390/1/8 ] [ 12:27 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] به مناسبت برگزاري كنگره بينالمللي بزرگداشت حضرت آيتالله العظمي مرعشي نجفي، پايگاه اطلاعرساني حضرت آيتالله خامنهاي متن بيانات معظمله، در ديدار با دست اندركاران برگزاري اين كنگره كه بهمنماه گذشته ايراد شده است را منتشر ميكند:
بسمالله الرحمن الرحيم
خيلي كار بجايي دارد انجام ميگيرد كه اين شخصيت ذوابعاد تجليل ميشود؛ مرحوم آيتالله مرعشي يك تفاوتهايي با معمول و متعارف مراجع داشتند، يكي از اين تفاوتها همين مساله انس با كتاب و كتابشناسي و نسخهشناسي است، اين را ما كمتر ديديم، البته بزرگاني از مراجع و علماي بزرگ بودهاند كه كتابخانههاي قديمي و خوبي در نجف و قم داشتند، اما انس با كتاب و شناختن نسخههاي خطي و شناختن مولفين ازجمله خصوصيات مرحوم آيتالله مرعشي نجفي بود كه ايشان اين هنر بزرگ را نيز در كنار ساير مفاخري كه در وجود ايشان بود، داشتند.
يكي از علل ارتباط ايشان با بعضي از برجستگان و نامآوران دانشگاهي شايد همين بود كه مكاتباتي داشتهاند، زيرا مساله كتاب و نسخه و مولفين و جمع كتاب و شناسايي كتاب در زندگي ايشان تاثير داشت.
يكي ديگر از خصوصيات ايشان تنوع در معلومات بود و همين مساله آشنايي با انساب و مسايل مربوط به انساب چيز كمي نيست، چيز مهمي است، ايشان آشنايي داشتند، كار كرده بودند و مطالعات زيادي در اين زمينه داشتند.
يك مساله ديگر نيز مساله اجازت و تسلسل ارتباط علماي شيعه از لحاظ اجازه روايتي به يكديگر بود كه ايشان در اين قضيه هم خيلي فعال بودند.
همين طور كه اشاره شد ايشان با علماي معروف دنياي اسلام ارتباط داشتند از آنها اجازه گرفته بودند و به آنها اجازه روايت داده بودند، تبادل اجازات داشتند؛ اينها جزو آن نكات برجستهاي است كه خوب است در مورد ايشان شناخته شود و شناسانده شود.
يك خصوصيت ديگر مرحوم مرعشي نجفي در قم، انس با مردم بود، ايشان يك مرجع مردمي بود، با مردم ارتباط داشت، مانوس بود؛ ميآمدند؛ ميرفتند؛ خيلي راحت با مردم برخورد ميكردند، به قدري ايشان با مردم قم ارتباطشان نزديك بود كه خيليها ايشان را قمي ميدانستند، هيچ كس تركي حرف زدن آقاي مرعشي را -خوب ايشان تبريزي بودند- نديده بود.
ايشان ارتباطشان با مردم خيلي نزديك بود، حتي گاهي [كه] بعضي از طلبههاي ترك ميرفتند با ايشان تركي صحبت ميكردند، ايشان فارسي جواب ميداد، ارتباط با مردم يك خصوصيت برجسته در ايشان بود، ايشان با مردم، مانوس و راحت بودند و اينها خصوصيات ممتازي است.
ايشان نسبت به امام و انقلاب نيز، از ابتدا همراهي داشتند، مرحوم حاج آقا مصطفي يكي از بيوتي كه بعد از زنداني شدن امام با آنجا ارتباط داشتند، بيت مرحوم آقاي مرعشي بود كه با ايشان ارتباط نزديكي داشتند و ميرفتند و ميآمدند.
واقعا جوانان ما و خيلي از مردم ما، خصوصيات اخلاقي، منشها و رفتارهاي اين بزرگان را ميشناسند، [اگر] بشناسند، محبت اينها در دلشان جاگير ميشود و خيلي لازم است كه اين كار انجام بگيرد.
به هر حال من خوشحالم از اينكه اين كار را ميكنيد [برگزاري كنگره]، از همه هم تشكر نيز ميكنم، اين كتابخانه هم كه ايشان به يادگار گذاشتند، حقاً يك ميراث ارزشمند است.
اين كتابخانههاي بزرگان كه من اشاره كردم، خيلي از اينها تلف شده،[ديگر] نيست، مثلا در نجف كتابخانه مرحوم شيخ علي كاشفالغطاء از كتابخانههاي بسيار مهم و معتبر بوده است و بد نيست [اين قضيه] دنبال شود، پيگيري شود، كتابخانه مرحوم آشيخ علي كاشف الغطاء پدر شيخ محمدم حسين كاشفالغطاء معروف، اينها معلوم نيست چه شده و كجاست.
در نجف كتابخانههاي زيادي وجود داشت، در قم البته همين جور بود، در قم نيز مرحوم آقاي صفايي كتابخانه خوبي داشت. مرحوم آقاي كلباسي هم كتابخانه خوبي داشت. اينها را ما نگذاشتيم بعد از وفات اين بزرگواران متفرق بشود، دست ورثه تقيسم بشود، دست ديگران بيفتد، همه را يكجا از اينها خريداري و به آستان قدس منتقل كرديم، بنابراين بعضي از اين كتابخانهها الحمدالله محفوظ است، لكن هيچ كتابخانهاي با اين عظمت، آراستگي و شايستگي، انسان نميبيند.
در بين كتابخانههاي كه شخصي بود و مال اشخاص بود و از مال شخصي فراهم شده بود، تنها اين كتابخانه مرحوم بزرگوار هست كه الحمدالله نشانهاي است از اهميت و عظمت ميراث مكتوب ما و اميدواريم ان شاءالله روزبه روز اين كتابخانه بهتر بشود. امام كمك كردند يعني واقعا توجه امام و عنايت امام به اين كتابخانه به نظر من، اين كتابخانه را نجات داد و كمك كرد به بازماندگان محترم كه اينجا را بتوانند ترتيب بدهند.
انشاءالله اميدواريم كه اين همايش، همايش خوبي باشد و آثار ماندگاري داشته باشد، من خواهش ميكنم به عمق همايش خيلي توجه بشود، يعني ظواهر مهم نيست، عمده اين است كه عمق علمي و معرفتي اين همايشها حاصل بشود. [ 1390/1/8 ] [ 12:18 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] ضرورت مشاوره:انسان در دوران زندگي مواجه با مشكلات زيادي مي شود كه به علل مختلف قادر به تصميم گيري و پيدا كردن مناسبترين راه حل نمي باشد. بنابراين ياري خواستن از افراد واجد شرايط مي تواند در حّل مشكل و تصميم گيري مناسب كارساز باشد. نمونه هايي از مشكلاتي كه افراد با آن مواجه مي شوند؛ عبارت اند از:
-گزينش يك راه از بين چند راه ؛
-وقوع حوادثي نظير مرگ پدر، مادر و ساير اقوام؛
-از دست دادن شغل يا موقعيت هاي ديگر؛
-مشكلات مالي؛
-مواجه شدن با شكست ها؛
-روبرو شدن و عدم پيشرفت در حد مورد نظر؛
-مسائل تربيتي فرزندان؛
-مسائل خانوادگي و ...
انسان براي مواجهه با هر يك از مشكلات فوق و يا مشكلات مشابه ديگر، دچار اضطراب و نگراني و يا تشويش در تصميم گيري مي شود و نياز دارد از ديگران كمك بخواهد. كمك دهندگان ممكن است بزرگان قوم، دوستان و يا همسايه ها باشند. هيچ كدام از افراد فوق الذكر صلابت تخصصي براي چنين كاري ندارند؛ آن كه مي تواند با استفاده از روشها و فنون مشاوره و داشتن صلاحيت هاي ديگر به چنين افرادي كمك كند؛ مشاور است . بنابراين در برخورد با مشكلات، مراجعه به مشاور اهميت ويژه اي دارد كه نتيجه اش تسكين ناراحتي، رفع مشكل و گزينش مناسب مي باشد.
مشاوره براي گزينش مناسب
در فرآيند زندگي مواردي است كه فرد بايد از بين چند راه يك راه را انتخاب نمايد. گزينش يك راه از بين چند راه چنانچه با مطالعه و بصيرت انجام نگيرد؛ ممكن است نتايج مطلوبي در بر نداشته باشد. لذا كمك گرفتن از مشاور در انتخاب مناسب مي تواند در توفيقات بعدي اثرات مفيدي داشته باشد. مهمترين مواردي كه فرد در انتخاب با آن مواجه مي شود؛ عبارت ند از:
-انتخاب مواد درسي ( براي دانشجويان و دانش آموزان) ؛
-انتخاب رشته تحصيلي؛
-انتخاب شغل؛
-انتخاب در مواردي كه چند راه جلوي فرد قرار دارد؛
-و از همه مهمتر انتخاب همسر براي ازدواج.
انتخاب همسر به اندازه اي در زندگي مهم است كه انتخاب مناسب آن، بيمه كننده سعادت فرد مي باشد.
لزوم مشاوره در همسر گزيني
قطعاً با خانواده هايي روبرو شده ايد كه پس از ازدواج با مشكلات زيادي مواجه شده اند. گاه كانون خانواده به قدري ناراحت كننده و متشنج است كه تنها راه حل، طلاق و جدايي است و طلاق خود نيز عواقبي نابهنجار به دنبال دارد.
-زن و شوهري كه از نظر فرهنگي فاصله دارند؛
-زن و شوهري كه از نظر درجه تحصيلات اختلاف دارند؛
-زن و شوهري كه معتقد به اديان متفاوت مي باشند؛
-زن و شوهري كه از نظر اجتماعي در طبقات متفاوتي قرار دارند؛
-زن و شوهري كه وضع مالي متفاوتي دارند؛
-زن و شوهري كه توافق اخلاقي ندارند و ...
چنين افرادي در زندگي نمي توانند هماهنگي ايجاد نمايند و در نتيجه از زندگي شيرين خانوادگي بهره اي نمي برند.
تشكيل خانواده در صورت موفقيت، سعادت و در صورت عدم موفقيت، ناراحتي و مشكلات زيادي به دنبال دارد كه اهميت مشاوره قبل از ازدواج را تأييد مي نمايد.
در مشاوره ي ازدواج ، به مُراجع ( مراجعه كننده ) كمك مي شود؛ تا مناسبترين همسر را انتخاب كند؛ بنابراين مشاور بايد نسبت به شناخت زوجين و خانواده هاي آنان و تمام عواملي كه در زندگي زناشويي دخالت دارند؛ اقدام كند و مراجع را در جهتي كه زوجين هماهنگي بيشتري داشته باشند؛ هدايت نمايد. مشاور ازدواج بايد صلاحيت لازم را داشته باشد تا از عهده اين امر مهم بر آيد.
شرايط مشاور در امر ازدواج
مشاور ازدواج، بايد اولاً شرايط يك مشاور راهنمايي را دارا باشد؛ ثانياً در زمينه ي مشاوره ي خانواده مطالعه و تجربه داشته باشد؛ ثالثاً در مورد ازدواج كه بخشي از مشاور خانواده است؛ كاركرده باشد.
در ازدواج اصل بر مشورت است؛ اما مشاور بايد واجد شرايط باشد. معمولاً كسي كه مي خواهد ازدواج كند، پدر، مادر و بزرگان فاميل را در جريان مي گذارد و با آنان مشورت مي كند. گاه نيز از روحانيون، و سالخوردگان نظر خواهي مي شود و بالاخره بعضي به استخاره نيز روي مي آورند. به هر حال چون ازدواج امر مهمي است؛ معمولاً مشاوره و كنكاش در آن مطرح است؛ ولي طرف مشورت غالباً واجد شرايط نيست. پدر، مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، عمه، خاله، بزرگان و سالخوردگان هيچ كدام واجد شرايط براي مشاوره در اين امرمهم نيستند.
مشاور ازدواج بايد روان شناسي، جامعه شناسي، تعليم و تربيت و از همه مهمتر روان شناسي جوان و نوجوان را بداند و به اصول و فنون مشاوره آشنا باشد و در زمينه مشاوره خانواده و به ويژه مشاوره ازدواج تجربه داشته باشد. چنين فردي بايد حداقل داراي درجه فوق ليسانس در مشاوره با تخصص خانواده و ازدواج باشد همچنين صلاحيت هاي شخصيتي و اخلاقي لازم را واجد باشد؛ تا از عهده اين امر مهم بر آيد. بعضي از افراد اظهار مي دارند ازدواج يك سنت محمدي(ص) است؛ چه بهتر كه بدون تشريفات و بررسي هاي وقت گير انجام شود؛ و چنانچه ناسازگاري يا مشكلي وجود داشت؛ مشاوران خانواده در رفع آن اقدام كنند. پاسخ آن است كه پيشگيري ساده تر از درمان است و علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. چنانچه در امر ازدواج مطالعات و بررسي هاي لازم بر اساس اصول مربوط انجام گيرد؛ مشكلات و ناسازگاري هاي بعد از ازدواج به شدت كاهش خواهد يافت و در نتيجه روان درماني هاي وقت گير به حداقل خواهد رسيد.
نقش مشاور و مراجع در مشاوره ي ازدواج
جواني كه مي خواهد ازدواج كند؛ معمولاً با افراد ديگر مشورت مي كند. از مواردي كه بايد بدان توجه كند؛ آن است كه براي مشورت، فرد واجد شرايطي را انتخاب كند. چنانچه مشاور انتخاب شده صلاحيت لازم را نداشته باشد؛ چه بسا كه او را به سويي هدايت كند كه نه تنها مشكلي از او حل نكند، بلكه مشكلات ديگري نيز برايش ايجاد نمايد. موارد مراجعه در مشاوره ازدواج انواع مختلفي دارد؛ كه به ذكر نمونه هايي مبادرت مي شود:
-دختراني كه خواستگاران متعدد دارند و مي خواهند از بين آنان يكي را انتخاب كنند؛ كمك مشاور به اين گونه مراجعان انتخاب احسن است. انتخاب احسن زماني صورت مي گيرد كه اطلاعات لازم از مراجع و خواستگاران وي كسب و خصوصيات آنان با هم مقايسه گردد. فردي كه خصوصيات وي با مراجع هماهنگي بيشتري داشته باشد؛ انتخاب احسن خواهد بود.
-پسراني هستند كه دختري را در نظر گرفته و درباره ي وي بررسي ها و تحقيقات لازم را انجام داده اند؛ و به اين نكته رسيده اند كه او انتخاب مناسبي است؛ ولي مي خواهند در اين زمينه اطمينان لازم را به دست آورند. مشاور بايد ضمن كسب اطلاعات و بررسيهاي مورد نياز به مراجع اطمينان بخشد كه گزينش انجام شده مناسب است و در صورتي كه نامناسب تشخيص دهد؛ آگاهي و اطلاعات لازم را به مراجع بدهد و او را در تصميم گيري مناسب كمك كند. همين حالت مي تواند در مورد دختر در رابطه با پسر نيز مطرح باشد.
-پسران و دختراني هستند كه براي انتخاب همسر تحت فشار پدر و مادر يا ساير اقوام قرار دارند؛ و كسي را مي جويند كه آنان را در مقابل عوامل فشار كمك كند. در اين موارد مشاور بايد با پدر و مادر و ساير عوامل فشار ديگر، جلسات مشاوره اي داشته؛ آنان را در رابطه با عواقب ازدواجهايي كه با اكراه همراه است؛ بصيرت دهد و بالاخره كار را به جايي برساند كه آنها، به دختر و پسر در انتخاب همسر آزادي بيشتري بدهند.
-پسراني هستند كه به بهانه ي ازدواج با دختري رابطه برقرار مي كنند؛ ولي واقعيت آن است كه آنها قصد ازدواج ندارند. اين گونه پسران پس از مدتي دختر را رها كرده؛ به سراغ دختر ديگري مي روند. در اين موارد چون دختران از نظر آبرو و حيثيت آسيب پذيرترند؛ بايد به آنان در رابطه با اين موارد آگاهي لازم داده شود تا با شناخت اوليه، اين گونه پسران را ترك كنند و به آنان اجازه تماس هاي بعدي را ندهند؛ و به علاوه والدين خود را در جريان بگذارند. يكي از وظايف مشاوران، دادن آگاهي و پيشگيري از وقوع حوادث ناگوار در رابطه با جوانان و نوجوانان مي باشد.
-دختراني هستند كه خواستگاراني داشته اند؛ ولي به عللي آنها را رد كرده اند؛ و به همين علت به سني رسيده اند كه ديگر خواستگار مناسبي ندارند و به اصطلاح پير دختر شده اند. اين گونه دختران به مشاور مراجعه مي نمايند و راه چاره اي را براي خواستگار جديد طلب مي كنند. مشاور در قبال اين گونه مراجعان كه احتمالاً در انتخاب همسر مناسب سختگير بوده اند؛ بايد راههاي شوهريابي را ارايه دهد. (در اين مورد در قسمت هاي بعد بحث خواهد شد) و به آنان تفهيم نمايد كه فكر ايده آلي هيچ گاه تحقق نمي يابد. همه چيز نسبي است و انتخاب بايد با تعديل و انعطاف انجام گيرد.
منبع: مشاوره در آستانه ازدواج تاليف سيد مهدي حسيني بيرجندي [ 1390/1/8 ] [ 12:18 ] [ zeyafat10 ] [ (0) نظر] | |
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ] |